تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 73 از 137 اولاول ... 236369707172737475767783123 ... آخرآخر
نمايش نتايج 721 به 730 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #721
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    باور کن دلم تنگ میشود

    وقتی کنار پنجره بیاد تو

    گلهای یاس و ریحان را نگاه میکنم

    باور کن دلم تنگ میشود

    وقتی لانه عشقم را

    بر بلند ترین بام دنیا می نهم

    به دیدنم بیا

    تا گلهای شکوفه روی پیراهنم باز شوند

    شاید فردا نباشم

    تا قلبم به تو شکوفه تعارف کند


  2. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #722
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    بگذار در لحظاتی كه عاشق هستم

    از تنهایی سخن نگویم

    بگذار تا زمانی كه در قلبم خانه داری

    از نا مهربانی ها نگویم

    بگذار تا زمانی كه فراموشت نكرده ام

    تا وقتی كه با یاد تو زنده ام

    از غم هایم سخنی نگویم

    بگذار عشق را با تمام وجود احساس كنم

    بگذارآنقدر بگریم تا چشمانم خشك نشود

    این خیال خام را از من نگیر

    نابود نكن این خسته دل را

    بگذار در رؤیای نگاه تو خاموش شوم

  4. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #723
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    اگر دروغ رنگ داشت
    هر روز،شایدده ها رنگین کمان
    در دهان ما نطفه میبست
    و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود

    اگر عشق، ارتفاع داشت
    من زمین را در زیر پای خود داشتم
    و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی
    آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها
    به تمسخر میگرفتی


    اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
    عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
    اگر براستی خواستن توانستن بود


    محال نبود،وصال
    و عاشقان که همیشه خواهانند
    همیشه میتوانستند تنها نباشند


    اگر گناه وزن داشت
    هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
    تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی
    و شاید من، کمر شکسته ترین بودم


    اگر غرور نبود
    چشمهای مان به جای لبها سخن نمیگفتند
    و ما کلام دوستت دارم را
    در میان نگاه های گهگاه مان جستجو نمیکردیم


    اگر دیوار نبود
    نزدیک تر بودیم،
    همه وسعت دنیا یک خانه میشد
    و تمام محتوای یک سفره
    سهم همه بود
    و هیچکس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمیشد


    اگر ساعتها نبودند
    آزاد تر بودیم،
    با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
    و هر عادت مکرر را
    در میان بیست و چهار زندان حبس نمیکردیم


    اگر خواب حقیقت داشت
    همیشه با تو در کنار آن ساحل سبز
    لبریز از ناباوری بودم
    هیچ رنجی بدون گنج نبود
    اما گنجها شاید، بدون رنج بودند


    اگر همه ثروت داشتند
    دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند
    و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدیدید


    تا دیگری از سر جوانمردی
    بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند
    اما بی گمان صفا و سادگی میمرد،


    اگر همه ثروت داشتند
    اگر مرگ نبود
    همه کافر بودند


    و زندگی بی ارزشترین کالا بود
    ترس نبود،زیبایی نبود
    و خوبی هم، شاید


    اگر عشق نبود
    به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
    کدام لحظه نایاب را اندیشه میکردیم؟
    و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟


    آری! بیگمان پیش از اینها مرده بودیم
    اگر عشق نبود
    اگر کینه نبود
    قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند


    من با دستانی که زخم خورده توست
    گیسوان بلند تو را نوازش میکردم
    و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم
    به یادگار نگه میداشتی

    و تو نیز
    هرگز ندیدن من را
    آنگاه نمیدانم
    براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت؟

    (ناشناس)

  6. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #724
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    ديگر بر كاغذ ابريشمين كلمات پنهان دلم را نمينويسم و آنها را در قاب زرين نميگيرم زيرا ديرگاهي ست نعمه هاي جانسوز خورشيد را بر خاك بيابان مينويسم تا با دست باد به هر سو پراكنده شود.
    ولي اگر باد خط مرا با خود ببرد..روح سخنم را كه بوي عشق ميدهد به جائي نميتواند ببرد.
    روزي خواهد رسيد كه دل دلده اي از اين سرزمين بگذرد و چون پا بر اين خاك نهد رسوا پا بلرزد به خويش بگويد پيش از من در اينجا عاشقي به ياد معشوقه ناله سر داده و يا شايدليلي به هواي مجنون گريسته يا
    شيرين در هجر فرهاد گريسته باشد و يا شايد هم يكي از هزاران دلداده ي گمنام عشق در اينجا سر در خاك بوده است .
    هر كه هست از خاكش بوي عشق بر ميخيزد و تربتش پيام وفا ميدهد.
    تو نيز اي ماه من كه در بستر نرم آرميده اي وقتي سخن آتشينم را از زبان نسيم صبا ميشنوي سراپا مرتعش خواهي شد و با خود خواهي گفت يارم براي من پيام عشق فرستاده ت. نيز اي باد صبا پيام مهر مرا به او برسان

  8. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #725
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    آمدي و در كوله بار قلبت مهرباني آوردي و چادر نشينان عشق را به كوچي دوباره بشارت دادي و سقف آسمان دلم را با رنگين كمان عشق آذين بستي و پرستوهاي عاشقي را به مهماني نور بر سفره ي سخاوت خورشيد فرا خواندي .
    آمدي با يك سبد پرواز محبت از كوچه هاي شهر شگفتي و ندا در دادي من راز گل سرخ را ميدانم و دوست داشتن را از پروانه آموخته ام.و سوختن را از شمع.
    عمريست بي صدا كه در مكتب عاشقي سوخته ام.
    آمدي مهربان چون نسيم دوست داشتني چون بهار سرشار از عاطفه .
    معطر از عشق و لبريز از نجابت.
    اكنون دير زماني ست در شهر شقايق رداي مهر تو را در بر دارد و لاله لبيك گوي صداقت توست كه اكنون در شهر ما قناري ها سرودن را از تو مي آموزند.و چلچله ها پر گشودن را .
    اي تماميت عشق ...اي خوب ...بيا و عاشقانه بيا كه چشمان شهر آمدنت را نفس ميكشند و نهال ايمان در خاك و پاي تو كه متبرك است ريشه ميزنند

  10. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #726
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    حرفی از خیسی چشمانم
    بی صدا در خود می شکنم و تو شکستم را نمی بینی و تو این بلندترین فریاد را نمی شنوی عشق من دیگر به خاک رسیده ام قامت خمیده ام را بنگر و چشمان ساکت سردم را 0 چقدر دوستت دارم هنوز حتی اگر نخواهی
    حتی اگر قرارمان را ،پایان را،هوای مرداب را به یادم آوری 0 ستاره ی من تو را چه حاصل از مرور انتهای آسمان آنجا که ستاره ای نیست من حرف دارم ،حرف حرفهایی که نه ربطی به هوای مرداب دارد و نه به ستاره های سوخته ی انتهای آسمان0 افسوس که اکنون دیگر رفته ای و با رفتنت حرفهایم را بیصدا و چشمانم را خیس کرده ای 0 بدان منتظرت می ماتم و همچنان عاشقت خواهم بود

  12. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #727
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    در اين لحظه ي رؤيايي عاشقانه ميگويم كه دوستت دارم تا بي بهانه با من بماني!
    در اين سكوت عشقانه تنها نگاه به چشمانت ميكنم تا درون چشمانم قطرات اشك را بيني و بفهمي كه دل شكسته ام!
    بيا و دستانت را به من بده..خيلي خسته ام..با محبتت اين خستگي را از وجودم رها كن!
    در كنارم قدم بزن و رؤياهايم را با عشق دوباره زنده كن!
    در اين لحظه عاشقانه صادقانه ميگويم كه تا آخرين نفس همنفس تو هستم.
    مرا باور كن ..به من دلخوشي نده..از ته دل بگو آنچه در آن دل مهربانت ميگذرد!
    اگر ميخواهي روزي قلبم را بشكني..اگر ميخواهي با من بي وفائي كني..برو كه ديگر حوصله به غم نشستن را نداريم!
    در اين زندگي قلبم بازيچه اي بيش نبود..و به جز بي وفائي و خيانت چيزي را نديده!
    تو بيا و از ته دل با ما يار باش ..با صداقت و يكرنگي گرفتار من باش!
    ميمانم با تو براي هميشه ..ميگويم از ته دل دوستت دارم تا ابد و براي هميشه..افتخار ميكنم به تو و به آن عشق پاكت و با صداقت واز تو و آن عشق مقدست مينويسم!
    در اين زمانه اي كه رسم عاشقي جدائي و نفرت است ..در اين دنيايي كه كسي قدر يك قلب عاشق را نميداند .. تو بيا و قدرم را بدان و اينك كه مرا در آن قلب مهربانت اسير كردي به آن محبت برسان كه تشنه ي يك ذره محبت از توام....!
    در اين كوير خشك قلبم تو تنها گلي هستي كه روييده اي مثل باران ميشوم و بر روي تو ميبارم تا براي هميشه براي من بماني!
    در اين لحظه عاشقانه ..صادقانه ميگويم كه دوستت دارم و از آنچه كه تصور ميكني عزيزم ..حالا تو نيز اين لحظه عاشقانه را با گفتن اين كلمه رؤيايي كن....

  14. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #728
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    می خواهم پنجره رو باز كنم و به تماشای آن پرستوی بشینم كه لانه محبت در روی درخت عشق من ساخت ولی نمی دانم چرا پرستوی من كوچ كرد و دگر از آن نشانی نیست وقتی كه در پشت پنجره می امدم و كودك احساسم رو به پیشوازه نوازشهایت می فرستادم و از پشت در ختان امید سرك كشان به بازی آنها می نشستم ولی حالا
    هر روز كودك احساسم به زیر آن درخت میاید ولی پرستوی من نیست نمی دانم آن هم به جای مهاجرت كرده یا گرفتار طوفان نفرت شده حال نمی دانم چه كنم من هر روز پشت پنجره میایم و منتظر می نشینم تا پرستوی محبتم بر روی درخت عشقم بیاید تا من كودك احساسم رو به پیشوازش بفرستم به امید آن روز زندگی می كنم

  16. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #729
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    محبوبم دیر زمانیست که رنج انتظار را به دوش می کشم و تبسم شیرینت را در شکفتن گلهای آرزویم جستجو میکنم.
    دل بیقرارم قرار تورا می جوید و سینه داغ دارم در کنار تو آرام میگیرد .

    افسرده و پژمرده ام
    می خواهم دوباره سبز شوم .
    دلم می خواهد به مهمانی دلم بیایی و در کنار سفره ساده نداری ام به شکرانه عشق جاودانمان جشن بگیریم . دلم میخواهد بیایی تا شکوفه های انتظارم به گل بنشیند و قلبهای بی قرارمان در سایه همدیگر آرام بگیرد.
    بیا و عاشقت را بیش در این آتش دوری نسوزان

  18. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #730
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    آمد وخلوت ذهنم رافروپاشید
    آرام آمد ولی گوشه گوشه قلبم راتصاحب کرد
    خاطرم هست زمستان رفته بود و هوا بهاری بود
    او آمد و باغبان دل من شد
    قلب بیمارم را مداوا کرد و روح خسته ام راجلا بخشید

  20. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •