ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم...
ایـــن روزهـــا هــــوا خیلـــی غبـــار آلــــود اســـت؛
گـــرگ را از ســـگ نمــی تـــوان تشخیـــص داد !
هنگـــامـــی گـــرگ را می شنـــاسیـــم؛
کـــه دریـــده شـــده ایــــم...
به نفس های خسته این گرگ نگاه نکن.....
دنیا را برای کسی دریدم... که مرا به سگی فروخت
با گرگها گشتم، با ببرهاخوردم، باشیرها نعره کشیدم وشب
با کفتارها دربیابان خوابیدم؛ ولی افسوس...
عاقبت، خودم شکار خرگوشها شدم!!!
چوپان خیالش راحت بود که سگ هوای گله را دارد...
غافل ازاینکه گرگ قول استخوان شکارش را به سگ داده بود!
به سلامتی "گرگی"
که فهمید چوپان خواب است,
اما زوزه اش را کشید
تا از پشت خنجر نزده باشد !
خون گوسفندان پاک بود
برای به دام انداختنم خون شیرها را سمی کرده بودند
احمق ها نمی دانستند خون شیرها را به خاک قول داده بودم...
در جنگل من هوا سرد است...
آهو ها با کفتارها می چرخند...
روباه ها قصد فریبم را دارند...
دیگر گرگی وجود ندارد...
با وجود سختی ها و زخم های روی تنم...
من هنوز گرگ مانده ام...
با وجود اینکه آسمان را ابرهای تیره فرا گرفته...
من هنوز به خورشید خیره می شوم...
با وجود اینکه همه چیز بر علیه من است...
ولی من هنوز بر فراز کوه با غرور زوزه می کشم...
ای سرنوشت من...
بدان که طوفان سختی هایت...
آتش وجودم را خاموش نخواهد کرد...
من تا آخر ایستاده ام...
گــــــــــــــــــــرگ برای اثبات قدرتــــــــــــــــــــش ،
نیاز به جنــــــــــگیدن با هر،
شــــــــــغال و کــــــــــفتاری را ندارد،
همان نگاهــــــــــش کافیــــــــــست...!!!
مواظب خودت باش گرگ...
من گوسفندی گرگ کش نبودم فقط دست خدا برایت این تقدیر را چیده بود
از خدا بترس
که اوست تنها چوپانی که گرگ ها را در خفا به طمع گوسفندی می درد
Last edited by shi.irani; 21-11-2014 at 00:52.
به نفس های خسته این گرگ نگاه نکن..
در چشمانش قدرتیست که در پنجه ی هیچ شیری نیست...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)