تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 73 از 433 اولاول ... 236369707172737475767783123173 ... آخرآخر
نمايش نتايج 721 به 730 از 4326

نام تاپيک: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]

  1. #721
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض کی می‌گه ما با هم‌ایم ، ما که با هم جفت غمیم

    من و تو قصه‌ی یک کهنه کتابیم، مگه نه؟
    یه سوالیم، یه سوال بی‌جوابیم، مگه نه؟

    یه روزی قصه‌ی پرغصه‌ی ما تموم می‌شه
    آخرش نقطه‌ی پایان کتابیم، مگه نه؟

    پشت هم موج بلا می‌شکنه و جلو می‌آد
    وای بر ما که رو آب مثل حبابیم، مگه نه؟

    کی می‌گه ما با هم‌ایم ، ما که با هم جفت غمیم
    دو تا عکسیم و به زندون یه قابیم، مگه نه؟

    ای خدا ابر محبت چرا بارون نداره
    آسمون خشکه و ما تشنه‌ی ابریم، مگه نه؟

    کار دنیا رو که چشمم دیده بود گفت به دلم
    ما دو تا پنجره‌ی رو به سرابیم، مگه نه… مگه نه؟

  2. این کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #722
    داره خودمونی میشه Gharibane's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    در به در تر از باد زيستم در سرزميني كه گياهي در آن نميرو
    پست ها
    97

    پيش فرض

    سر دوراهي ميشينم خودم تنها ميبينم

    دونه دونه اشكهاي حسرت كه از ديده ميره ميشمرم



  4. این کاربر از Gharibane بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #723
    داره خودمونی میشه narmine's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    in your heart
    پست ها
    160

    پيش فرض من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم

    بسان رهنورداني كه در افسانه ها
    گويند
    گرفته كوله بار زاد ره بر دوش
    فشرده چوبدست خيزران در مشت
    گهي پر گوي و گه خاموش
    در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه مي پويند
    ما هم راه خود را مي كنيم آغاز
    سه ره پيداست
    نوشته بر سر هر يك به سنگ اندر
    حديثي كش نمي خواني بر آن ديگر
    نخستين : راه نوش و راحت و شادي
    به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادي
    دوديگر : راه نميش ننگ ، نيمش نام
    اگر سر بركني غوغا ، و گر دم در كشي آرام
    سه ديگر : راه بي برگشت ، بي فرجام
    من اينجا بس دلم تنگ است
    و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بي برگشت بگذاريم
    ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است ؟
    تو داني كاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست
    سوي بهرام ، اين جاويد خون آشام
    سوي ناهيد ، اين بد بيوه گرگ قحبه ي بي غم
    كه مي زد جام شومش را به جام حافظ و خيام
    و مي رقصيد دست افشان و پاكوبان بسان دختر كولي
    و اكنون مي زند با ساغر مك نيس يا نيما
    و فردا نيز خواهد زد به جام هر كه بعد از ما
    سوي اينها و آنها نيست
    به سوي پهن دشت بي خداوندي ست
    كه با هر جنبش نبضم
    هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاك افتند
    بهل كاين آسمان پاك
    چرا گاه كساني چون مسيح و ديگران باشد
    كه زشتاني چو من هرگز ندانند و ندانستند كآن خوبان
    پدرشان كيست ؟
    و يا سود و ثمرشان چيست ؟
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بگذاريم
    به سوي سرزمينهايي كه ديدارش
    بسان شعله ي آتش
    دواند در رگم خون نشيط زنده ي بيدار
    نه اين خوني كه دارم ، پير و سرد و تيره و بيمار
    چو كرم نيمه جاني بي سر و بي دم
    كه از دهليز نقب آساي زهر اندود رگهايم
    كشاند خويشتن را ، همچو مستان دست برديوار
    به سوي قلب من ، اين غرفه ي با پرده هاي تار
    و مي پرسد ، صدايش ناله اي بي نور
    كسي اينجاست ؟
    هلا ! من با شمايم ، هاي ! ... مي پرسم كسي اينجاست ؟
    كسي اينجا پيام آورد ؟
    نگاهي ، يا كه لبخندي ؟
    فشار گرم دست دوست مانندي ؟
    و مي بيند صدايي نيست ، نور آشنايي نيست ، حتي از نگاه مرده اي هم رد پايي نيست
    صدايي نيست الا پت پت رنجور شمعي در جوار مرگ
    ملول و با سحر نزديك و دستش گرم كار مرگ
    وز آن سو مي رود بيرون ، به سوي غرفه اي ديگر
    به اميدي كه نوشد از هواي تازه ي آزاد
    ولي آنجا حديث بنگ و افيون است - از اعطاي درويشي كه ميخواند
    جهان پير است و بي بنياد ، ازين فرهادكش فرياد
    وز آنجا مي رود بيرون ، به سوي جمله ساحل ها
    پس از گشتي كسالت بار
    بدان سان باز مي پرسد سر اندر غرفه ي با پرده هاي تار
    كسي اينجاست ؟
    و مي بيند همان شمع و همان نجواست
    كه مي گويد بمان اينجا ؟
    كه پرسي همچو آن پير به درد آلوده ي مهجور
    خدايا به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بگذاريم
    كجا ؟ هر جا كه پيش آيد
    بدانجايي كه مي گويند خورشيد غروب ما
    زند بر پرده ي شبگيرشان تصوير
    بدان دستش گرفته رايتي زربفت و گويد : زود
    وزين دستش فتاده مشعلي خاموش و نالد دير
    كجا ؟ هر جا كه پيش آيد
    به آنجايي كه مي گويند
    چوگل روييده شهري روشن از درياي تر دامان
    و در آن چشمه هايي هست
    كه دايم رويد و رويد گل و برگ بلورين بال شعر از آن
    و مي نوشد از آن مردي كه مي گويد
    چرا بر خويشتن هموار بايد كرد رنج آبياري كردن باغي كز آن گل كاغذين رويد ؟
    به آنجايي كه مي گويند روزي دختري بوده ست
    كه مرگش نيز چون مرگ تاراس بولبا
    نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاك ديگري بوده ست
    كجا ؟ هر جا كه اينجا نيست
    من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم
    ز سيلي زن ، ز سيلي خور
    وزين تصوير بر ديوار ترسانم
    درين تصوير
    عمر با تازیانه شوم و بي رحم خشايارشاه
    زند دويانه وار ، اما نه بر دريا
    به گرده ي من ، به رگهاي فسرده ي من
    به زنده ي تو ، به مرده ي من
    بيا تا راه بسپاريم
    به سوي سبزه زاراني كه نه كس كشته ، ندروده
    به سوي سرزمينهايي كه در آن هر چه بيني
    بكر و دوشيزه ست
    و نقش رنگ و رويش هم بدين سان از ازل بوده
    كه چونين پاك و پاكيزه ست
    به سوي آفتاب شاد صحرايي
    كه نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي
    و ما بر بيكران سبز و مخمل گونه ي دريا
    مي اندازيم زورقهاي خود را چون كل بادام
    و مرغان سپيد بادبان ها را مي آموزيم
    كه باد شرطه را آغوش بگشايند
    و مي رانيم گاهي تند ، گاه آرام
    بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلكنده و غمگين
    من اينجا بس دلم تنگ است
    بيا ره توشه برداريم
    قدم در راه بي فرجام بگذاريم

  6. این کاربر از narmine بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #724
    در آغاز فعالیت Enamela's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    13

    پيش فرض

    من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید.*****قفسم برده به جایی و دلم شاد کنید.

  8. این کاربر از Enamela بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #725
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    TeH
    پست ها
    1,631

    پيش فرض



    دیر که می آمدی

    من می ماندم و

    تک تک قدم های مضطرب آن راه کوتاه

    این روزها

    دیگر نه راه مانده است نه من ،

    چه درد غریبیست دیگر نیامدن!




  10. 6 کاربر از Miss Artemis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #726
    داره خودمونی میشه Gharibane's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    در به در تر از باد زيستم در سرزميني كه گياهي در آن نميرو
    پست ها
    97

    پيش فرض

    کوله بارم بر دوش
    سفری بی همراه
    گم شدن تا ته تنهایی محض
    سازکم با من گفت:هرکجا لرزیدی
    از سفر ترسیدی
    تو بگو از ته دل
    من خدا را دارم

  12. 2 کاربر از Gharibane بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #727
    داره خودمونی میشه Sara Seven's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    عشق
    پست ها
    23

    پيش فرض

    این وقت شب انگار

    کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

    لای برفها می کارد ...

    کم می آورم

    برف چشمانم هی آب می شوند...

    زمستان

    همین است که هست

    حالا در این باغچه

    حتی

    دلتنگی هم

    نمی روید!

  14. 2 کاربر از Sara Seven بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #728
    داره خودمونی میشه Sara Seven's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    عشق
    پست ها
    23

    پيش فرض

    امشب به ياد زلف رهايت گريستم

    تنها ميان خاطره هايت گريستم

    غمگين ز عمق غربت ايام بي توام

    خوبم! غريب وار برايت گريستم

    ديگر به انتظار كدامین بهانه ای؟!

    مانند ابرها به هوايت گريستم

    در من نمرد اشك تو در واپسين غروب

    من هر غروب بي تو به جايت گريستم

    بنگر كه ماند دل به كمندت؟ نگاه كن!

    جز من كه جاودانه به پايت گريستم...

  16. این کاربر از Sara Seven بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #729
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    12 من و مترسک و کلاغ ها

    مترسک ناز می کند
    کلاغ ها فریاد می زنند
    و من سکوت می کنم ...
    این مزرعه ی زندگی من است
    خشک و بی نشان

  18. 4 کاربر از Hadi King بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #730
    داره خودمونی میشه Gharibane's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    در به در تر از باد زيستم در سرزميني كه گياهي در آن نميرو
    پست ها
    97

    پيش فرض

    تو اين دنياي وانفسا
    تويي تنها منم تنها

    مكن امروز را فردا
    بيا با مــــا بيا با مـــا

  20. 2 کاربر از Gharibane بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •