دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
در كوي نيك نامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير كن قضا را
«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
ان گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عند لیبان
یا رب امان ده تا باز بینند
چشم محبان روی حبیبان///
آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
«تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز// خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود»
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت اسان گیر بر خود کار ها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش///
«شراب لعل مینوشم من از جام زمردگون// که زاهد افعی وقت است، میسازم به وی کورش»
شب وصل است وطی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
Last edited by hasti rs; 09-10-2010 at 00:06.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)