وقت سحرست خیز ای طرفه پسر
پر بادۀ لعل کن بلورین ساغر
کاین دم عاریت در این کنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر
شما بی خیالِ " ت " شو منم " ی " نمی دم
وقت سحرست خیز ای طرفه پسر
پر بادۀ لعل کن بلورین ساغر
کاین دم عاریت در این کنج فنا
بسیار بجویی و نیابی دیگر
شما بی خیالِ " ت " شو منم " ی " نمی دم
روزی بزی نحیف که هر سوی می دوید
خود را به روی سینه کشی صعب برکشید
جستی زد و به چابکی آهوان دشت
از شیب تند صخره به بالای آن خزید
بر صخره ایستاد و به هر سو نگاه کرد
برتر ز خویش در همه عالم کسی ندید
گفت : این منم که بر همه عالم سرآمدم
سر می کشم به دامن شبگیر همچو شید
آن گاه سینه صاف نمود و ز عمق جان
مانند شیر نعرهّ جانانه ای کشید:
"آنک سریر سروری و برتری مراست
آه ای نهنگ و شیر و پلنگان شما که اید؟! "
شیری غریب و خسته از آن دشت می گذشت
دشنامهای آن بز مغرور را شنید
لختی به ناتوانی آن بز نظاره کرد
یک چند هم به هیبت آن صخرهّ سپید...
گفت : این تو نیستی که چنین نعره می کشد
این عربده ز سینهّ صخره ست ، ای پلید!
ای بر سریر ملک جهان تکیه دادگان
وینک شرار جنگ و جنون می پراکنید
آتشفشان خفتهّ خشم اند مردمان
آسوده بر صلابت صخره نیارمید
بز روی صخره باز بز است آی بزدلان
شیر است شیر ، گر چه به زنجیر و ناامید!
ا همه اش " ت " بود اصلا متوجه نشدم![]()
![]()
دل بر سرِ گیسوی تو آویخته به
در او غم و اندیشه ات انگیخته به
گفتی گسلم ز وی، همین کن که مگر
بر دامنت اوفتد که بگسیخته به
همیشه همین است
همین لحظه
که خیال می کنی
ایستاست
اما می رود
و تو می مانی
تنها
در آستانه.
هیچ می دانی چرا، چون موج،
در گریز از خویشتن، پیوسته می کاهم؟
-زان که بر این پردۀ تاریک،
این خاموشیِ نزدیک،
آنچه می خواهم نمی بینم،
و آنچه می بینم نمی خواهم.
مثل حرفی در فضا
لابه لای گفتگو
در میان قلب من
صد امید و آرزو
من به پایان می رسم
مثل شوق پر زدن
در میان یک قفس
در سکوتی بی صدا
آخرین کارم نفس
من به پایان می رسم
مهتاب شبی بود و سرود و دف ونی
کافتادم آن مهش را اندر پی،
زین حال شبی نه پیش بگذشت ولیک
دریافتم اکنون که چه شد عمری طی
لايق بزم خرد.كس نبود غير دلي كه بجان گيردش هر ناله.ز مردان فقير
راهت بنمودم و به ره باز شدی
آنگاه به راه در تک و تاز شدی
چون سازم اگر من به سمرقندت راه
بنمودم و تو به سوی اهواز شدی
اینو یکی از پی سی وورلدیا گفته گفتم بذارم اینجا ثبت شه ..اثری از ابراهام ...
یکی بود یکی نبود ---------------- غیر خدا هیشکی نبود ..(اینو گفتم که اولش با ی شروع بشه ///)
خواهم کشت بوش را---------------خواهم دور شد از این Usa غریب
موشکی خواهم ساخت------------خواهم سوار شد بر هواپیمایی
خواهم کوبید بر برج امریکا ---------خواهم رفت به بهشت![]()
در آن بهشت بلبلی, --------------خواهم قدم زد با حوری ها![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)