مادر اي مادر خوب
اين چه روحي ست عظيم؟
وين چه عشقي ست بزرگ؟
كه پس از مرگ نگيري آرام؟
مادر اي مادر خوب
اين چه روحي ست عظيم؟
وين چه عشقي ست بزرگ؟
كه پس از مرگ نگيري آرام؟
Last edited by sepidehjo0n; 27-02-2007 at 20:30.
می میرم اگر نام تو دارم بر لب
بی نام تو روز من نماید چو شب
با نام تو بی نام تو عمری دارم
چون تب زه ای فتاده در حال تعب
با سلام
به حـسـن و خـلـق و وفـــا کس به یـار مـا نـرسـد*******تـــو را در ایـــن ســخـــن انــکــار کــار مــا نـرسـد
اگــر چـه حـسـن فـروشـان به جـلــوه آمـدهانـد*******کـسی به حـسـن و مـلاحـت به یــار مــا نرسـد
به حـق صـحـبـت دیـریـن که هـیــچ محـرم راز*******بـه یـــار یـک جـهــت حــق گــــزار مــا نـرسـد
هــزار نـقـش بـرآیـد ز کـلـک صــنــع و یـکـی*******بـه دلــپـذیــــری نـقـش نــــگـــار مــا نـرسـد
هــــزار نــقـــد بــه بــــازار کـــائــنـــات آرنــد*******یـکـی بـه سـکـه صـاحـب عـیــــار مـا نـرسـد
دریــغ قـــافــلــه عـمــر کـان چـنــان رفـتـنـد*******کـه گــردشــان بـه هـــوای دیـــار مـا نـرسـد
دلـا ز رنـج حـســودان مـرنــج و واثـق بــاش*******کـه بـد بـه خـــــاطـــر امــیــدوار مـا نـرســد
چـنـان بـزی که اگـر خـاک ره شـوی کـس را*******غـــبـــار خـــاطـــری از ره گـــذار مـا نـرسـد
بـسـوخـت حــافـظ و تـرسم که شـرح قـصـه او*******بــه ســمــع پـــادشـــه کـــامــگـــار مـا نـرسـد
ویرایش شد
Last edited by FX64 Dual Core; 27-02-2007 at 22:54. دليل: غفلت بنده حقیر+کیفیت کانکشن فقیر!
در گیسوی وی افتاد به شب
وز سیل سرشک پا نهادم به تعب.
گر جان نبرم در این میان، عیب مگیر،
جان دادن اندر این مین نیست عجب.
با همان سكوت شرمگين
با همان ترانه ها و عطر ها
بهترين هرچه بود و هست
بهترين هرچه هست و بود!
دیگر حرف هر رهگذر را
چون علف هرزی
با زبان خاطرم
خواهم چید
و بر پرتو خوش رنگ بهار
خواهم گریست
نامه ها را در باد رها خواهم کرد
عشق در من
آن صدای زیبا نیست
بعد از این منکر عشق خواهم شد
از کوچه ها می گذرم
و به فریاد ـ گاه آرام
خواهم گفت:
آنچه در عشق می دیدم
هزاران بار سرابی گم بود
من دگر منکر عشق خواهم بود
Last edited by magmagf; 27-02-2007 at 22:48.
دل گفت که: شمع مجلس افروز خوش است
جان گفت: مرا ناوک دلدوز خوش است.
عقل آمد و خنده زدکه: ای بی خبران
در معرکه هر که گشت فیروز خوش است.
Last edited by amir.ara; 27-02-2007 at 22:56.
تیک تاک ساعت
آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد
چه بی درنگ می آیند
و چه پر شتاب می روند
می آیند
تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند
و می روند
تا ذره ذره
گرمی این آتش افتاده به جانم را
با خود ببرند
چه خیال باطلی
چه سعی بیهوده ای
از این همه کوشش بی حاصل
چرا خسته نمی شوند؟
یادت همیشه سبز
به پيش روي من تا چشم ياري مي كند درياست.
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست
در اين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم تنها دلم تنهاست،
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق هاست!
تر شد آن یک را لب این یک را گلو
وز گلوی کس نرفت آن می فرو
Last edited by هیچ; 27-02-2007 at 23:01.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)