دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
ادمی در عالم خاکی نمیاید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو ادمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهم
کز نسیمش بوی جوی مولیان اید همی///
Last edited by Last Night; 03-10-2010 at 16:53.
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
یاد باد انکه سر کوی تو ام منزل بود
دیده را روشنی ازخاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا انچه تو را در دل بود///
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
تو کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم وامی
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
صدف سینه حافظ بود آرامگهش
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيکر او سير نديديم و برفت
تو مگر بر لب جویی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی///
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)