در آن پر شورلحظهدل من با چه اصراريترا خواست،و من ميدانم چراخواست،و مي دانم كه پوچهستي و اين لحظه هاي پژمرندهكه نامش عمر ودنياست،اگر باشي تو با من،خوب و جاويدان و زيباست .
در آن پر شورلحظهدل من با چه اصراريترا خواست،و من ميدانم چراخواست،و مي دانم كه پوچهستي و اين لحظه هاي پژمرندهكه نامش عمر ودنياست،اگر باشي تو با من،خوب و جاويدان و زيباست .
لحظه ديدار نزديك است.
باز من ديوانه ام،مستم
باز مي لرزد، دلم،دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم.
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
- اي نخورده مست -
لحظه ديدار نزديك است .
زان لحظه كه ديده بر رخت وا كردم
دل دادم و شعر عشق انشاء كردم
ني، ني غلطم، كجا سرودم شعري
تو شعر سرودي و من امضاء كردم
دیروز عاشق بودم . امروز را تحمل میکنم،
فردا خواهم مرد.
با این حال ،
هنوز امروز و هم فردا به خوشی دیروز فکر میکنم.
عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر
هزار بار نبرده
هزار بوک و مگر
هزار حرف نگفته
هزار راه نرفته
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز...
مگر تو ای همه هرگز!
مگر تو ای همه هیچ ِ!
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری!
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری!
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است
دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است
شاید نمی دانی ولی از خود خلاصم کرده ای
آیینه خالی فقط امروز تصویر من است
با عشق تو بر باد رفت آن آرزوی مختصر
من روح بارانم ببین چون عشق تقدیر من است
گفتی که به احترام دل باران باش . . . باران شدم و به روی گل باريدم
گفتی که ببوس روی نيلوفر را . . . از عشق تو گونه ای اورا بوسيدم
گفتی که ستاره شو، دلی روشن کن . . . من هم چو گل ستاره ها تابيدم
گفتی که برای باز دل پيچک باش . . . بر ياسمن نگاه تو پيچيدم
گفتی که برای لحظه ای دريا شو . . . دريا شدم و تو را به ساحل ديدم
گفتی که بيا و لحظه ای مجنون باش . . . مجنون شدم و ز دوريت ناليدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاييز . . . گل دادم و با ترنمت روييدم
گفتی که بيا و از وفايت بگذر . . . از لهجه ی بی وفاييت رنجيدم
گفتم که بهانه ات برايم کافيست . . . معنای لطيف عشق را فهميدم
عاشقي را شرط اول ناله و فرياد نيستتا كسي ازجان شيرين نگذرد فرهاد نيستعاشقي مقدور هر عياش نيست
غم كشيدن صنعت نقاش نيست
گر بخندم گويند عاشق استگر بگريم گويند ديوانه استپس بذار هم بخندم هم بگريم
تا گويند عاشق ديوانه است
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)