دیشب اومدو خونتون نبودی راستشو بگو کجا رفته بودی؟
بخدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم
شمعی رو که نذر تو کرده بودم ادا کنم.
دیشب اومدو خونتون نبودی راستشو بگو کجا رفته بودی؟
بخدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم
شمعی رو که نذر تو کرده بودم ادا کنم.
مردمانی که در دایره ی بسته ی کالا -پول - کالا می چرخند
و لایه لایه
پوست ها و عصب ها و خون های آن ها می خشکد
با حیرت می بینند
رقم های نرخی که روی همه ی اجناس می چسبد
روی ما نچسبیده است
شاید هرگز هیچ دشتی نباشد
که در آن
گرگ ها ، بره ی گمشده را تا آغل برگردانند
رابطه ی گرگ و میش تا ابد شاید
به همین شکل ِ دایره ی پر ملال ِ بسته
باقی بماند
دلم تنگ است
دلم می سوزد از باغی که می سوزد
نه دیداری
نه بیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته می دارد
چنین آشفته بازاری
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
در ان رویا به چشم خویش دیدم کودکی اسوده در بستر
منم ان کودک ارام
تهی دل از غم ایام
زمهر افکنده سایه بر سر من مام
مرا در آزادی لگدکوب تاریخ
مرا بر پرده ی سووشن نقالان
مرا بر تعزیه ی سایه ها در سوگ آفتاب
تصویر سازید
و آنگاه در چشمان من مسیح را به صلیب کشید
و در لرزش سینه ام رقص مغولان را بر اجساد
و جام شوکران را در سستی لبانم
و آنگاه در تسلیم ذهنم به بن بست های تاریک
سقوط سروهای سبز را به تصویر کشید
دلسوخته تر از همه ی سوختگانم
از جمع پرکنده ی رندان جهانم
در صحنه ی بازیگری کهنه ی دنیا
عشق است قمار من و بازیگر آنم
با آنکه همه باخته در بازی عشقند
بازنده ترین است در این جمع نشانم
من مست و پریده رنگ از دریا می ایم
تا در تو نبینم آن پریشانی ها را
ای شط برهنه ای به سینه ی من
گیسوی تو رودی از ستیغ بهار
بر صخره ی خرد پر هیاهویی
گیسوی تو باد را پریشان خواهد کرد
شکهای شبانه روز را خواهد آشفت
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
شبی از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست توشیداییم را
----------
تو باز ت دادی فرانک خانوم
امشب آخرین شبیه که توی اتاق نشستم
فردا می رم یه جایی که نمی دونه من کی هستم
امشب آخرین شبیه که چمدونم بستم
فردا می رم یه جایی که فکر کنه من دل شکستم
امشب آخرین شبیه که چشام با تو می میره
فردا می رم یه جایی که دل من آسون می گیره
امشب آخرین شبیه که شعرام بوی قدیمه
فردا می رم یه جایی که دفترم آتیش می چینه
امشب آخرین شبیه که تا صبحش من بیدارم
فردا می رم یه جایی که هیچ کیو اون جا ندارم
امشب آخرین شبیه که می خوام آروم بگیرم
فردا می رم یه جایی که رنگ خوشبختی نبینم
امشب آخرین شبیه که مهم نیست هر چی دیره
فردا می رم یه جایی که دل من از دنیا سیره
این همه "ه " دادین اخه![]()
هنوزم من آخرین تیر
توی ترکش بهارم
منتظر باید بمونم
زنده ام از انتظارم
انتظار فقط اینه
که به جای قهر و کینه
من صدای عشق باشم
از مدینه تا مدینه
------------
ممنون فرانک خانوم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)