تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 22 اولاول ... 3456789101117 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 211

نام تاپيک: معرفي، نقد و شرح کتاب

  1. #61
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 آس و پاس ها

    نوشته : جورج اورول
    منبع : Iketab

    جورج اورول نویسنده شهیر کتاب های «قلعه حیوانات» و «1984» فرزند یک کارمند جزء امپراتوری انگلستان، در مهمترین و غنی ترین مستعمره این کشور یعنی هندوستان بوده است. از همان دوران نوجوانی ظلم و قساوتی که هموطنانش بر علیه مردم محروم و فقیر هند انجام می دادند مورد نفرت او بود و روح لطیف او این تبعیض ها و استثمارها را برنمی تابید و همین مطلب سبب شد تا سرانجام از خانه و خانواده خود جدا شود و در کشور فرانسه و انگلستان به کار و زندگی در بین طبقات محروم و فقیر بپردازد .




    کتاب حاضر، درواقع خاطرات و تجربه ها و دیده ها و شنیده های شخصی وی است که البته استعداد بالای وی در نویسندگی و خلق تصاویر و صحنه های داستان به آن رنگ و جلای بسیار جالبی داده است. فقر هم یک واقعیت است و هم یک فرهنگ که از نوع لباس پوشیدن تا نحوه زندگی کردن و چگونگی تفکر را در بر می گیرد. فقر چیزی بیش از گرسنگی و نداری است و کتاب حاضر به خوبی نشان می دهد که چه در پاریس یا لندن و بالطبع در هر نقطه دیگری از جهان این فرهنگ، طرز زندگی خاصی را به افراد فقید تحمیل می کند که کاملاً به یکدیگر شبیه هستند و اگر تفاوت هایی در آن دیده می شود در جزئیات است نه اصول و همه جا فقر، همان چهره کریه و ناپسنده خود را به نمایش می گذارد و البته دنیایی است بسیار مستتر و پوشیده که شاید همین خصوصیت باعث شده تا جوامع بشری چهره کریه آن را تحمل کند (و درواقع نبیند) و بر علیه این عرصه زشت و شنیع نشورند. در جای جای ستور این داستان و در قالب شخصیت های مختلف اعم از ظرفشوی ها، خانه به دوش ها، روسپی ها و... گوشه ای از خصوصیات این دنیای مستتر به نمایش درآمده و حالات روحی و روانی و فلسفه و قوانین حاکم بر آن تحلیل و شکافته شده است.

    از نکات جالب و زیبای به کار رفته در این کتاب، تکنیک نویسنده در نمایش تضادهای درونی نظام های سرمایه داری است و به خوبی بیان می شود که در پس این دنیای به ظاهر مدرن و مرفه، دنیای دیگری هم وجود دارد که به جای ثروت و مکنت از رنج و سختی و حقارت تشکیل شده است. این تکنیک را به طور وضوح وقتی نویسنده شرایط کار در هتل و رستوران را شرح می دهد به خوبی می بینیم در یک سمت سالن غذاخوری بسیار مجلل، با تزئینات لوکس و میزهای تمیز با رومیزی های گرانقیمت و فقط 20 قدم آن طرف تر، آشپزخانه ای کثیف و تهوع آور با هوایی خفه و گرم و پادوها و آشپزهایی که در هم می لولند و به هم ناسزا می گویند و از آن جالب تر و ظریف تر رفتار پیشخدمت ها (این پل ارتباطی این دو دنیای متضاد) است که به خوبی تفاوت های این دو جهان هم آغوش را (که درواقع فرسنگ ها از هم فاصله دارند) نشان می دهد. رفتاری اشرافمنش و نجیبانه در مقابل مشتری و دشنام های رکیک و برخوردی خشن و عصبی در آشپزخانه، سلسله مراتب کارکنان رستوران و هتل به زیبایی هرچه تمامتر می تواند مدلی برای طراحی مدل اصلی سلسله طبقاتی کل جامعه سرمایه داری باشد، جورج اورول ضمن تقسیم بندی کارکنان به درجات مختلف به خوبی تفاوت های آنها را که شامل حقوق، مزایای رفاهی و از همه مهمتر شخصیت اجتماعی می شود، بیان می کند و با زیبایی آن را به تصویر می کشد.

    معنای فقر، جنبه های مختلف آن (گرسنگی، تحقیر و...) و تضاد آن با دنیای تجملی ثروتمندان هریک جزء به جزء تحلیل شده و خواننده را از چند و چون آن آگاه می کند. افراد آسیب دیده اجتماعی و طبقات محروم، چنانچه در داستان هم نشان داده شده از همه جوامع و ملت ها هستند و به راستی هم چنین است. فقر نژاد و ملیت نمی شناسد بلکه هر جا بستر برای تولد آن فراهم باشد، به دنیا می آید و با این زایش شوم هزاران معضل و مشکل را نیز با خود می آفریند و از نو می زاید. فساد، فحشاء، دزدی، اعتیاد و هزاران مشکل و معضل دیگر به همراه بیماری های لاعلاج روحی و روانی که همگی به بهانه مختلف مانند خاطرات شخصیت های داستان، حوادث متن داستان و یا تحلیل های شخص نویسنده، بیان شده و در بافت داستان به کامل کردن پروژه نویسنده (که همانا فقر و معضلات همراه آن است) کمک کرده اند در لابه لای این حوادث، جورج اورول به بیان افکار و عقاید سوسیالیستی خود می پردازد و از دید روشنفکری سوسیالیست، نظام سرمایه داری را به نقد می کشد والحق که این کار را با استادی هرچه تمامتر و از پاشنه آشیل نظام سرمایه داری (اختلاف طبقاتی، فقر و ملزمات و تبعیض های همراه آن) انجام می دهد. او همواره وجه روشنفکری (نقادی و تحلیلگری) خود را حفظ می کند و هرچند سوسیالیستی مؤمن محسوب می شود ولی این مدعی دلیل بر آن نیست که از جنایات وتبعیض های نظام های کمونیستی چشم بپوشد یا درصدد توجیه آن برآید. کمااینکه در قلعه حیوانات و 1984 با همین موشکافی و دقتی که در این کتاب از او دیده ایم به نقد و طرد نظام های کمونیستی می پردازد.

  2. #62
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 آنها به اسبها شليک می کنند

    نوشته : هوراس مک کوی / محمد علي سپانلو
    منبع : Iketab



    رابرت سیبرتن، جوانی از اهالی آرکانزاس که آرزوی کارگردان شدن را در سر می پروراند ، پس از چندین بار سعی و تلاش برای ورود به هالیوود و ناکام ماندن در رسیدن به مقصود، ناچار می شود برای گذراندن زندگی در یک ماراتن رقص شرکت کند. هم رقصش دختری یتیم و سرخورده ازاهالی تگزاس است که به افسردگی شدید روحی دچار است و از ناهنجاریهای عصبی رنج می برد . ماراتن رقص به واسطه قوانین خاصش به مسابقات اسب دوانی تشبیه می شود. و دراین مسابقه زوجی که در هر دور ، مقام آخر را کسب کنند ، از ماراتن حذف خواهند شد. در پس این مسابقه اسب دوانی زوایای پنهان و آشکار جامعه سرمایه داری و مصرف گرایی آمریکا کم کم خودش را نشان می دهد و به واسطه قلم توانای نویسنده ، ابعاد کثیف و غیر انسانیش را بیش از پیش آشکار می کند . جنگلی مملو از حیوانات وحشی و درنده که حیوانات دیگر و حتی خودشان را می درند و برای یک روز زندگی بیشتر ، از هیچ عملی رویگردان نیستند هوراس مک کوی، به عنوان طلایه دار نقد و تحقیر رویایی آمریکا ی بزرگ شناخته می شود. در ورای رویدادهای جنگ اول و دوم جهانی که با در هم شکسته شدن قدرت های بزرگ اروپایی ( مانند امپراطوری اتریش یا عثمانی) و ظهور حزب بلشوویک شوروی و انقلاب 1917 روسیه همراه بود، آمریکا نا گهان به مقام قدرتمند ترین و ثروتمند ترین کشور جهان رسید.

    همراه با این اوج گرفتن نا گهانی، افسانه مهاجران گمنام و فقیر اروپایی که در عرصه های مختلف اقتصادی- هنری یا ورزشی در آمریکا به ثروت و شهرت و موفقیت دست یافته بودند نیز سیر صعودی خود را طی نمود. این چیزی است که به نام رویای آمریکایی شهرت یافته است. نقابی فراخ و گسترده ، همراه با جاذبه های ظاهری برای استتار حقیقت های اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی تلخ جامعه آمریکا. جامعه ای در ظاهر آزاد و لیبرال و در باطن زندانی مخوف ترین و متحجر ترین ملا حظات و در بند قواعدی محافظ کارانه و نا نوشته اما به شدن مورد اجرا. محیطی که قوی، ضعیف را می درد و زندگی تنها و تنها نبردی شبانه روزی است برای ادامه حیات در چرخه ای دیوانه وار، چرخهای متشکل از تولید برای مصرف و مصرف برای تولید. نقطه ای که پایان فردیت را می توان در آن به وضوح مشاهده کرد و آنچه مشهود است استیلای تعیین های ا جتماعی – اقتصادی و حتی اخلاقی است.

    فرد به مشابه سوژه ای متشکل در برابر این هجوم همه جانبه اثره جامعه از نظر فکری کاملا غیر مسلح و دست خالی است و توان عقلی و قدرت لازم برای دفاع از حریم شخصی و استقلال فردی خود را ندارد. مردان و زنانی که برده قوانین و نیازهای اقتصادی جامعه خود هستند و اندیشه و تفکر مستقلشان را در برابر ساختار های ارزشی اخلاقی موجود( که همین نیازها و قوانین اقتصادی باز تولید می کنند) از دست داده اند. در چنین شرایطی هست که مردانی آگاه و شجاع چون مک کوی این نقاب پر زرق و برق را می درند و با نمایش ابعاد تیره این نظام های غول آسا که در پس پرده استتار« رویای آمریکا» پنهان شده بود، بشریت نوین را با دردهای مزمن و پنهان اما عمیق و تباه کننده اش آشنا می کنند. آنها که در بیرون از روابط اجتماعی – اقتصادی جامعه آمریکا و از زاویه ای جدید و مسلط به کشور خود می نگرند ، مانند روشنفکران تیزبین و باریک اندیش دردها – زشتی ها و تباهی های جوامع سرمایه داری را در پس دریایی از نیرنگ و فریب می بینند، حس می کنند و با حضور ذهنی کامل تصویری شگفت انگیز از این مصائب بشر نوین را به دست می دهند، بشری که در زیر بمباران تبلیغاتی و استیلای فکری و فرهنگی این نظام های سلطه گر کمر خم کرده و از برده بودن خویش غافل است. بردگان عصر کلاسیک برده داری« در حد فاصل پدر شاهی و فئودالیسم» از موقعیت نازل اجتماعی خود آگاه بودند و برای رفع تحقیر و تبعیض هایی که درحقشان روا داشته می شد و گسستن زنجیر های بندگی بارها و بارها قیام می کردند و خواب خوش اربابانشان را آشفته می ساختند ولی بردگان نوین که در مقایسه با اسلاف خویش صد ها بار بیشتر در معرض استثمار و بهره کشی قرار دارند- سبب جهل و عدم آگاهی از حقوق خویش برای اصلاح وضع موجود به پا نمی خیزند و لحظه به لحظه بند ها و زنجیر های بندگی را بر دست و پایشان محکمتر می بندند !! برای رهایی از چنین حس عظیمی، باید ابتدا قیود فکری و استیلا بر اندیشه بشر نوین شکسته شود تا او بتواند حقوق از دست رفته خویش شناسایی و دوباره تصاحب کند .

    فرد به مانند یک سوژه دوباره متولد شود و استقلال خود را بازیابد . نویسندگانی چون مک کوی با آگاهی دادن، کنار زدن حجاب های ظاهری و نمایش حقایق تلخ و ماهیت ضد انسانی نظام های سرمایه داری طلایه داران مبارزه بشر برای باز پس گیری این حقوق از دست رفته محسوب می شوند. هنگامی که سیستم های فرهنگی و ساختارهای ارزشی خاص این نظام ها دچار اخلال و تشنج شد ، بشر کنونی می تواند در خلاء ایجاد شده و خلوت تنهایی خود بی اندیشد و درپی این استقلال و آزادی عقلانی است که تلاش برای آزادی کامل را از سر خواهد گرفت . ادبیاتی که وظیفه انتقال این آگاهی را از طریق نمایش موقعیت مصیبت بار بشر به عهده دارد سیاه نماست و به همین دلیل ادبیات سیاه نام گرفته است. این ادبیات وجوه مشترکی دارد، مانند مسئله قانون .

    در حالی که در جوامع مدرن و سرمایه داری، قانون گرایی حرف اول و آخر را می زند، در حقیقت امر این منشور اتحاد و برابری از سوی فرا دستان و فرودستان هر دو نقض می شود!! زیرا دراین جوامع ارزش و اعتبار هرکس به اندازه پیشرفت او در زندگی مادی است. از دیگر وجوه مشترک این ادبیات می توان به نمایش تراژیک طغیان فرد علیه جامعه و مبارزه اش بر سر حریم شخصی، اشاره کرد. نبردی نا برابر که نتیجه اش از پیش آشکار است و یا وجه روانکاوی این ادبیات که ما را با ترس و دلهر ه های افسانه های تنها و بی یارو یاور این کشور آزاد آشنا می کنند.

    « آنها به اسبها شلیک می کنند» روایت زندگی یکی از همین انسانهای درمانده است که در برابر حقایق اجتماعی جامعه اش سر تسلیم فرود می آورد. چون خودش راوی داستان است ، ما تا اعماق افکار و احساساتش با او همراه خواهیم بود و به همین دلیل او را کاملا خواهیم شناخت. ما پا به دنیای درونی او می گذاریم که از دید همه پنهان است حتی گاهی مواقع از دید خودش. هوراس مک کوی با مهارت یک رئالیست تمام عیار نشان می دهد که چگونه دردهای درونی قهرمانانش ناشی از وضعیت اجتماعی – اقتصادی و روانی آنهاست، قهر مانانی تحت استیلای مطلق نظامی بیمار. ما از زبان قهرمان داستان، سقوط ارزشها و ادعاهای بزرگ را در نظام سرمایه داری آمریکا می شنویم ، تصور می کنیم و در نهایت می بینیم. نظامی که فقط به اسبهای قوی آماده ورام احتیاج دارد و اسبهای سرکش و ناتوان را خلاص می کند.

  3. #63
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 ايلياد

    نوشته : هومر


    این کتاب قریب به 9 قرن پیش از میلاد مسیح توسط هومر نوشته شده است موضوع این حماسه از افسانه تروا گرفته شده که می گوید چگونه شهر بربری تروا یا به عبارت دیگر ایلیوم مدت ده سال در محاصره یک لشکر از یونانی ها بود و سرانجام به دست پاریس شاهزاده تروایی که برای انتقام از سرقت هلن به دست شاه منلاس به آنجا لشکر کشیده بود، فتح و غارت گردید و هلن پس گرفته شد. موضوع ایلیاد حادثه ای است که در همین سال جنگ اتفاق می افتد و مدت 7 هفته طول می کشد. زمینه اصلی داستان خشم آشیل قهرمان یونان است و در میان 24 جلد اشعار ایلیاد علت و نتیجه آن را می بینیم.



    آگاممنون Agamemnon فرمانده سپاه یونان، غرور و زودرنجی آشیل را با درخواست یک کنیز اسیر که سهم آشیل از غنائم جنگی است، جریحه دار می کند. آشیل از طرف خدایان مجبور به قبول این خواهش می شود، ولی با خشم و غصب سوگند یاد می کند که دیگر نه خودش و نه سپاهیانش در جنگ شرکت نکنند تا آگاممنون به سختی احساس به احتیاج او کند. با کمک خدایان لشکر تروا به رهبری هکتور مجهز می گردد تا بر علیه یونانی ها به جنگی سخت بپردازد.

    آگاممنون غرور خود را شکسته، سفیری را نزد آشیل می فرستند تا حتی با التماس و لابه هم که شده، او را بازگرداند، ولی نمی تواند در تصمیم راسخ آشیل خللی وارد آورد. آشیل با کمال بی میلی به خواهش مصرانه دوستش پاتروکلس پاسخ مثبت می دهد و می گذارد که او به نفع آگاممنون وارد جنگ شود.

    پاتروکلس بدون توجه به اعلام خطرها، به جنگ هکتور می رود و کشته می شود.

    چون حالا حقیقتاً یونانی ها ذلیل و خوار شده اند، آشیل دوباره به سپاهیان یونانی می پیوندد و هکتور را شکست داده، می کشد. روح پاتروکلس، از مراسم تدفین پر شکوهی که برایش انجام می دهند، آرامش می یابد و یونانی ها با پرداخت خون بهای هکتور به پدر پیرش پریام، دوباره با تروا صلح می کنند والخ....

  4. #64
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 آدم ها در گذر زمان

    نوشته : تم پلى
    منبع : سجاد صاحبان زند



    «آدم ها در گذر زمان» يكى از آن كلان روايت هاى اوايل قرن بيستم است كه در بطن خود روايت هاى مهم و اساسى چون مرگ، عشق و تقدير را در بر مى گيرد. نويسنده اين رمان، همچون ديگر

    نويسندگان هموطنش چون پيراندللو، ورگا و لئوپاردى، موضوعاتى را اساس كارش قرار مى داد كه انسان مدرن اوايل قرن بيستم، همواره با آن روبه رو بود. انگار جنگ هاى جهانى، چهره مرگ را

    عريان تر كرده بود و همه بيشتر آن را مى ديدند، چرا كه نويسنده هاى ديگر نقاط اروپا نيز به شدت درگير آن شدند. از كامو و سارتر گرفته تا هاينريش بل و استريندبرگ. با اين همه، نگاه تم پلى نگاهى

    ديگرگونه است به كلان روايت مرگ.
    او واقعيت، خيال، پارودى و متافيزيك را به هم نزديك مى كند و حاصل كارش چيزى است متفاوت با آنچه ديگر نويسندگان هم نسلش انجام مى دادند. نگاه تم پلى به رمان به آن چيزى نزديك است كه ميخائيل

    باختين آن را رمان كارناوالى ناميده است. شخصيت هاى رمان او در عمق حركت مى كنند و انگار بازيگرانى هستند كه از كارگردان تبعيت نمى كنند. انگار همان طور كه به دست تقديرى ناگزير گرفتار شده

    اند، در روايت نيز دچار همين ناگزيرى هستند. يكى از نكاتى كه تم پلى جهت اجرايى ات اين تقدير انجام داده، نقشى است كه خود او به عنوان نويسنده در رمان ايفا مى كند. او هرازگاهى در پرانتزهايى كه

    در متن مى آورد، خودش را از شخصيت هاى رمان جدا مى كند. به اين ترتيب، حس ناگزيرى روايت در خود متن هم اجرا مى شود. انگار نويسنده هم گريزى از روايت اين ماجرا ندارد. در صفحه ،۱۵۲

    وقتى «نورا» با «داريو» آشنا مى شود و با عصبانيت از خانه خارج مى شوند و مى خواهند در يك هتل بخوابند، نورا به داريو مى گويد:
    - تكليف سروان تو چه مى شود؟
    و درايو در جواب مى گويد: «او را هميشه مى توان پيدا كرد؛ همه جا پر از اين سروان هاست.»
    و ما پيش از آن مى دانيم كه داريو، يكى از آن افسرانى است كه احتمالاً بعد از جنگ شغلش را از دست داده و قرار است نزد يكى از فرماندهان قديمش برود و با او خريد و فروش آهن راه بيندازند. سطر بعد

    از جمله داريو، نويسنده و داخل پرانتز وارد متن مى شود: «من به خودم اجازه نمى دهم كه اين نوع رفتار آمرانه نورا را تفسير كنم. صددرصد مطمئنم كه او اولين تجربه اينچنينى خود را مى گذراند.»
    رمان «آدم هاى در گذر زمان» در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسيده است؛ يعنى زمانى كه دگرديسى هاى بزرگى در اروپا، در جريان بود. جنگ جهانى اول، چند سالى بود كه به پايان رسيده بود و شركت هاى

    چندمليتى كارشان را با تغيير رويه زندگى سنتى آغاز كرده بودند. اين تغيير و دگرديسى سنتى را مى توان به دو شكل در رمان ديد، شكل اول آن، رفتارهايى است كه ديرچه و نورا از خود بروز مى دهند. آنها

    دختران يك خانواده اشرافى هستند، اما مجبور شده اند خانه قصر مانند خود را رها كنند و راهى خانه اى آپارتمانى شوند. از يك طرف مناسبات آزاد جوان هاى ديگر اروپايى پيش روى آنها است و از

    طرف ديگر، همچون دختران دوره اليزابت رفتار مى كنند. اين دوگانگى رفتار، علت ديگرى هم دارد و آن شناخت تقديرى است كه پيش روى آنها است.
    نشانه دوم اين تغيير رويه سنتى زندگى، «ليويو»، پسر مادربزرگ است. او كه عموى نورا و ديرچه است، در دوازده سالگى مى خواهد به رسم قهرمان هاى سينما و ادبيات، از دست مادر يكدنده اش فرار

    كند. به آمريكا مى رود تا در آنجا در شركت هاى بزرگ تجارى به كار مشغول شود. در صورتى كه مادربزرگ گمان مى كند كه «ليويو» به آلمان رفته و چون پليس او را پيدا نمى كند، حدس مى زنند كه مرده

    است. اما هرچند هرگز روايتى از عمو نمى خوانيم، او به واسطه حضورش، هرچند در دنياى خارج از روايت، بسيار سرنوشت ساز مى شود. او به دليل مرگش، در ابتدا تصور تقدير را كم رنگ مى كند و

    وقتى پترونيو، سرنوشت مرگ او را تعريف مى كند، دوباره قدرت تقدير آشكار مى شود. «آدم ها در گذر زمان» قصه خانواده اى است كه هر پنج سال و در يك روز، يكى از اعضايش را از دست مى دهد. و

    همه اين اتفاق ها به واسطه پيش بينى مادربزرگ اتفاق مى افتد. رمان با روايت مرگ مادربزرگ شروع مى شود، اما كمى بعد به گذشته برمى گردد و صحنه مرگ مادربزرگ را تشريح مى كند. درست از

    صحنه هاى آغازين رمان، متوجه اين قضيه مى شويم كه با رمانى واقع گرا روبه رو نيستيم. هرچند نويسنده با شرح جزئيات و توصيف دقيق واقعيت ما را دچار توهم واقعيت مى كند، اما آنچه كه در بستر

    رمان جريان دارد، گرايش به نوعى متافيزيك و پارودى است. به اين ترتيب، ما درگير رمانى مى شويم كه قرار است قصه زوال يك خانواده را شرح دهد. تم پلى، بيشتر از آن كه به روايت زندگى بپردازد از

    مرگ مى گويد. در سطرسطر روايت او مى توان هراس از مرگ را ديد. انگار آدم ها به دنيا مى آيند تا بميرند. فقط فرق قهرمان هاى تم پلى با بقيه اين است كه آنها، لحظه مرگشان را مى دانند و به همين

    علت، زندگيشان، بيش از پيش از معنا تهى مى شود. پدر كلمنتى در صفحات پايانى قصه، اين حقيقت را اينگونه توصيف مى كند: «... مرگ اهميت ندارد، اين عدم آگاهى از زمان وقوع آن است كه اهميت

    دارد. نادانى و جاهلى يعنى جوانى. به محض اين كه كسى از زمان مرگش آگاه شود، يعنى در همان لحظه، مرده است.»
    نكته بعدى كه بايد به آن اشاره كنم، نوع پايان بندى تم پلى است. او در انتهاى رمانش، يك نقطه نمى گذارد كه به روايتش پايان داده باشد. بلكه آن را باز مى گذارد. با اين كار، او به خواننده اين فرصت را

    مى دهد كه خود پايان را بسازد و چون خواننده حداقل با چند پايان روبه رو مى شود، مجبور مى شود از حيطه واقعيت فراتر رود و خود را به دست امواج فكر بسپارد. به اين ترتيب، رمان «آدم ها درگذر

    زمان» نيز، كاركردى شبيه بقيه كلان روايت هاى اوايل قرن بيستم پيدا مى كند و همواره با پرسش هاى بزرگ، خودش را روبه روى خواننده مى گشايد: چه وقت خواهيم مرد؟ آيا تاريخ مرگ ما از پيش

    تعيين شده است يا به اتفاق هاى اطرافتان بستگى دارد؟ آيا عشق نجاتمان مى دهد؟

  5. #65
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 ايمان يا بي ايمانی

    نوشته : اومبرتواکو/ کاردینال مارتینی
    منبع : Iketab


    مجموعه ای که در پیش رو دارید، شامل مباحثی ما بین اومبرتو اکو( نویسنده شهیر ایتالیایی) و پدر کارلومارتینی( اسقف شهر میلان) در روزنامه لاکوررادلاسراست. اومبرتواکو که با کتاب« نام گل سرخ» به شهرت جهانی دست یافت؛ ازشناخته شده ترین نویسندگان سکولار( یا به روایت کتاب لاادری گری) ایتالیا اروپاست که در رشته نشانه شناسی تحصیل گرده است و بر الهیات و فلسفه تسلطی در خور ستایش دارد. در نقطه مقابل پدر کارلو مارتینی نیز همانند هماوردش در دانشگاه تورین به تحصیل الهیات و فلسفه پرداخته ولی در نهایت به کسوت کشیشان ( ژرزوئیت ها) در آمده است! این نامه نگاری یک بار دیگر اثبات می کند که گفتگو میان مذهبی و غیر مذهبی ها نه تنها ممکن بلکه سودمند است و نشان می دهد که چگونه در اینگونه مباحث دو طرف مباحثه می توانند موشکافی کنند، در عرصه ای از مطالب مورد علاقع یکدیگر جولان بدهند و یکدیگررا به چالش بطلبند و در عین حال حرمت یکدیگر را حفظ کنند یا حتی همدل باشند نامه هایی که بین پدر مارتینی و اکو مبادله شده اند پیچیده، دشوار، دقیق و البته جذابند و طیفی وسیع ازموضوعات کلی فراوانی( چون جدال بر سر روز رستاخیز، فلسفه حیات از دیدگاه کتاب مقدس، تفاوت ها و تبعیض های جنسی در قوانین مذهبی و فقهی و مهمتر از همه چگونگی دست یافتن انسان غیرمذهبی به تکامل روحی و معنوی) را در بر می گیرد. نه اکو و نه پدر مارتینی علاقه ای به انکار طرف مقابل ندارند بلکه علاقه مند به روشن کردن تفاوت های اصیل( که به اعتقاد اکو ریشه در تاریخ های بسیار دور دارند) و نیز یافتن زمینه های مشترک هستند( که حاصل از تلاشهای پست مدرنیستی بشر نوین است برای آشتی معنویت و مادی گرایی!) خود اکو در نخستین نامه ای که به پدر مارتینی می نویسد ، پیشنهاد می کند که دامنه دید را وسیع بگیرند و چنین نیز می کنند . هیچ کدام بازیگران سطحی و حساب گرای زبان آور دنیای اندیشه نیستند و در همان گام اول بر عمیق ترین نقاط افتراق و میدانهای وسیع اندیشه دست می گذارند روز رستاخیز و ایمان یا بی ایمانی نسبت به جزای گناه دنیوی در روز پسین آیا به راستی بهشت و جهنمی در آخرت انتظار نیکوکاران و ستمکاران را می کشد یا بهشت و جهنمی واژه ای دهنی است که در همین دنیا اطراف ما به حیات خود ادامه می دهد و ما را پذیراست؟ آیا آیات هولناک کتاب مقدس( آنجا که به تشریح روز رستاخیز می پردازد)همان فجایع دنیای صنعتی نیست که با سرعت و قدرتی روز افزون به تخریب طبیعت و به بردگی گرفتن بشریت اقدام کرده و هیچ مانعی را توان مقابله با آن نیست!؟ آیا به واقع رستاخیز فرا نرسیده است!؟ اگر چنین است پس ترس همیشگی و پا را نویا گونه عوام مذهبی از جزای روز رستاخیز چه معنایی می تواند داشته باشد. فلسفه حیات نیز چنین مبحثی است؟ هدف خداوند از خلقت جهان در روز اول چه بود؟ اگر جهل بشری بر حکمت الهی سایه انداخته است، پاسخ این سئوال بزرگ را چه مکتبی خواهد یافت، لاادری گرایان راسیونال( عقل گرا) و شکاکین بی قراری مانند اکو که نظریه داروین را تبیین می کند و فلسفه خلقت آدمی را از دیدگاه کلیسابه چالش می طلبد یا دین گرایانی مؤمن که از استدلالات کتاب مقدس و شرح و تفسیر رسالات قدیسین در پی توضیح فلسفه حیات آدمی هستند و همانند پدر مارتینی که با گسست حیات آدمی از حیات خداوند و تفاوت قائل شدن میان جنس آنها به ابهامات پاسخ می گوید): پاسخ مبحث تبعیضات ما بین زنان و مردان در دیدگاه مذهبی چگونه است؟ آیا اصول اومانیستی اکو که بر حق انسان بودن ( صرف نظر از جنسیتشان) پای می فشارد، معتبر است یا اصرار پدر مارتینی بر حکومت احکام الهی در باب برابری حقوق زنان و مردان و نه تساوی امتیازاتشان و تاکید کلیسا بر نگهداری بر اسرار این احکام الهی و حفظ و پاس داشت های ارزشهای معنوی گوی سبقت را از هماورد نظری اش می رباید؟ مگر نه اینکه بشربه جهل نسبی و جهل مطلق گرفتار است و حکومت و اسرار بسیاری از قوانین الهی را درباره زمانی بسیار طولانی درک کرده و یا درک می کند! پس چرا تفاوت های حقوقی مردان و زنان شامل چنین حکمی نشود!؟ اگر در بخش اول اکو سئوال می کند و پدر روحانی پاسخ می دهد ، در بخش دوم ما با حرکتی جدید و مبتکرانه بر خورد می کنیم که سنت سئوال از مذهبیان و پاسخ از روحانیان را به کنار می گذارند. در این بخش است که پدر مارتینی با کنجکاوی واقعی می پرسد کسی که به خداوند معتقد نیست به نوعی مبدأ متعالی برای معنا و ارزش باور ندارد چگونه ممکن است به دام نوعی نسبیت گرایی نیفتد که در نهایت امر به نیهیلیسم پهلو می زند و انبوهی از آسیب های روانی، اخلاقی و اجتماعی را به دنیا می آورد(یا به روایتی می زاید!) پاسخ اکو در نوع خود جالب توجه است ، چرا که اخلاق و ارزشهای معنوی را ناشی از کنش متقابل میان دو نفر ارزیابی می کند و برای پرورش توده اخلاق فردی در مقابل دیگران از فلسفه کنش متقابل هابر ما سود می برد! گو اینکه برای خواننده این پرسش در جای خود باقی می ماند که پاسخ پدر مارتینی به این سئوال چیست؟ آیا این اصل کلی پدر مارتینی مبنی بر وجود یک بخش غیر مذهبی در افکار مذهبیان و یا تبلور یک حیات مذهبی در میان تمام غیر مذهبیان می تواند گره گشا باشد؟ رای و پاسخ شما ( خواننده محترم) به سمت هر یک از این افکار که میل کنید، کافی است تا نویسندگان و ناشران کتابهای این چنین را به اهداف و آمال خویش دلگرم سازد، هدفی که همانا پرورش افکار و اصلاح ساختار فکری شماست تا در ورای آن به آرامش بیشتری دست یابید و در جدال با انبوهی از مباحث قدیم و جدید دنیای اطراف به پاسخ گویی مطمئن تر و متعادل تری دست یابید و این شرطی لازم است برای شیوه های بهبود یافته زندگی فردای شما. اگر غیر مذهبی هستید، ذهن و اندیشه خود را در جدال با فلسفه مذهبی به سمت تکامل و تعادل سوق دهید تا در کنار دنیای مذهبی اطرافتاان با اطمینان بیشتر و احترام بالاتری زندگی کنید و اگر مؤمن و مذهبی هستید به اصلاح اندیشه مذهبی خود بپردازید تا دینداری آگاهانه و مسلح را در اختیار داشته باشد که در طوفانهای زندگی و امواج اندیشه های گوناگون یار و یاور شما باشد چرا که یقین بدانید دینداری آمریکایی(که بنابر مثل همان دریاچه معروفی که کیلومترها طول دارد ولی عمقش از چند سانتی متر بیشتر تجاوز نمی کند!!) نمی تواند پشتیبان مطمئن برای شما باشد.

  6. #66
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 اولیور توییست

    نوشته : چارلز دیکنز


    پسر کوچک و یتیمی که پدر و مادر خود را از دست داده و در عرصه گیتی تک و تنها مانده به دنیای اطرافش وارد می شود. جامعه ای که قانون جنگل با همه صبیت و بی رحمی در آن رواج دارد و پسر کوچک این مطلب را به خوبی درک می کند که باید با چنگ و دندان از خود دفاع کند وگرنه دیگران پاره پاره اش می کنند. منافع عده بسیاری ایجاب می کند که او (علیرغم ثروت فراوانی که از پدر به ارث رسیده) در فساد و تباهی فرو رود ولی اولیور کوچک برای دنیای تیرگی ها ساخته نشده و سرانجام در نبرد خونینی که در آن خوبی ها و بدی ها یک بار دیگر در مقابل هم صف آرایی می کنند اولیور کوچک موفق می شود که خود را از جنگ فاگین بد سرشت و افرادی که طمع ثروت او را در دل دارند، خلاص کند. چارلز دیکنز در این کتاب به زیبایی ناهنجاری های اجتماعی و اقتصادی برخواسته از انقلاب صنعتی و نظام سرمایه داری در انگستان را به نمایش می کشد. یکی از عمده این ناهنجاری ها سوءاستفاده از کودکان و زنان به منظور افزایش تولید در مقابل دستمزدهای پایین تر بود چرا که به نوشته ویل دورانت: در شرایطی که در جامعه صنعتی شده انگلستان کار برای مردان کمیاب بود، کارخانه داران از مردان می خواستند که زنان و کودکانشان را به کارخانه بفرستند. زنان کارگران ارزانقیمت ترین بودند و کارخانه داران آنان را بر مردان سرکش و سنگین قیمت ترجیح می دادند. این شرایطی است که جوامع غربی درحال پایه ریزی نظام سرمایه داری صنعتی و تجاری خود هستند، هرچند که می دانیم ریاضت این دوران برای مصرف و لذت آینده بوده است.

  7. #67
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 پل و ویرژینی

    نوشته : برنارد دوسن پیر


    سیر حوادث دو زن زجر دیده که هریک در اثر ناملایمات زندگی جز یک کنیز و یک بچه به دنیا نیامده کس دیگری را در دنیا ندارند در جزیره ای سرسبز به هم می رساند. بچه های این دو زن (یکی پسر و یکی دختر) با یکدیگر بزرگ شده و به دور از دنیای پیچیده و تعلیمات ضد و نقیض شهرها، در محیطی ساده پرورش می یابند و درنهایت به هم علاقه مند می شوند ولی در همین زمان دختر جوان به اصرار مادرش برای زندگی نزد عمه ثروتمندش می رود. عمه پیر و اشرافی مادر دختر جوان، بیمار است و دختر جوان با این عقیده که پیرزن به زودی در خواهد گذشت و او با ثروت فراوانی که به ارث می برد می تواند با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند، نزد او می رود اما...

  8. #68
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 پل رودخانه درينا

    نوشته : ایوو آندریچ


    ایوو آندریچ در این کتاب به بازنویسی تاریخ ملت یوگسلاوی می پردازد که سال ها علیه امپراتوری قدرتمند عثمانی مبارزه کردند و سرانجام، ترکان عثمانی را از خاک خود راندند ولی بلافاصله دچار چشم طمع دیگر امپراتوری قدرتمند روز یعنی اطریش قرار گرفتند. آندریچ، طبع سرکش و نافرمان مردم یوگسلاوی و صربستان، پراکندگی مذهبی، تعصب خشک ترکان سنی مذهب و... را به خوبی در سطر سطر داستان خویش نمایش می دهد و برای ارتباط قسمت های مختلف داستان (که سال های بسیار طولانی و فاصله های زمانی زیادی را در بر می گیرد) از یک پل زیبا و عظیم که توسط عثمانی ها بر فراز رودخانه همیشه خروشان درینا ساخته شده استفاده می کند. قتل و غارت ترکان عثمانی، خیزش ملل مغلوب، نیروی گریز از مرکز دهقانان و ملاکان صربستانی و عوامل دیگری که سبب آزاد شدن مجارستان و سپس صربستان از چنگ عثمانی ها شد در سیر حوادث داستان به تصویر کشیده شده است. این کتاب نکاتی آموزنده از تاریخ جهان و تحولات آن (شامل صعود و سقوط امپراتوری ها) را در بر دارد و در نوع خود یک اثر جامه شناسی خوی می باشد. دلایل کینه های تاریخی میان مسلمانان و مسیحیان صرب (که سبب فاجعه بوسنی در قرن بیستم شد) و یا تنوع قومی یوگسلاوی (مثلاً در میان صربستان و آلبانی تبارهای کوزوو) ریشه در همین دوران تاریخی تسلط عثمانی ها بر یوگسلاوی است که با ظرافت توسط نویسنده بیان شده است.

  9. #69
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 دن آرام

    نوشته : میخائیل شولوخوف


    نویسنده این کتاب میخائیل شولوخوف است و انتشار آن در دو قسمت، یکی در سال 1834 و دیگری در 1940 انجام شده است.

    در این کتاب، با توجه به زمینه وسیع آن، طرح های درهم پیچیده بسیاری وجود دارد که از زندگی مردم قزاق سخن می گوید، ولی ظاهراً طرح اصلی آن است که قزاق جوان گریگور ملکوف قهرمانش می باشد. رئیس خانواده ملکوف که خانواده ای وطن پرست و جانباز هستند، پروکوفی پیر می باشد. او از جنگ های عثمانی زنی ترک به نام مورا به خانه آورده بود که بسیار مورد نگرانی سایر قزاق ها می شد. سایر اعضای خانواده عبارت بودند از پانتالیمون، زن دیگرش، دخترش دونیا و پسر دیگرش پیوترا.

    گریگور مانند پدرش بلند قد، قوی و کمی وحشی بود. از نظر محیط عشقی دهکده تاتارسک عیبی نمی دانست که او با آکسینیا زن استپان آستاکوف که یکی از همسایگانش بود، سر و سری داشته باشد. آکسینیا زن جوان و سرکشی بود که هیچ گونه علاقه ای به شوهر احمق و دائم الخمرش نداشت و علت اصلی این تنفر کتک هایی بود که شوهرش گاه و بیگاه به او می زد و به قول خودش این کار را برای خوبی خود آکسینیا انجام می داد. زمانی که گریگور برای نخستین بار از راه آکسینیا گذشت و به او برخورد، زن دریافت که در دام عشق جوان گرفتار شده است. آنها درحالی که استپان که سرباز ذخیره بود برای تعلیمات نظامی از دهکده برای مدتی خارج شده بود، مثل سایر عشاق تاتارسک آشکارا روابط نامشروع خود را ادامه دادند. استپان پس از بازگشت به تاتارسک، وحشیانه آکسینیا را کتک زد. گریگور و برادرش پیوترا برای نجات زن آمدند، ولی استپان که از آنان قوی تر بود، هر دوی آنها را از خانه اش بیرون کرد.

    پانتلیمون پیر که از حماقت گریگور ناراحت شده بود، در جست وجوی همسری برای او برآمد و بالاخره زیباترین دختر دهکده ناتالیا کرشونف را برای این منظور در نظر گرفت. ولی آکسینیا حاضر نبود به هیچ وجه معشوقش را از دست بدهد و به همین سبب از تمام مکرها و حیله های زنانه اش استفاده کرد تا گریگور را از ناتالیا دلسرد کند و او را برای خود نگه دارد، اگرچه فقط معشوقه و مترس گریگور به حساب آید.

    در این گیر و دار ناگهان جنگ بزرگ «جنگ جهانی اول» مردان جوان را به میدان کارزار کشید. گریگور که تفنگچی و سوارکار مشهوری بود، همراه با برادرش پیوترا و استپان جزو این گروه مردان جوان بودند. گریگور و برادرش بر اثر رشادت و لیاقت به درجه افسری ارتقاء رتبه یافتند. انقلاب 1917 به وقوع پیوست. گریگور مانند بیشتر قزاق ها تسلیم نشد و به ارتش ضد انقلابی دنی کین ملحق گردید و بیرحمانه بر علیه بلشویک ها جنگید. وقتی جبهه دنی کین در 1919 به کلی از هم پاشید، گریگور با شایستگی به ارتش سرخ در جنگ لهستان پیوست. مخالفت او با بلشویک ها بر روی اصول کلی نبود، بلکه فقط به سبب وفاداری به حکومت قزاق ها می بود. وفاداری و خدمات بی شمار گریگور سرانجام ارتش سرخ را واداشت تا او را از خدمت معاف کند و گناهان سابق او را ببخشد. او به تاتارسک بازگشت و تصمیم گرفت که در زادگاهش به کشاورزی بپردازد، همچنین مشتاقانه طالب ایجاد روابط جدید با آکسینیا شد. در همین زمان انقلاب سپید قزاق ها به وقوع پیوست. ارتش سرخ می خواست گریگور را که گریخته و به طور غیرارادی به دسته ای از جنگجویان داخلی پیوسته بود، دستگیر کند. آکسینیا نیز به دنبال گریگور رفت ولی در جنگ تیر خورد. گریگور، درحالی که دلسرد شده بود تفنگ و فشنگ هایش را به درون دن انداخت و به تاتاراسک بازگشت تا تسلیم ارتش سرخ شود و با آینده مجهولش روبه رو کرد.

    در این کتاب، با توجه به زمینه وسیع آن، طرح های درهم پیچیده بسیاری وجود دارد که از زندگی مردم قزاق سخن می گوید، ولی ظاهراً طرح اصلی آن است که قزاق جوان گریگور ملکوف قهرمانش می باشد. رئیس خانواده ملکوف که خانواده ای وطن پرست و جانباز هستند، پروکوفی پیر می باشد. او از جنگ های عثمانی زنی ترک به نام مورا به خانه آورده بود که بسیار مورد نگرانی سایر قزاق ها می شد. سایر اعضای خانواده عبارت بودند از پانتالیمون، زن دیگرش، دخترش دونیا و پسر دیگرش پیوترا.

    گریگور مانند پدرش بلند قد، قوی و کمی وحشی بود. از نظر محیط عشقی دهکده تاتارسک عیبی نمی دانست که او با آکسینیا زن استپان آستاکوف که یکی از همسایگانش بود، سر و سری داشته باشد. آکسینیا زن جوان و سرکشی بود که هیچ گونه علاقه ای به شوهر احمق و دائم الخمرش نداشت و علت اصلی این تنفر کتک هایی بود که شوهرش گاه و بیگاه به او می زد و به قول خودش این کار را برای خوبی خود آکسینیا انجام می داد. زمانی که گریگور برای نخستین بار از راه آکسینیا گذشت و به او برخورد، زن دریافت که در دام عشق جوان گرفتار شده است. آنها درحالی که استپان که سرباز ذخیره بود برای تعلیمات نظامی از دهکده برای مدتی خارج شده بود، مثل سایر عشاق تاتارسک آشکارا روابط نامشروع خود را ادامه دادند. استپان پس از بازگشت به تاتارسک، وحشیانه آکسینیا را کتک زد. گریگور و برادرش پیوترا برای نجات زن آمدند، ولی استپان که از آنان قوی تر بود، هر دوی آنها را از خانه اش بیرون کرد.

    پانتلیمون پیر که از حماقت گریگور ناراحت شده بود، در جست وجوی همسری برای او برآمد و بالاخره زیباترین دختر دهکده ناتالیا کرشونف را برای این منظور در نظر گرفت. ولی آکسینیا حاضر نبود به هیچ وجه معشوقش را از دست بدهد و به همین سبب از تمام مکرها و حیله های زنانه اش استفاده کرد تا گریگور را از ناتالیا دلسرد کند و او را برای خود نگه دارد، اگرچه فقط معشوقه و مترس گریگور به حساب آید.

    در این گیر و دار ناگهان جنگ بزرگ «جنگ جهانی اول» مردان جوان را به میدان کارزار کشید. گریگور که تفنگچی و سوارکار مشهوری بود، همراه با برادرش پیوترا و استپان جزو این گروه مردان جوان بودند. گریگور و برادرش بر اثر رشادت و لیاقت به درجه افسری ارتقاء رتبه یافتند. انقلاب 1917 به وقوع پیوست. گریگور مانند بیشتر قزاق ها تسلیم نشد و به ارتش ضد انقلابی دنی کین ملحق گردید و بیرحمانه بر علیه بلشویک ها جنگید. وقتی جبهه دنی کین در 1919 به کلی از هم پاشید، گریگور با شایستگی به ارتش سرخ در جنگ لهستان پیوست. مخالفت او با بلشویک ها بر روی اصول کلی نبود، بلکه فقط به سبب وفاداری به حکومت قزاق ها می بود. وفاداری و خدمات بی شمار گریگور سرانجام ارتش سرخ را واداشت تا او را از خدمت معاف کند و گناهان سابق او را ببخشد. او به تاتارسک بازگشت و تصمیم گرفت که در زادگاهش به کشاورزی بپردازد، همچنین مشتاقانه طالب ایجاد روابط جدید با آکسینیا شد. در همین زمان انقلاب سپید قزاق ها به وقوع پیوست. ارتش سرخ می خواست گریگور را که گریخته و به طور غیرارادی به دسته ای از جنگجویان داخلی پیوسته بود، دستگیر کند. آکسینیا نیز به دنبال گریگور رفت ولی در جنگ تیر خورد. گریگور، درحالی که دلسرد شده بود تفنگ و فشنگ هایش را به درون دن انداخت و به تاتاراسک بازگشت تا تسلیم ارتش سرخ شود و با آینده مجهولش روبه رو کرد.

  10. #70
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    11 دور دنیا در هشتاد روز

    نوشته : ژول ورن

    ترجمه انگلیسی از کتابی نوشته ژول ورن نویسنده و پیشگوی نامدار فرانسوی که حوادث و اختراعات بزرگی مانند زیر دریایی ،موشکهای فضا پیما و ............ در داستانهای خود پیشگوئی کرده بود .

    داستان در باب مرد ثروتمند و دقیقی به نام ویلیام فاگ است که با دوستانی که در کلوپی موسوم به کلوپ که در ان تجمع می کر دند شرط می بن دند که دور دنیا را در 80 روز طی کند و همراه خدمتکار خوددست به این سفر پر مخاطره میزند و از طرف دیگر کا را گاهان اسکاتلنویارد در اثر شباهت یکی از دزدهای بانک با آقای فاگ سعی در دستگیری وی دارند در این کتاب آنچه بیش از هر چیز خود نمایی میکند آشنایی ژول ورن با فر هنگ ما در آداب و رسوم اقوام وملل مختلف جهان و جغرافیای جهان است.

    وی به نحو بسیار زیبایی از این عوامل در خلق لحظات هیجان انگیز وسیر پر مخاطره وپیوسته داستان خود استفاده می کند و در عین حال ارتباط منطقی داستان را نیز علی رغم حوادث پی در پی و مختلف ومتنوع ، حفظ می کند.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •