اگر ما بخواهیم منطق مسلط برکلیت سریال هوش سیاه رو بپذیریم یعنی انچه رو که میگذره رو حاکم بر منطق معمولی و خارج از این مجموعه کنیم واقعا چه چیزی سرجاش میمونه اینکه حلقه اتصال سری اول به سری دوم اینه که کامران به ادعای همگان به عمد خودشو به زندان انداخته انهم با قتل و گروگانگیری ... مشکل اینجاست که مغز طبقه بندی شده ما تمام انچه رو که مرتب و منظم بایگانی کرده باید با پذیرش این موضوع دچار لرزش و شوک و اماده سقوط و ویرانی احتمالی بشه...باید از اینجا به بعد کسی رو به عنوان نابغه و هوش سیاه بپذیره که واقعا نیست چرا که بیاد نمی اورد که در غیبت کامل این به اصطلاح نابغه ....نویسنده کم توان او را در سکانسی بی ربط بوسیله پیغام گیر و ادرس دادن دختری اضافه بر مازاد عملا گیر پلیس میندازه و مواردی از این قبیل که هوش سیاه با کارهای فیزیکی فرار می کنه...و مغز ما بیاد نمیاره اصلا خط داستان مربوط به عملیات و نقشه به اصطلاح حساب شده نیروهای اطلاعات وقتی سرگرد به تک تیرانداز دستور تیراندازی بطرف کامران رو میده به نیت نیست و نابود کردن اون . اصلا یعنی چه و اگه بخواد حساب کتابی طبق منطق این سریال بکنه و اون رو جایگزین عقل سلیم خودش بنماید همان بهتر که قبول کنه صحبتها و نگاههای احمقانه و حرص اور سرگرد و مامور مخفی اطلاعات در مواجهه رونمایی از طرح بی نظیر نیروهای مغز متفکر برای ردگیری از سازمان جاسوسی مطبوع کامران اصلا اصل زندگیست و مابرای همین به دنیا امدیم و همه مصداقهای این چنینی زندگی رو هم بپذیریم.یعنی قبول کنیم تک تیرانداز با نیت گروه اطلاعات به عمد کامران رو مورد هدف قرار نداده و این مورد اصلا عجیب و غریب نیست و مربوط به نبوغ نویسنده و بینندگان می باشد.