تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 71 از 638 اولاول ... 216167686970717273747581121171571 ... آخرآخر
نمايش نتايج 701 به 710 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #701
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گفته بودي
    دلتنگي هايم را
    با قاصدک ها قسمت کنم
    تا به گوش تو برسانند.
    مي گفتي قاصدکها
    گوش شنوا دارند
    غم هايت را
    در گوششان زمزمه کن
    و به باد بسپار.
    من اکنون
    صاحب دشتي قاصدکم.
    اما
    مگر تو نمي دانستي
    قاصدکهاي خيس از اشک
    مي ميرند؟

  2. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #702
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خسته از هياهوي خيابان

    به پس كوچه‎هاي گيسوي تو مي‎گريزم

    پس كو

    پس كوچه‎هايي كه انگشتانم در آن مي‎دويد؟

    مي‎آيم

    و خستگي‎ام را دم در درمي‎آورم

    مي‎آيم

    تا ترا ـ نه!

    ترانه را تكرار كنم

    تا تو

    مرا ـ نه!

    مراسم ديدار را به ياد آوري

    لبخندي بزن

    خيلي وقت است كه شعر نديده‎ام

  4. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #703
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مي كشم نقش دردي پنهان
    به بي رنگي هوا
    به سردي يخ
    با قلب و چشماني تاريك و تهي

    مي كشم نقش دردي پنهان
    كز وجودش يادگار ماند
    آن روزگار بي درمان

    سايه هر نقش بود كه بر وجودم مي لغزيد
    و شمع وجودم مي سوخت
    تا كتيبه درد همچنان خوانا باشد
    ديگر سنگي نبود
    تا بوم نقاشي هاي من باشد,
    و من كوه به كوه گشتم
    اما چه بيهوده

    چشمي نبود كه آنها را بنگرد
    و دلي كه بوي آنها را حس كند,
    آري, چه غريبانه دردي است.

  6. #704
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به زمين مي گويم
    از تنهاترين ياسي
    كه در تنهاترين شب رويا
    در قلب من مي روئيد

    به زمين مي گويم
    از سنگين تريت خوابي
    كه در كامش لغزيد
    و روياي زندگي آغاز شد

    از وزش زمان كه بگذريم
    آرزوهاي ماست
    كه زندگي را
    با دستاني پينه بسته به دوش دارد

    به زمين مي گويم
    كه نمي شنود و چون شب هاي من
    در بي كران سكوت است

    جويبار محبت خشكيد
    و در كنارش
    گل آرزويم پژمرد

    نه پروازي, نه تابشي, نه وزشي
    من بودم و نيستي
    و مرگ متولد شد

    به زمين مي گويم
    از مرگ مسرورترين سرو زمين
    كه از پژمردگي ياسش
    درخت نيستي
    مرگ را ميوه داد
    و او نيز سرانجام با من گريست

  7. #705
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نفسهام را می میرم


    نفسهام را می میرانم


    در تو


    که اکسیژن خالصی


    و


    محض


    بودنی از این گونه محض


    که من در آن غسل می کنم


    و چرک بودنم را


    ذره


    ذره


    پاک می کنم


    و دم به دم


    دمهام


    ذوب می شود


    در مسیری از خاطره نگاه تو


    که روزی چشمان مرا ذوب کرد


    آنچنان که از گونه ام ستاره چید


    « مائده آسمانی من ».

  8. #706
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    فكر مي كنم,
    فكر مي كنم
    و فكر مي كنم.
    به او فكر مي كنم,
    به آنچه كه با او و درون اوست.
    فکر مي كنم,
    فكر مي كنم كه چرا اين چنين در افكارم لانه كرده,
    فكر مي كنم كه چرا مجنونانه دوستش دارم.
    در پس تمام اين افكار فقط يك چيز پنهان است,
    ناجي من اوست.
    او كه كوه سرد و يخ زده وجودم را
    با گرماي حضورش
    به سرزميني زيبا مبدل ساخت.
    سرزميني كه در آن گل هاي رنگارنگ عشق
    هر لحظه بيش از پيش روئيد,
    تا جايي كه خارهاي نفرت و تنهايي
    از عطر خوش آن ها آب شد.
    حالا اين وجود اوست
    كه آرام و زيبا
    بر اندام بهشتي اين سرزمين مي بارد
    تا هميشه تازه باشد
    و پرتو گرمابخش حضورش
    گونه هاي سرخ گلهاي عشق را
    سرخ تر مي كند.
    پس بر اين دل ببار
    و بتاب
    كه نياز اين سبزي و طراوت
    تويي

  9. #707
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    گاه كه تنها مي شوم
    نمي دانم چرا
    با خود مي انديشم
    كه ازين پس
    ديگر تنها نخواهم ماند.

  10. #708
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    آن شب که تو رفتي برف مي باريد

    ستاره خاموش بود و دفترشعرم تاريک

    قلم از درد نگاهم لرزيد

    برگ کاهي دفتر

    اشک سردم را به آغوش کشيد

    دلم فرياد مي خواهد

    غم ورق ورق قافيه مي سازد

    کوله بار احساسم

    بر دوش غزل لانه مي سازد

    بيچاره دلم

    در انتظار آمدن ستاره ترانه مي سازد

    شعرم خاکستر روياست

    روياي ستاره که در آسمان بيگانه مي تازد

    آسمان من تنهاست

    و ديگر باران

    بر سقف کپک زده تنهايي ام

    آرام دانه نمي سازد.

    يادم آيد روزي که به سردي امروز نبود

    تو زمن خواستي:

    عشق آواز کن

    محبت ساز کن

    زندگي بسراي

    نقش عاشقي آغاز کن

    و من

    خواندم هجاي عاشقي در گام محبت

    نقش زدم رنگ محبت در بوم زندگي

    سرودم شور زندگي در فصل فصل خزان

    تنهايم در ابتداي آغازي که انتهايي برآن نبود

    تارهاي سازم

    در خستگي هجرانت ازهم گسست

    آبي تابلوي رازم

    برجنون خاکستري احساس، چشم بست

    قافيه شعر نيازم

    در ويرانه روح ترک خورده، به انزوا نشست

    صبوري! به فرياد دلم رس

    آتش حسرت بر نابودي وجودم دل بست

  11. #709
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دوست دارم غم را با تو سر کنم


    دفتری از اشک چشمت پر کنم

    نام ان دفتر کنم دیوان عشق

    عشق را عنوان ان دفتر کنم

  12. #710
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به آسمانی که برایم تنها زمینه ای تاریک و سیاه است مینگرم

    سپس تاملی در زندگی که غوطه ور در مه تنفر است

    و در آخر تو را خیال می کنم عزیزم که آیا به راستی عاشقت شده ام؟!

    آری عاشق چشمانت که در آنها سایه های نیستی و هلاکت موج میزند

    عاشق سخن های رمانتیک تو که شعله های تنفرم را در وجودم بر افروخته می کنند

    عاشق لبانت که شهوت خفته ام را بیدار میکنند

    آری من عاشقم

    عاشق دیدن و ریختن خون بی ارزشت

    عاشق از میان رفتنت در جلوی چشمان خسته ام

    عاشق ناله هایت به خاطر دردهایی که در قلبت هک کرده ام

    عاشق له کردن غرورت

    عاشق اشک های التماست بروی زمین

    واقعا که عشق چه زیباست.

    من معنای عشق واقعی را دریافتم

    عشقی تاریک و سیاه که در آسمان آن فقط کلاغ های کینه پر میزنند

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •