در اين پيچ و خم گمراه بي وجدان سر كش
دو صد ديو و هزاران تيغ خفته است
بينديش و به اين بيراهه گام بگذار
كه زين دالان نامردي بسي شغاد رسته است
=======
مژگان جان شما پرچم دار راه فرانك شدي در راه بي خواب كردن من ؟
======
ت ««--
در اين پيچ و خم گمراه بي وجدان سر كش
دو صد ديو و هزاران تيغ خفته است
بينديش و به اين بيراهه گام بگذار
كه زين دالان نامردي بسي شغاد رسته است
=======
مژگان جان شما پرچم دار راه فرانك شدي در راه بي خواب كردن من ؟
======
ت ««--
تاب بنفشه میدهد طره مشکسای تو
پرده غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
وارونه دنياي گيج و گنگ كنون
شايد كه ميتكاندمان بهر سست شدن
افتادن و ريختن و تسليم آن شدن
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم اریم و دو بیگانه بگرییم
مي در پياله ريز و نوش و غم را به دور افكن
زين قافله غم پرست تهي سر دوري كن
نقش طبیعت سترد روزگار
نقش الهی نتواند سترد
دس هر کی می بينی يه تفنگه
يه عمری دور چشماش گشتم اما
نفهميدم که اون چشما چه رنگه
هر زمان بانگ خوش نامه رسان می اید
بر تن خسته ام از شوق تو جان می اید
نتا صدای تو به گوشم رسد از رشته ی سیم
دل من لرزد و جان در هیجان می اید
نیمشب یاد تو در هودج مهتاب خیال
لبخندم را با فرياد پاسخ می¬گويند
و محبتم را با خشم
طالع من در نبودن نگاشته شده است
تنها بهانه من برای نوشتن
اندوهی است که نبايد زمزمه کنم
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد هـمه جـان ما سـوا را
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)