هر شب
وقتی که از پشت التهاب پنجره
رو به معصومیت مهتاب
قطره های باران را
یک به یک می شمارم ،
در انتظار به لحظه ای جاری ام
که نرگس چشمانت
از بلندای فلق ِدیداربشگفد
و بهمراه گرمای نگاهت
سر زند صبح امید.
و تا آن زمان ای خورشید من
لحظات انتظار کماکان می بارد.
و من نیز جاری ام
هر شب ....