افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارکباد بر سـرو و سمن
حافظ
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارکباد بر سـرو و سمن
حافظ
نسیم دلکش کویت
مرا از عشق می راند
ولی تنها ترین شبنم
سرود عشق می خواند
من اما چشم هایم را
برای عشق می شویم
و با هر قطره ی اشکم
تو را در عشق می جویم
ولی افسوس که باور
نداری هر چه می گویم
موی سپید را فلکـم به رایـگـان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
من خسته و بیمارم درمان منی
شور شعر و آوازی ، در جان منی
ای تو هوای هر نفس
عشق به تو می ورزم و بس
دل کنده ام از همه کس
پناه من تویی و بس
تا در دل تو زنده ام
از عالمی دلکنده ام
از خود رها گشتن خوش است
در تو فنا گشتن خوش است
ای قبله ی من ، خک در خانه ی تو
در دام تو ام ، بی زحمت دانه ی تو
و :
وين كاروان خموش تهي فكر
بنشسته به زير چهارچوب ظلمند
خاموش و نادان و پيرو غم
گردن نهاده به دامان ظلمند
===========
مرسي ، بخدا ثواب كرديدیر اومدم که رفته باشی و بتونی به خ9وابت برسی اقا صالح
MagmagF عزيز ؛ ديشب (( ديروز صبح )) ببخشيد خيلي چرت و پرت گفتم ؛ كم خواب كه باشم ارگانيسمم به هم ميريزه
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
از نور تو مهتاب فلک اینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
ت :
تو را در روي ماه شامگاهان
تو را در موي باد صبح پاييز
تو را در موج ويران ساز دريا
در آنسوي افق هاي فرا سو
در اندوه شب دور از هياهو
همه هستي و ميبينم تو را روي
همه هستي و ميجويم تو را كوي
یوسف من مکن گله از غم و درد بی کسی
قافله پشت قافله بر سر چاه می رسد
ای به عزیزی آشنا
بیم چه داری از بلا
هر که نترسد از خطر
زود به جاه می رسد
غمزده از خزان مشو
غنچه ز شاخه می دمد
دمد آفتاب دگر باره از خاور
رود ديو صفت و آيدم ياور
شود ايمن جهان ز كژي و بيهوده
رسد آئين نو و رود دين فر سوده
==========
توضيح : شعر مهدوي نبودبرداشت غلط نكنيد ؛ بنده اينكاره نيستم
های به غم نشستگان
مژده دهم به خستگان
جانب دلشکستگان
لطف الاه می رسد
پای بکوب و کف بزن
عود بساز و دف بزن
شکوه مکن دژم مشو
بار زراه می رسد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)