تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 73 از 934 اولاول ... 236369707172737475767783123173573 ... آخرآخر
نمايش نتايج 721 به 730 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #721
    آخر فروم باز avril's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,185

    پيش فرض

    یه کمی از خدا بترس این همه آزارم نده


    بذار خیال کنم چشات یه ذره عشقو بلده

    یه کمی ازخدا بترس اینقدربهم دروغ نگو

    تو روشنایی قصه ازخورشید بی فروغ نگو

    من نمی بخشم به خدا زجرایی که بهم می دی

    یه جوری هستی انگاری غنچه ی عشقونچیدی

    یه کمی ازخدا بترس قلبمو دست کم نگیر

    وقتی می گم دوست دارم رنگ سیاه غم نگیر

    یه کمی ازخدا بترس هی به دروغ قسم نخور

    وقتی می گی تا آخرش میون جاده دل نبر

    یه کمی از خدا بترس از آه عاشقا بترس

    اینقدر دلم رو نشکن ازگریه ی بی صدا بترس

    بذار به توتکیه کنم به شونه های محکمت

    می خوام مال منم باشه شادی وغصه وغمت

    نذارکه سرخورده بشه دلم همین اول راه

    تو رو به احترام عشق بیا بشو تنها پناه

  2. #722
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال
    به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال

    مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
    كه دوست جان كلام مناست در همه حال

    قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت
    به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال

    تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم
    بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال

    ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني
    كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال

    مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز
    نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال

    خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي
    بگو رسيده بيفتم به دامنت يا كال؟

    اگر چه نيستم آري بلور بارفتن
    مرا ولي مشكن گاه قيمتي ست سفال

    بيا عبور كن از اين پل تماشايي
    به بين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال

    ببين بجز تو كه پامال دره ات شده ام
    كدام قله نشين را نكرده ام پامال

    تو كيستي؟ كه سفركردن از هوايت را
    نمي توانم حتي به بالهاي خيال

  3. #723
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم
    دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم

    گفت كه سرمست نيي، رو كه از اين دست نيي
    رفتم و سرمست شدم وز طرب آكنده شدم

    گفت كه تو شمع شدي، قبله اين جمع شدي
    جمع نيم، شمع نيم، دود پراكنده شدم

    گفت كه شيخي و سري، پيشرو و راهبري
    شيخ نيم، پيش نيم، امر تو را بنده شدم

  4. #724
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    ماییم و چند خاطره از جنس یک گناه
    ماییم و چند سطر پریشانی سیاه
    پیوند می خورند تمام دقیقه ها
    با گریه های در به دری، آه پشت آه
    آن قصه سالهاست به پایان رسیده است
    ما را رها نمی کند این بغض گاه گاه
    من سالهاست پیش خودم فکر می کنم
    چیزی نبود عشق بجز چند اشتباه
    ما را به این امید که راهی نمانده است
    تنها گذاشتند رفیقان نیمه راه
    "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد "
    ایمان بیاوریم به "ما هیچ، ما نگاه"

  5. #725
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    ..و اکنون عزم سفر کرده ای!

    مرا می گذاری و می گريزی

    و من می مانم با ياد تو،

    من می مانم با خاطرات لحظه های با تو بودن،

    و من بی تو اشک خواهم ريخت

    و پس از تو با زندگی وداع خواهم کرد

    اما ريشه های عشق تو در وجودم نخواهد خشکيد

    و قلب عاشقم را

    در دل خروار ها خاک سياه زنده نگاه خواهد داشت

    و تو ياد مرا از خاطر خواهی برد

    و دل کوچکم را خواهی شکست

    ...

    پس از سال ها باز خواهی گشت،

    اما نشانم را نخواهی يافت

    آن زمان در گور سرد قلبت به سراغم بيا

    در متروک ترين کنج قلبت،

    در اعماق يادها،

    و در ورای فراموشی،

    يادگار عشقم را خواهی يافت

    -آن جمله دوستت دارم را

    که با تکه تکه های قلبم

    برايت نوشتم

  6. #726
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    حريف‌ِ طلسم‌ِ خوابم‌ ! من‌ چه‌ بي‌نقابم‌ امشب‌ !
    دل‌ بده‌ به‌ اين‌ ترانه‌ ! حرف‌ِ صد کتابم‌ امشب‌ !
    وقتي‌ دست‌ِ بي‌دريغت‌ ، توي‌ قصه‌ کيميا شد !
    گريه‌ تنها سرپناه‌ِ اَمن‌ِ دلواپسيا شد !
    وقتي‌ شونه‌هاي‌ آواز ، از حضورِ گريه‌ لرزيد ،
    تازه‌ فهميدم‌ که‌ عشقت‌ ، به‌ سقوطم‌ نمي‌ارزيد !
    مثل‌ِ افسانه‌ي‌ طاووس‌ ، سختي‌ِ سفر باهاته‌ !
    عُمريه‌ ترانه‌سازت‌ پا به‌ راه‌ِ جاده‌هاته‌ !
    من‌ِ ساده‌ به‌ خيالم‌ که‌ سفر تنها علاجه‌ !
    ندونستم‌ تو خيابون‌ پَرِ طاووسا حراجه‌ !
    مي‌تونستم‌ از نگاهت‌ برسم‌ به‌ اوج‌ِ پرواز !
    اما تو چشمات‌ُ بستي‌ ، تا بميره‌ نبض‌ِ آواز !
    نمي‌خواستي‌ من‌ بفهمم‌ که‌ شب‌ِ تو بي‌چراغه‌ !
    نمي‌خواستي‌ که‌ بدونم‌ جنگلت‌ قدِ يه‌ باغه‌ !
    نمي‌خواستي‌ ، نمي‌خواستي‌ ، اما اين‌ رسم‌ِ صدا نيست‌ !
    غيبت‌ِ چشماي‌ نازت‌ ، مرگ‌ِ اين‌ ترانه‌ها نيست‌ !
    مثل‌ِ افسانه‌ي‌ طاووس‌ ، سختي‌ِ سفر باهاته‌ !
    عُمريه‌ ترانه‌سازت‌ پا به‌ راه‌ِ جاده‌هاته‌ !
    من‌ِ ساده‌ به‌ خيالم‌ که‌ سفر تنها علاجه‌ !
    ندونستم‌ تو خيابون‌ پَرِ طاووسا حراجه‌
    Last edited by god_girl; 08-03-2008 at 10:23.

  7. #727
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    دوستت خواهم داشت

    به همين واژه ی تبدار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به همين قلب گرفتار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به دل خسته وُ بيمار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به تو و لحظه ی ديدار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به همين حسرت بسيار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به عيار تو به معيار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به گُلِ سايه ی ديوار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به همين لحظه ی اقرار قسم

    دوستت خواهم داشت

    به تو آری ، به تو بسيار قسم

    دوستت خواهم داشت

  8. #728
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    درد تنهایی خود را به که گویم
    من که بر دست وبه پایم
    به که گویم در این جامه خالی از عشق
    بتنیدند گلی از گل ریحان
    همه در تاب و خروشند
    من به سان گلی از باغ گل یاس بدم
    همه چون سرو به بالا نگرند
    که ندانم چگونه به شکوفایی خود شاد شوم
    و به فغان از دست هستی
    که تواند که مرا شاد کند
    که تواند که مرا یاد کند
    و دل غم زده ام را
    وصدای نفسم را ببرد تا که رسد بر دل یاران
    به سرود غم هستی بسراید
    من که خواهم ولی افسوس که نتوانم
    آه......
    از اینجا بروم

  9. #729
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    شقایق گفت با خنده نه بیمارم نه تبدارم

    اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ زیبایی

    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

    یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

    و صحرا در عطش میسوخت

    تمام غنچه ها تشنه

    ومن بی تاب و خشکیده

    تنم در آتشی می سوخت

    زره آمد یکی خسته

    به پایش خار بنشسته

    عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

    ز آنچه زیرلب می گفت

    شنیدم سخت شیدا بود

    نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود اما

    طبیبان گفته بودندش

    اگر یک شاخه گل آرد

    از آن نوعی که من بودم

    بگیرند ریشه اش رابسوزانند

    برای دلبرش آندم شفا یابد

    چنانچه با خودش می گفت

    بسی کوه و بیابان را

    بسی صحرای سوزان را

    به دنبال گلش بوده

    یکدم هم نیاسوده

    که افتاد چشم او ناگه

    به روی من

    بدون لحظه ای تردید شتابان شد بسوی من

    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کردو

    به ره افتاد

    واو می رفت و من در دست او بودم

    و او هر لحظه سر را رو به بالا ها

    تشکر از خدا می کرد

    پس از چندی

    هوا چون کوره آتش زمین می سوخت

    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام میسوخت

    به لب هایی که تاول داشت گفت

    اما چه باید کرد

    در صحرا که آبی نیست

    به جانم هیچ تابی نیست

    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

    برای دلبرم هرگز دوایی نیست

    و از این گل که جایی نیست

    خودش تشنه بود اما

    نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

    من در دست او بودم

    وحالا من تمام هست او بودم

    دلم می سوخت اما

    راه پایان کو؟؟

    نه حتی آبی نسیمی در بیابان کو؟؟

    ودیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت

    که نا گه

    روی زانوی خود خم شد

    دگر از صبر او کم شد

    دلش لبریز ماتم شد

    کمی اندیشه کرد آنگه

    مرا در گوشه ای ار آن بیابان کاشت

    نشست و سینه را با سنگ خارایی

    زهم بشکافت ...

    زهم بشکافت ...

    صدای قلب او گویی جهان را زیر و رو می کرد

    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

    و هر چیزی که هر جا بود با غم رو به رو می کرد

    نمی دانم چه میگویم!!

    به جای آب خونش را

    به من می داد

    و بر لب های اوفریاد:

    "بمان ای گل"

    که تو تاج سرم هستی

    دوای دلبرم هستی

    بمان ای گل

    ومن ماندم

    نشان عشق و شیدایی

    و با این رنگ و زیبایی

    و نام من شقایق شد

    گل همیشه عاشق شد

  10. #730
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    درد
    من اگرديوانه ام
    با زندگي بيگانه ام
    مستم اگر يا گيج و سرگردان و مدهوشم
    اگر بي صاحب و بي چيز و ناراحت
    خراب اندر خراب و خانه بر دوشم
    اگر فرياد منطق هيچ تأثيري ندارد
    در دل تاريك و گنگ و لال و صاحب مرده ي گوشم
    به مرگ مادرم : مردم
    شما اي مردم عادي
    كه من احساس انساني خودرا
    بر سرشك ساده ي رنج فلاكت بارتان
    بي شبهه مديونم
    ميان موج وحشتناكي از بيداد اين دنيا
    در اعماق دل آغشته با خونم
    هزار درد دارم
    درد دارم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •