دوست دارم تو را نظاره کنم /
زیر پایت پر از ستاره کنم /
گر بپرسند نازنینت کیست /
دوست دارم به تو اشاره کنم ....
دوست دارم تو را نظاره کنم /
زیر پایت پر از ستاره کنم /
گر بپرسند نازنینت کیست /
دوست دارم به تو اشاره کنم ....
عصری است غریب و آسمان دلگیر است
افسوس برای دل سپردن دیر است
هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت
عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است
ای کاش که باز آیی و دیوانه ببینی ،
از دست غمت سینه ی ویرانه ببینی ،
رفتی و شدم همدم تنهایی و غم ها ،
بازآ که مرا از همه بیگانه ببینی
سایه های من و تو دوراند از هم ، افسوس من از سایه ای بگسسته دلم می گیرد !
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر.
خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر.
بر تن ديوارها طرح شكست.
كس دگر رنگي در اين سامان نديد.
از درون دل به تصوير اميد.
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
تيرگي پا مي كشد از بام ها:
صبح مي خندد به راه شهر من.
دود مي خيزد هنوز از خلوتم
من بودنم را در همان نگاه اول و همان سلام اول متوقف کرده ام
آخر تمام بودنت میان یک سلام و خداحافظ جای گرفته است
پس من به همان سلام بسنده می کنم
تا هیچ گاه پایانی در کار نباشد
هیچکس از راز دلم آگاه نیست
هیچکس از آه دلم به جز قلب تو خبر نداره.
من در مسیر قلب توأم چون مسافری
و مقصدم افق دور چشمان توست
نمی دانم نشستن کنار پنجره
و کشیدن های سکوت روی شیشه اتاق
زندگی اس؟!
یا
انگشت زدن به بخارهی روی شیشه؟
پرنده در صدای خوشش رنج و درد و ماتم نیست
پرنده اهل شکوه و اهل گلایه و غم نیست
و خوش به حال هوایش
و خوش به حال دلش
و خوش به حال پرنده
که مثل آدم نیست.
دلم برای این روزها تنگ می شود
برای این روزها که لبخند میزنی
و لبخندت را میچینم...
بغض کردم
چقدر لال ماندم
بین حرفهایم.
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)