من خود،به تو پرِ پرواز دادم،
اما...
به همه گفتم درب قفسش باز بود و...
پرید...
من خود،به تو پرِ پرواز دادم،
اما...
به همه گفتم درب قفسش باز بود و...
پرید...
بیا جاهامون رو عوض کنیم
دلم لک زده برای اینکه کسی عاشقم باشه !
شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
دوست دارم.....
" تو عطر تازه یاسی ، رها به خانه ی من
تو دست نرم بهاری در آشیانه ی من
کهن شد آن همه فسانه ، قصه قصه ی توست
بیا بیا که حدیث تو شد فسانه ی من "
سیــاهی زیـر چشم هایـم را دوست دارم ..
جـای پای رفتن" تـــو"ست!
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
آیینه ی اتاقت را با آیینه ی اتاقم عوض می کنی؟!...این که فقط من را نشان می دهد!!
چشمان من به دیده او خیره مانده بود
جوشید یاد عشق کهن در نگاه ما
آه از آن صفای خدایی زبان دل
اشکی از آن نگاه نخستین گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهی کشید از حسرت که این منم
باز ، آن لهیب شوق و همان شور التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود ؟
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
من دیگر آن نبودم و او دیگر آن نبود !
فریدون مشیری
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی یارم نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوت تلخ می گریم
خداحافظ...
وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن...
هم اکنون 6 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 6 مهمان)