تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
حافظ
تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
حافظ
جامی از گفت و گو ببند زبان!
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
پای کش در گلیم گوشهی خویش!
دست بگشا به کسب توشهی خویش!
عبدالرحمن جامی
شوري ز دو عشق در سر ماست
ميدان دل از دو لشکر آراست
از يک نظرم دو دلبر افتاد
وز يک جهتم دو قبه برخاست
خاقانی
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له
و یرزقه من حیث لا یحتسب
حافظ
بوي روح از دم جانبخش سحر ميشنوم
يا دم عيسوي از باد صبا ميآيد
از ختن ميرسد اين نفحهي مشکين که ازو
نکهت نافهي آهوي ختا ميآيد
خواجوی کرمانی
دؤشؤب عشقینله بیر سئودایه،ای گؤل!
آپاردیم سیرریمی صحرایه ،ای گؤل!
سنین تک فیتنه دن آلدیم سیلاحی
اودور دؤشدؤ باشیم غوغایه،ای گؤل!
الیاس نظامی گنجوی
باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ارنه که برد هیهات از ما به تو پیغامی...
سعدی
لاله در دامن کوه آمد و من بي رخ دوست
اشک چون لالهي سيراب به دامن کردم
در رخ من مکن اي غنچه ز لبخند دريغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم
شهریار
میساخت چو صبح لالهگون رنگ هوا
با توبهی من داشت نمک جنگ هوا
هر لکهی ابرم چو عزائم خوانی
در شیشه پری کرد ز نیرنگ هوا
افضل الدّین خاقانی شیروانی
اگر چه روي در منزلگهاش بود
گذر بر ساحت قصر شهاش بود
چو ديد آن انجمن گفت: «اين چه غوغاست؟
که گويي رستخيز از مصر برخاست!»
جامی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)