باتوام ای که نگاهت
منو با عشق آشنا کرد
تو دلم حرم نفس هات
فصل سرما رو فنا کرد
تویی اون که تو وجودت
نیمی از خودم رو دیدم
با حضور عاشقونه ات
به خود خودم رسیدم
با تو شادم با تو مستم
دستتو بذار تو دستم
بی تو جون میدم به ظلمت
با تو عشقو می پرستم
باتوام ای که نگاهت
منو با عشق آشنا کرد
تو دلم حرم نفس هات
فصل سرما رو فنا کرد
تویی اون که تو وجودت
نیمی از خودم رو دیدم
با حضور عاشقونه ات
به خود خودم رسیدم
با تو شادم با تو مستم
دستتو بذار تو دستم
بی تو جون میدم به ظلمت
با تو عشقو می پرستم
Last edited by roya...; 13-06-2011 at 18:18.
از جنس كدام نور بودي ستاره من؟
كه جسارت با تو بودن در من جنبيد؟
و من چه عاشقانه به رويت لبخند زدم
...و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتي
و اين شد
"عاشقانه ي آرام "من و تو
با همین دیدگان اشک آلود
از همین روزن گشوده بدود
به پرستو، به گل ، به سبزه درود ، به شکوفه ،
به صبحدم ، به نسیم
به بهاری که میرسد از راه ، چند روز دگر به ساز و سرود
ما که دل هامان زمستان است
ما که خورشیدمان نمی خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پای امیدمان فرسود
ما که در پیش چشم مان رقصید
این همه دود زیر چرخ کبود
سر راه شکوفه های بهار ، گریه سر می دهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود
امشب چو قصه به من گوش میکنی
فردا همچون قصه مرا فراموش میکنی
مرسي که هستي
و هستي را رنگ ميآميزي
هيچ چيز از تو نميخواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه....
راه نرو
ميترسم پلک بزنم
ديگر نباشي
مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد،هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری
اگه دست خود من بود
پا تو دنیا نمی ذاشتم
گل عشق و آرزو رو
توی قلبم نمی کاشتم
اگه چشمامو می خوندی
همیشه پیشم می موندی
رفتی اما ندونستی
منو از ریشه سوزوندی
اگه دست خود من بود
راه رفتنو می بستم
واسه خاطرت عزیزم
هر دلی رو می شکستم
هر کسی قسمتی داره
توی آلبوم زمونه
یکی دل میکنه میره
یکی تا ابد می مونه
حالا قسمت من این شد
تو گذشته جا بمونم
تو که پر کشیدی رفتی
من دیگه از کی بخونم
بگذاشتی ام ...غم تو نگذاشت مرا.....حقا که غمت از تو وفادارتر است.......
میدانی...؟
میدانی ... از وقتی دلبسته ات شده ام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت می دهد !!؟
من از آن روز که در بند توام آزادم .......
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)