من بدان فخر کنم کز غم او کشته شود
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کند
من بدان فخر کنم کز غم او کشته شود
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کند
دولتي را كه نباشد غم از آسيب زوال
بي تكلف بشنو دولت درويشانست
...
تو را طلب بنمايم بيا ز معرفتم بين
كه مي كنم همه جان را فداي دوستي
يكدم آنچه در دل بود گفتيم
سپس چشمان ما از هم جدا شد
در آنجا در خم كوي p30![]()
نگاهم با نگاهت آشنا شد
...
Last edited by saye; 28-02-2007 at 19:07.
دیر است ای امید
جای درنگ نیست
صبر تمام شد
عشق است و ننگ نیست
مردم در انتظار
من عاشق تو ام دل عاشق ز سنگ نیست
دریانورد شو
بر کوه ها بزن
از قله ها بیا
من مرغ خسته ام
بسیار تیره شب که به الماس اشک ها
در انتظار شیشه ی شب را شکسته ام
دیرست ای امید
بگذر ز رودها
دریانورد باش
مرد نبرد باش
بر شو به کوهها
هنگامه گرد باش
از بیشه ها بیا
بشتاب و مرد باش
من مرغ خسته ام
من پای بسته ام
دیر است ای امید
س جای درنگ نیست
صبرم تمام شد
س عشق ست و ننگ نیست
مردم از انتظار
من عاشق توام دل عاشق ز سنگ نیست
----------
سایه شاعر شد![]()
تا در مقام صدق و صفا پا گذاشتيم
پايي به فرق عالم بالا گذاشتيم
زين خاکدان گرفت دل ما مسيح وار
پا بر فراز گنبد مينا گذاشتيم
...
من از پستي ، من از زاري، من از خواري گريزانم
منم دلبسته اين خاک من فرزند ايرانم
مگس ها دل کوچکی دارند
فکر می کنم اندازه کله يک مورچه
مگس ها پرواز می کنند
مثل کبوتر ها و عقاب ها
مگس ها عاشق می شوند و بی پروا عشق بازی می کنند
مثل اسب ها و شير ها
مگس ها زمستان ها می خوابند
مثل خرس های قطبی
مگس ها آلودگی ها را دوست دارند و مزاحمند
مثل آدم ها
از عشق، آنچه را به سخن ها شنیده ام
در یک نگاهی شبنم و خورشید دیده ام.
خورشید، بامدادان، از لای برگ ها
با بوسه و نگاه و نوازش
با ناز و نوش، شبنم لرزان را
می خواند و می چشید و در آغوش می کشید.
شبنم، ازین نوازa دلخواه و دلپذیر
سر مست،
نور و گرمی آن تابناک را
بر سینه می فشرد
آنگاه،
یک جا، تمام هستی خود را
شیرین و خوشف به یوسۀ خورشید می سپرد.
*
ای کاش، آدمی را، در پهنۀ وجود
این گونه شوق دیدار
این سان نثار و ایثار
این تار و پود پاک
این مایۀ مهر بود!
دلم مي خواست :دنيا رنگ ديگر بود
خدا با بنده هايش مهربانتر بود
ازين بيچاره مردم ياد مي فرمود!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)