تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 71 از 640 اولاول ... 216167686970717273747581121171571 ... آخرآخر
نمايش نتايج 701 به 710 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #701
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    من
    شالگردن قرمز را کنار گذاشتم
    نه از آن روز که
    که آن نویسنده ی کودکان گفت :
    رنگ قرمز
    ناگهان میگیرد
    و ناگهان رهایت میکند
    ولی
    از آن روز که
    آن نویسنده ی کودکان گفت :
    رنگ قرمز
    ناگهان میگیرد
    و ناگهان رهایت میکند
    خیلی منتظر شالگردن خاکستری ام
    خاکستری ات
    بودم

  2. #702
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    شعرم را با تو قسمت میکنم
    روزنامه صبح را
    و چای را
    زبانم را با تو قسمت می کنم
    عمرم را
    از کجا بدانم که تو هستم یا من،
    عشق اینست که مردم ما را با هم اشتباه بگیرند
    وقتی تورا صدا می کنند
    من جواب دهم
    و وقتی دوستان به شام دعوتم می کنند
    تو بروی.
    "نزار قبانی"

  3. #703
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    یافتن تو برایم کابوسی شده است
    ... یا شاید نیافتن تو ؛
    ایندو چه فرقی می کنند
    وقتی تو نیستی
    در این ژانویه
    این ژانویه لعنتی دوست داشتنی
    هیچ وقت از من نپرسیدی که چرا زمستان را دوست دارم
    که چرا سرما را دوست دارم
    ولی من به تو می گویم
    اصلا پیچیده نیست
    چون حس می کنم
    فقط در زمستان است که همه چیز رنگ واقعی خود دارد
    و تو نیستی
    سرمای گیج کننده مثل پتک توی صورتم می خورد
    و تو نیستی
    تنها کسانی که سرما را دوست دارند تا دیر وقت در خیابان ها می مانند
    در این ژانویه
    وقتی هوا تاریک شد
    به زمین بازی کودکان در پارک می روم
    خلوت است و مثل حبابی روشن در تاریکی
    به ندرت ؛ بچه های شاد از کنارم می دوند
    می خواهم بغلشان کنم
    ولی می دانم
    از ناسزا های مادرشان در امان نخواهم بود
    فکر می کند ولگرد هستم
    غضب آلوده نگاهم می کند
    نگاهش از روی چشم هایم سر می خورد
    و تو نیستی

    یک چای کثیف داغ؛
    بد رنگ
    با مزه گس
    و قندهایی خاکستری رنگ
    کافیست تا چشم هایم را ببندم
    و همه چیز را فراموش کنم
    و تو نیستی

    و من همه این چیزهای زمستان را دوست دارم
    به جز
    نبودن تو را.

  4. #704
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    اشک
    بارها خواستم گریه کنم
    دلتنگی ها
    سرودهای غمگین؛
    بارها نزدیک بود گریه کنم

    قطرات اشک
    از قلبم به راه راه افتادند
    و پشت چشم هایم
    به صف شدند
    لبانم لرزید
    شانه هایم به هم نزدیک شدند
    دست هایم صورتم را پوشاند
    پره های بینی ام مرطوب شد
    ولی نتوانستم
    یک چیز برای گریستن کم بود

    بغض نفس های عمیقم را برش می داد

    اشک هایم
    دوباره به راه افتادند
    برگشتند به سوی قلبم
    یک به یک سر خوردند و وارد قلبم شدند
    می خواستم فریاد بزنم:
    "کجا می روید؟ من هنوز گریه نکرده ام.."
    ولی نشد
    صدا در گلویم می ماند
    و این مسافرت کوتاه اشک ها
    بارها
    بل بسیار بارها تکرار شد
    هر دفعه اشک هایی بیشتر
    قلبم را پر کرد
    هر دفعه
    اشک هایی شورتر
    اشک هایی شفاف تر

    و حالا قلبم لبالب پر از اشک است و درد می کند
    قلبم خواهد شکافت
    قلبم خواهد شکافت
    اگر جای مطمئنی برای گریستن پیدا نکنم
    :
    شانه هایت...
    یا چیزی به مهربانی آن ها

  5. #705
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نه از آغاز چنین رسمی بود

    و نه فرجام چنین خواهد شد

    که کسی جز تو تو را دریابد

    تو در این راه رسیدن به خودت تنهایی !

  6. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #706
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ماشین به راه افتاد



    حس می کنم اما



    چیزی



    ازمن بجا مانده



    به روی سینه می نهم آهسته



    دستم را



    جای دلم خالی!

  8. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #707
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    هرگز نیندیشیده ام آری.که بعداز تو.....


    این دل ندارد هیچ دلداری. که بعد از تو....




    پشت دلم از رفتنت خم می شود اما


    تو غافلی از کوه آواری.که بعد از تو....




    یادت می آید نیمه شب ها درد و دلها را


    من مانده ام حالا و دیواری.که بعد از تو....




    چیزی نمی خواهی بگویی این دم آخر


    من فکر کردم حرفها داری.که بعد از تو....




    من قول دادم در نبودت غصه هایم را


    از من نخواه این خویشتن داری. که بعد از تو...






    دیگر منی هم نیست شاید هم نمی دانم


    حس می کنی این رنج و آزاری.که بعد از تو....




    شاعر شدم با اشکهایم گونه هایت را


    با بیت های سرد و تکراری. که بعد ازتو....




    من پایبند عشق می مانم ولی انگار


    تو رفته ای در فکر آن یاری. که بعد از من.....

  10. #708
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    چه زود

    دلخوشی هایمان

    خاطره شد !


    امید را

    بگو

    کجا کاشتیم

    که سبز نشد ؟!

  11. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #709
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    تنهاي تنهايم,من,خلوت و اشک چنديست هم خانه ايم


    امشب باز به رسم گذشته به آسمان مي نگرم و با ستاره


    همان ستاره که به يادت برگزيده ام سخن مي گويم


    اگر چه خسته و شکسته ام


    اما ...


    ولي باز هم مي ايستم تا اينبار نيز بشکند


    قاصدکي مي گذرد و يادت را دوباره به همراه مي آورد و باز يکباره بغضم مي شکندو


    دلم ...بيچاره دلم


    اينبار نيزدر خود مي شکنم.


    دلم مي گيرد از اشکهايم که مي ريزند


    حرفهايم که نگفته مي مانند


    و از غم که از غصه هايم سنگين است و آماده باريدن


    ديگر دارد يادم مي رود نام او که برايش مي بارم


    همراه با اشکها مي خندم


    خنده اي تلخ


    بر خود که چه معصومانه به دل بهانه گيرم دروغ مي گويم و چه معصومانه تر باور مي کند


    و اين آتشي است بر جانم


    ديگر امشب جايي براي تبسم هاي دروغين نيست و آشکارا هق هق مي زنم


    و مي شنوند قاصدک ها و گل ها, قاصدک بغضش را فرو مي برد و مي رود ...


    گويي او نيز مي خواهد برود نزد خدا تا براي دلم دعا کند


    و شبنم برقي مي زند و از گل فرو مي غلتد...


    امشب بغضهايم بس سنگين اند و هق هق هايم دلتنگ بودنت


    ولي افسوس که ديگر نيستي ...


    و افسوس .


  13. #710
    پروفشنال god_girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    548

    پيش فرض

    بدرود یار، وعدهء دیدار بعد مرگ
    صحبت ز عیش امن، تو بگذار بعد مرگ
    با این خزان سهم که بر طرف خاک رفت
    کشف بهار و گشت به گلزار، بعد مرگ
    بوس و کنار، آه، زمان رفت و رفت و رفت
    میماند این دقیقه به ناچار بعد مرگ
    ..گویند بوده اند تباری ز دلیران
    وصف چنان جمیل، نگهدار بعد مرگ
    ای گل به خود مپیچ که در خاک چون شوی
    گل میدمد ز خاک در انضار، بعد مرگ
    از گل به غیر گل، ندمد گل ز غیر گل
    زین شیوه رفته کار به تکرار، بعد مرگ
    باشی و بوده ای تو همان سرو، سروناز
    سالار در زمانه و سالار بعد مرگ
    گل بود و شد ز دستم و دردا چه می کنم
    !وصف چنان شمایل و رخسار بعد مرگ؟
    سیرت ندیده ام ای چمن باغ آرزو
    .....بدرود یار، وعدهء دیدار، بعد مرگ

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •