نگ ها زد نقش تو بر کهکشان
آسمانها از تو شد اخترنشان
اختران گلهای باغ آسمان
کهکشان ها چلچراغ آسمان
زهره یک سو سوی دیگر مشتری
دیده ها حیران بین مینا گری
ای همه اندیشه ها حیران تو
پای هر پرگار سرگردان تو
--------
باشه خواستم خبرت می کنم عزیز
نگ ها زد نقش تو بر کهکشان
آسمانها از تو شد اخترنشان
اختران گلهای باغ آسمان
کهکشان ها چلچراغ آسمان
زهره یک سو سوی دیگر مشتری
دیده ها حیران بین مینا گری
ای همه اندیشه ها حیران تو
پای هر پرگار سرگردان تو
--------
باشه خواستم خبرت می کنم عزیز
ور تو افلاطون و لقمانی به علم
من به یک دیدار نادانت کنم
تو به دست من چو مرغی مردهای
من صیادم دام مرغانت کنم
بر سر گنجی چو ماری خفتهای
من چو مار خسته پیچانت کنم
خواه دلیلی گو و خواهی خود مگو
در دلالت عین برهانت کنم
Last edited by هیچ; 10-03-2007 at 23:02.
مرغکان از بهر تو عاشق وشند
اختران از عشق تو در آتشند
در پر پروازها پرواز تست
در گلوی بلبلان آواز تست
ای تمام سجده ها بر خک تو
اختران سرگشته ی افلک تو
واله و شیداست همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست
تنها خدا گواست که شبهای بیشمار
یادتو همچو مرغ بهشتی ز غرفه ام
پر می زند مدام
ای آفتاب مهر
افسانه ی خیال تو یادم نمی رود
ای طوطی خموش
ای رود پر خروش
در لحظه های درد چو فریاد می زدی
توفانسرای حال تو یادم نمی رود
ای بوسه گاه رنج
گفتی به مرگ نام من از یاد میبری
اندیشه ممحال تو یادم نمی رود
گفتی که سال بعد مرا یاد میکنی
شرم من از سوال تو یادم نمی رود
م
دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
هستی مژگان جون؟
مادر پس از گذشت شب و روز بیست سال
روز وداع و سال تو یادم نمی رود
با رفتن تو هفت هزار و دویست روز
چون روزگار مردم بی کس به من گذشت
هرگز گمان مبر که به یاد تو نیستم
یک لحظه هم خیال تو یادم نمی رود
---------
اره عزیزم هستم
دیگه از دلم گذشته عاشق کسی بشم
اون دوست دارمای بی هوارو دوس ندارم
یادمه یه وقت جونم سر عاشقی می رفت
دیگه حتی فکر اون لحظه ها رو دوس ندارم
سر نوشت و سفر و خیانت و پشیمونی
حق دارم بگم که هیچکدوما رو دوس ندارم
من باغ نیستم
اما دو غنچه ام
در غارت صباست
دریا نبوده ام
اما دو گوهرم
بر خک ها رهاست
یعقوب نیستم
اما دو یوسفم
------
فرانک اصلا حوصله ندارم
شدیدا حال و هوای گریه هست
مرا ببخش که زیباترین شبها
دیگر از آن ِ ما نیست
دوست من، کدام نیروست
که ما را از هم جدا میدارد گاه
آنگاه که گم میشوم در سرسرا
آنجا که آسمان آغوش میگشاید
نفس ِ تو را از سینه بیرون میدهم
دل ِ توست که در تاریکی سینه میتپد
مرا وابنه در تنهایی ساعتها
که پذیراست از ژرفای وجودم
زیبایی جوانهها دوام خواهد یافت
تنها به شکفتن برای تو
منم همین طور دلم خیلی گرفته
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)