هميشه در حالي كه...
يه عالمه حرف بيخ گلوت چسبيده !
يه عالمه اشك تو چشاته !
يه عالمه حسرت تودلت تلنبار شده...
بايد بگي :
بي خيال...
هميشه در حالي كه...
يه عالمه حرف بيخ گلوت چسبيده !
يه عالمه اشك تو چشاته !
يه عالمه حسرت تودلت تلنبار شده...
بايد بگي :
بي خيال...
نمی دانم
خبر آمدنت به دنیای مجازی
درست بود ،ی انه
در شهر از تو خبری نبود
گمان می کنم
آمدی
ولی مثل همیشه با واهمه
با چراغ خاموش آمدی
تالار گفتگو
خیلی زود شلوغ شد
تمام مردان شاعر
ساعتها منتظرند
که بخوانی شعرهایشان را
لایکی و کامنتی
بر فراخور حالشان بگذاری
من باید بنشینم انتهای تالار
مثل شبهای قبل
ولی می دانی
بیشتر از همه دوستت دارم
حتی اگر
روی لجبازی همیشگی
شعرهایم را نخوانی
من دلم
به همین قصه های نخوانده
خوش است
بعضی چیزا تا ابد توی ذهن حک میشه
مثل فراموش نکردن یک محبت بی ریا
یا یک زخم عمیق که از دوست روی قلبت می مونه !!!
میمیرم
وقتی تصور میکنم
که او
هرروز
دست هایی را لمس میکند
که من
هرروز
آرزوی داشتن آنها را میکنم ...
مِــثــﮧ خوابــے مِــثــﮧ رویا مِــثــﮧ آرامِشِ دَریا...
مِــثــﮧ آسِمونِ آبـــے آرومـــے وَقتـــے کِه خوابــــے...
مِــثــﮧ پَروانِــﮧ نَجیبـــے تو یِــﮧ رویاے عَجیبـــے ...
و من هر روز از خودم میپرسم؟!!
اینها که میگویند نوشته هایم زیباست !...
اگر ..
چشمهای تـــــــو را می دیدند !
چه می گفتند !!؟؟
رنگها!...
رنگ می بازند
پیش نگاهت
کور و لال می شوند
شعر ها!...
تــو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یادِ من میآورد
میخواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود ...!
![]()
Last edited by sara_girl; 08-05-2012 at 17:30.
تو دروغ می گــــــویی تا مـــن خوشــــــحال شوم
و من احمــــــق می شوم تا تو دلگیــــــر نشوي...
عجب معاملۀ پایاپایی ؛مگه نه ؟؟
دلم خون است چه کنم ؟
دیگر نمیدانم چند زخم روی تنم دارم
کوچه ها را خمیده
دست به دست دیوار میروم
در راه تنها روی شانه های خود میخوابم
تنها میروم و تنها می آیم
دیگر راننده هم با پرسیدن" چند نفری " به من تیکه می اندازد ...
...
...
...
M O B I N
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)