دل من گرفته زین جا ،هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
دل من گرفته زین جا ،هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
نه عجیب گر که به زندان وطن خاموشم
در قفس مرغ دلم زمزمه پرداز نشد
سالها دیده ام از ماتم دزفول گریست
نفسی شاد دلم از غم اهعواز نشد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحـظـه لـحظه جـای دیگـر پا نهاد
ر باغ جان نهال خیال تو کاشتم
کنون به شکل اشک ثمر می دهد به من
گفتی دعا کنم به تو در حال جذبه ها
این حال را دعای سحر می دهد به من
با یک نظر ز لطف خدا شعر من شکفت
وین مژده بین که اهل نظر می دهد به من
---------
رفیق یه ریزه بیشتر بنویس خوب
ستمه
اینم فکر کنم اولین پست من در این تاپیک![]()
---------------
ناتوان ، گذشته ام ز کوچه ها
نمیه جان رسیده ام به نیمه راه
چون کلاغ خسته ای در این غروب
می بریم به آشیان خب پناه
در گریز ، از این زمان بی گذشت
در فغان ، از این ملال بی زوال
رانده از بهشت و عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خیال.
لای لایی
من به جای تو شکستم
تو نبودی من به سوگ من نشستم
هر ستاره تا ستاره گریه کردم
از همیشه تا دوباره گریه کردم
من از بيداد و جور و ظلم ظالم
از اين بي هوده زيستن ها
از اين آشوب فكر و هرزه گويي
گريزانم گريزانم گريزان
========
بعد از خواب دلچسب تا بعد از ظهر برگشتم به دامان بي رنگ P30World ؛ عجب غوغا شده تو اين تاپيك
نی ونای چوپون سفر خراسون همه میگن تو قصه بودی
يه روز ميرُم ار اين ديار بي تو
به دنبالت ميام تا هر جا باشي
ز فريادُم مُگم قصه دردُم
صدايت ميكُنم هر جا كه باشي
=========
براي شما با لهجه خراساني
چشم حتماًرفیق یه ریزه بیشتر بنویس خوب
ستمه
-----------------------
یـاران گــــزیــده داشــــتــم روزی
امروز چه شد که نیست کس یارم
هر نیمه شب آسمان ستوه آید
از گـریــه ســـخـت و نـالــه زارم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)