تو کرکس های مرا دیده ای
که گلهای زیبای باغچه تواند
بی آنکه بدانی
با هر آبیاری
گلبرگهایشان را برای فریبت
و خارهایشان را برای زخم زدنت
پرورانده اند
چرا که کرکسهای من تشنه خون اند
و تو هرگز تیغهایشان را باور نخواهی کرد!
تو کرکس های مرا دیده ای
که گلهای زیبای باغچه تواند
بی آنکه بدانی
با هر آبیاری
گلبرگهایشان را برای فریبت
و خارهایشان را برای زخم زدنت
پرورانده اند
چرا که کرکسهای من تشنه خون اند
و تو هرگز تیغهایشان را باور نخواهی کرد!
دردا که نگشت هرکسی محرمِ ما
آگاه نشد به دل ز بیش و کمِ ما.
آنی که نشاندمش سخنها در گوش
دیدم که ز دور زد بر غمِ ما.
اين شبانه های گر گرفته سياه
چشمهای پر حرارت منا نمی شود
از نگاه گرم و وحشی فرانک است
شعر من که هر چه می کنم دوا نمی شود
از سکينه تا سکون هزار فاصله است
دختری که خلوت عجيب جمعه ها نمی شود
افتاب پاک کوههای مغربی
هر جواهری به پاکی طلا نمی شود
من اشرفم غريبه نيستم
دختری که شاعر ترانه های اشنا نمی شود
عجب شعری![]()
Last edited by magmagf; 26-02-2007 at 22:34.
در اين سرابچه
آيا
زورق تشنگي ست
آنچه مرا به سوي شما مي راند
يا خود
زمزمه ي شماست
و من نه به خود مي روم
كه زمزمه ي شماست
كه به جانب خويشم مي خواند؟
در من غم بيهودگيها مي زند موج
در تو غرور از توان من فزونتر
در من نيازي مي كشد پيوسته فرياد
در تو گريزي مي گشايد هر زمان پر
حمید مصدق
Last edited by hamidreza_buddy; 26-02-2007 at 21:49.
این که اسم اصلیت نیست
------
تا دور جهان قبله ی دل ساخت ترا
هرکس به تو کرد روی، ذل باخت ترا
در پرده نهانی که کست نشناسد
هر کس که مرا بدید، بشناخت ترا
Last edited by amir.ara; 26-02-2007 at 21:45.
اما من تنها
گاهی چنان آغشته از روز می شوم
که تک و تنها
در میان کشتزاران می دوم
و در آستانه ی زمستان
سخن از گرما می گویم
من چندان هم
برای نشستن در کنار گلهای بنفشه
بیگانه و پیر نیستم
هفته ها از آن روزی گذشته است
که درشکه ی مندرس در برف مانده بود
مسافران
که از آن راه آمده اند
می گویند
برف آب شده است
خیلی بدجنسی![]()
![]()
![]()
Last edited by magmagf; 26-02-2007 at 21:46.
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهي خواند
تبسم هاي شيرين تو را با بوسه خواهم چيد!
دل آب شد و ز راه چشمم همه ریخت
از بس به دلم خیالت آتش انگیخت.
دیدم که به دریایم اندر در خواب
کاوای تو آمد و مرا خواب گسیخت.
آره میدونم![]()
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه ي همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب دندان زده را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
خش خش گام تو تكراركنان
مي دهدآزارم
ومن انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا،خانه ي كوچك ما ، سيب نداشت ؟!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)