از لحظه ی دیدار تو بر
اسبِ زمانم
بر اسب، دوانم ،من در پیِ جااانم
هر تیر که از موج زمان می گذرد هیچ
در رهگذری از سفرم نیست توانم
هر کس که مرا با رکبم دید در این راه
بر من خبری از تو فرستاد بخوانم
من در سفری در پی تو بودم و اما
این حس رسیدن ببریدست امانم
هی می گذرد ثانیه ها نیست ولی هیچ
از رد تو بر هر قدمت،نیست مجالم
ای
شازدهِ بی دلِ جانانِ
سواران
بر عهدی و پیمان بماندست به زبانم
هر روز بدنبال تو بودم شهِ شاهان
دل بی خبر از بوی تو و راه و مکانم
من در پی تو بودم و تو در ره من پی
من هیچ ندانم که تو هستی لب جانم
آنروز که دل مژده ی
دیدار تو را داد
من در گذر و راه بدادم تن و جانم
اسبم به کنار تو و
اسبت
می داد
ندایی که سرودم به زبانم
از: n.pineapple