تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 11 اولاول ... 34567891011 آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 102

نام تاپيک: مقالات علوم اجتماعي

  1. #61
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    مفهوم خدا در كنش اجتماعي


    مرزهاي بين جامعه شناسي معرفت و جامعه شناسي ديني، به ويژه آنجا كه از معرفت و معارف ديني بحث مي شود بسيار نامشخص است شايد بتوان نمونه عالي اين مورد را در اثر مشهور دوركيم ( صور بنياني حيات ديني ) مشاهده كرد. اين كتاب با يك مقدمه، سه باب و هيجده فصل مجمومعه مباحث مفصلي است كه گر چه به موضوع دين پرداخته، در واقع مباحث اصلي جامعه شناسي معرفتي دوركيم را در بر دارد .
    موضوع اصلي اين كتاب، چنان كه آرون عنوان كرده است عبارت است از� ساختن نظريه اي عمومي دربارة دين، براساس تحليل ساده ترين و بدوي ترين نهادهاي ديني ....�دوركيم در مقدمه كتاب خود با استناد به اين اصل دكارتي كه در امر تحقيق : �حلقه نخستين در يك زنجيره حقايق علمي مهم ترين نقش را بازي مي كند به توضيح علت توجه به اديان بدوي پرداخته است. او عنوان مي‌كند كه � اديان همه متعلق به نوعي واحد بوده چه در ظاهر و چه در باطن و عمق وجود مشترك زيادي با هم دارند و در وراي ظاهر اديان و در اساس و بنياد همه آنها، مفاهيم و مناسكي هست كه به رغم تفاوت ها و تنوعاتي كه دارند از اهميت و معناي يكساني برخودار بوده و رسالتي واحد انجام مي دهند.
    دور كيم در مقدمه اين كتاب، عنوان مي‌كند كه دين نخستين نظام فكري بشر بوده است. هر ديني در همان حال كه دين است نوعي جهان شناسي هم هست و به همين دليل است كه دين ريشه علم و فلسفه است و مدتها جاي هر دو را گرفته بود. دين نه تنها عقل آدمي را غني مي‌سازد بلكه اساساً آن را شكل مي دهد. �اساس تمام مفاهيم عقلي كه ما در زندگي خود به كار مي‌بريم مفاهيم ماهوي بسيار كمي و عامي هستند كه فيلسوفان آن را مقولات مي‌نامند� اين مفاهيم به منزله چارچوب عقل هستند ....و در دين از دين به وجود مي‌آيند :
    دوركيم كه تلاش مي كرد بنياني اجتماعي براي مقولات ومفاهيم ارائه كند و آنها را با دو خصلت غير شخصي و ثبات معرفي كند مي گويد : مفاهيم حاكي از شيوه اي هستند كه جامعه از طريق آنها واقعيتها را در ذهن خود مي سازد و ادامه ميدهد كه مفاهيم به واسطه صحت منطقي خود معتبر شمرده نخواهند شد بلكه در صورت هماهنگي با باورها و نظرات ديگر و به طور كلي با انبوه تجسمات جمعي ديگر است كه مورد قبول قرار مي‌گيرند همان طور كه مرتن خاطرنشان ساخته است، براين اساس است كه دوركيم در مطالعه صورتهاي اوليه تفكر به مراسم دوري فعاليتهاي اجتماعي ( مثل جشنها ،مراسم و شعائر ) و ساخت كلان و پيكره فضايي گردهمايي گروهي به عنوان بنيانهاي وجودي معرفت (Existential basis of Knowlaye ) مي‌پردازد.
    فصل اول كتاب صور بنياني حيات ديني به تلاشي براي تعريف پديده دين اختصاص دارد. دوركيم در اين فصل با ارائه ونقد و رد تحليلي تعريفهاي مطرح شده از دين، تعريف خود را از دين عرضه مي‌كند. او در نقد تعريفهاي ارائه شده كه تعريف دين به وسيله الوهيت يا خدا نادرست زيرا دينهاي بزرگ ، مانند دين بودايي وجود دارند كه اعتقاد به خدا نقشي در آن ندارد.
    سپس عنوان مي‌كند كه ذات دين تقسيم جهان به دو دسته نمودهاي مقدس و غير مقدس است . دوركيم در سه فصل دوم ، سوم و چهارم از باب اول و نه فصل كه باب دوم كتاب وي را تشكيبل مي دهند عمدتاً به توتميسم پرداخته و فصول پنج گانه فصل سوم را نيز به مناسك اختصاص داده است . ماحصل بحث دوركيم در اين كتاب اثبات اجتماعي بودن دين است . از نظر وي جامعه علت ابدي و عيني تجربه ديني است . دين مولد جميع نهادهاي اجتماعي است و جامعه روح دين است . به علاوه مفاهيم كه پيوند دهندة جامعه و تنظيم كننده روابط اجتماعي به حساب امده و چهارچوب فهم و تعامل عناصر انساني در جامعه به حساب مي‌‌آيد نيز ناشي از جامعه هستند . به وسيله آنهاست كه انسانها يكديگر را مي فهمند و دانشمندان يكديگر را درك ميكنند.
    اين حكم عام ، از نظر دوركيم حتي شامل مقولاتي چون عليت، زمان و قضا نيز مي شود . چنان كه مرتن با استناد به صور بنياني حيات ديني، نظير دوركيم را چنان خلاصه مي‌كند اجتماعاتي در استراليا و آمريكاي شمالي وجود دارند كه در آنها فضا به شكل يك دايرة بيكران درك ميشود ؛ چرا كه اردوگاه آنان به شكل يك دايره است و سازمان اجتماعي الگويي بررسي توليد و سازماندهي فضايي آن جامعه بوده است . به روش مشابه تصور كلي از زمان ، از واحدهاي ويژه زمان كه در فعاليتهاي دروي اجتماعي ( مراسم ، جشنها و شعائر ) متمايز شده‌اند ناشي شده است مقوله طبقه و شيوه هاي طبقه بندي از قبيل تصور سلسله مراتب از شكل گروه بندي و قشربندي اجتماعي ناشي شده است.
    بنابراين مقولات اجتماعي فرافكني يا بازتاب مفهوم، از دنياي جديد هستند. پس به طور مختصر، مقولات جنبه هاي متفاوت نظم اجتماعي هستند .
    بنابراين مي توان فشرده كلام دوركيم را به شرح زير نمايش داد:
    جامعه مفاهيم
    از سوي ديگر ، دور كيم عنوان مي كند كه جامعه به عنوان متغيري مستقل ويكتا ، علت پيدايش دين هم هست ونيز علي رغم تحاشي از تعريف دين با مفهوم خدا، دست آخر به همين مفهوم باز مي‌گردد. او در مقدمه كتاب صور بنياني حيات ديني مي‌گويد �اشتباهي رايج بين محققان و عامه مردم وجود دارد كه در بررسي و مطالعه دين سراغ دينهايي مي‌روندكه با آنها آشنا هستند، بنابراين در توصيف ويژگيهاي دين، عقيده به خدا را محور اعتقاد ديني به حساب مي‌آورند. و در فصل اول كتاب مورد اشاره نيز به رد كليه تعريفهايي اهتمام مي‌ورزد كه دين را براساس الوهيت تعريف كرده ند ( مانند رويله Rville ) يا اعتقاد به خدا يا خدايان را معيار عقيدة ديني دانسته اند.
    يا وجود اين، دوركيم پس از عنوان كردن اين نكته كه ذات دين، تقسيم جهان به دو دسته نمودهاي مقدس و غير مقدس است، عناصر اصلي اديان را كه به گمان وي حتي در مطالعه اديان ابتدايي هم به چشم مي‌آيند به طرز زير فهرست مي كند:
    تقسيم اشياء به مقدس و نا مقدس، تصور روح، تصور ارواح ، تصور شخصيت‌هاي اساطيري ، تصوير الوهيت ( خدا)‌ملي يا بين المللي ، مناسك منفي همراه با اعمال راهبانه و مرتاضانه، مراسم مربوط به فيدات و ياري ديگران، مراسم تقديري، مراسم يادبودي و مراسم كناره‌اي او را براي غلبه براين فراواني، دست به طبقه بندي زده و نهايتاً مفاهيم و مناسك را دو مقوله انساني دين مي نامد.
    ميتوان نظر دور كيم را دربارة رابطه جامعه و دين به شرح زير عنوان كرد:
    جامعه مفاهيم
    مناسك
    دين
    دوركيم، در جاي ديگر و در تحليل مفاهيم مذهبي اشاره‌اي به مفاهيم ملت، آزادي و انقلاب كه در جريان انقلاب فرانسه مطرح شدند، مي‌كند و آن را با شورينگاي استراليا مقايسه مي‌كند. استعداد جامعه در رساندن خويش به مقام خدايي يا در ايجاد خدايان ، هيچ جا بيش از نخستين سالهاي انقلاب ديدني نبود. در اين سالها، در واقع، زير تأ ثير شوق عمومي ، اموري كه طبيعتاً از امور مذهبي محض بودند، توسط افكار عمومي به صورت امور مقدس درآمدند ، مانند ميهن ، آزادي و عقل . بدين سان مذهبي خودانگيخته پديد آمد كه اصول جزمي ، نهادها ، محرابها و اعياد خاص خويش رادارا بود. پرستش عقل و دولت برتر ، در واقع اقدامي براي خشنودي رسمي همين تمايلات خود انگيخته به شمار ميرود ...اين تجربه، هر چند كوتاه، داراي ارزش جامعه شناختي خاص خويش است . نتيجه آن كه ديده شد كه در موردي خاص ، جامعه و افكار اساسي آن ، مستقيماً و بي هيچ تغيير چهره اي ، به موضوع حقيقي پرستش مذهبي تبديل شدند.
    علي رغم تحاشي دوركيم و براساس موارد فوق مي توان مستقل از اعتقاد اتي چون بودائيسم، مفهوم خدا و پرستش او را از مفاهيم اصلي دين انگاشت . دوركيم خود در فصل هفتم از باب دوم كتاب خود در صراحتاً مي گويد : توتميسم درهمه جا و همه اشكال آن اعتقاد به يك اصل ماورايي شبه خدايي‌(quasi � divine priple ) دارد. خدا تنها مقامي كه ما به آن مرتبط باشيم نيست، بلكه قدرتي است كه ما بدان تكيه مي‌كنيم. وي حتي در فصل نهم از باب دوم كتاب صور بنياني حيات ديني به تصوري كه در مقابل استراليايي از خدا وجود دارد مي پردازد : خدا كسي است كه گر چه بي‌مانند نيست، اما دست كم برتر از موجوات ديگر است و در ميان تمامي موجودات مذهبي داراي صفات برجسته است. خدا موجودي فنا ناپذير و جاويد و ابدي است. هستي او از چيز ديگر اخذ نشده است ...اين قبايل دربارة خدا به گونه يك خالق آفريدگار سخن مي گويد او را پدر انسانها The father of men مي‌نامند و مي‌گويند او انسانها را ساخته است ... خداي بزرگ قبيله اي همان روح اجدادي است كه مكانت ممتازي يافته است . پيدايش مفهوم خداي بزرگ مبين همان احساس اتحاد قبيله اي است كه در قالب يك خداي متعالي ابراز شده است .
    لذا مي توان براساس نظريه دوركيم چنين عنوان كرد :
    جامعه مفهوم خدا
    نقد و نظر
    تا بدين جا، تلاش من معطوف به طرح كليات نظر دوركيم بود. براساس نظر او اين جامعه است كه مفهوم خاصي را از خدا مي‌پروراند. در ادامه به دو نكته خواهيم پرداخت كه عبارت است: ازطرح اجمالي برخي از انتقادهاي واردشده بر نظريه دوركيم در باب جامعه شناسي ديني و معرفتي وي و توسعه نظريه دوركيم به تناسب موضوع اين تحقيق .
    برخي انتقادهاي مطرح شده درباره نظريه دوركيم
    چنان كه آرون خاطرنشان مي‌سازد همه نتايجي كه از بررسي توتميسم حاصل مي‌شود، مستلزم پذيرش قبلي اين تصور است كه درك ذات يك نمود اجتماعي با مشاهده بنياني ترين صور آن امكان پذير است . چنين تصوري كه ريشه در گرايشهاي نوميناليستي دوركيم دارد او را واميدارد كه دين را دين بداند و تصور كند شناخت دين نه از طريق شناخت اديان پيچيده امروزي بلكه از طريق اديان ساده بدوي امكانپذير است. او در مقدمه كتاب مورد اشاره مي‌گويد قطعاً با مطالعه اديان مركب و پيچيده در طول تاريخ نمي توان به اين هدف رسيد زيرا اديان پيچيده و مركب از عقايد و باورهاي گوناگون و اجزا و عناصر متنوع بوده و همراه با نسلها، سلسله‌ها، معابد، تهاجمات و سرگذشت مفصل تاريخي و آميخته به پيرايه‌ها و حتي خرافات عاميانه هستند. افزون براين از شرايط و تأثيرات محيطي نيز مصون نمانده اند . اما هيچ يك از اين دشواريها در اديان ابتدايي و ساده‌تر وجود ندارد.
    بي‌شك پيچيده از صفتهايي است كه قبل از شناخت پديده‌اي مي‌توان به آن داد و اين حكم مقدم برشناخت، همواره قابل اطلاق به پديده‌هاي شناخته شده نيست. دوركيم در تلاش براي توجيه منظر خود به دين، استدلالي روش شناختي نيز ارائه مي‌دهد كه عمق گرايشات پوزيتويستي و تكامل گرايانه وي را آشكار مي‌كند. او ضمن تشبيه روش مطالعه خود به روش دانشمندان علوم طبيعي مي‌گويد آنان هم با مطالعه يك مورد و مثال مشخص از يافته‌ها به كشف ويژگي‌هاي همه يافته‌ها و قوانين حاكم بر حيات مي‌رسند و اگر اين روش در علم ( تجربي) درست است دليلي ندارد كه در جاهاي ديگر قابل اجرا نباشد.
    در واقع او به اين خاطر كه دين را نه امري وحياني و نه حتي امري انساني ، بلكه پديده اي از قماش و سنخ امور طبيعي، مثل ياخته‌ها، ملكولها، و اتمها مي‌بيند، ناگزير به صدور چنين احكامي شده است . درواقع دوركيم با اعمال تقليلREduction دين را همانند پديده هاي طبيعي انگاشته است. لذا بديهي است كه در تبيين دوركيمي دين هيچ اثري از تلاشهايي كه اصحاب تفهم يا پديدار شناسي براي درك واقعيت دين مصروف داشته ند به چشم نخورد. بنيان عقيده دوركيم مبني براين كه دين هيچ گونه اصالتي ندارد و تنها باز نمود جامعه است و خدا تجلي جامعه در اذهان است داعيه‌اي است كه نيازمند اثبات است، اما همانطور كه محققي در اين زمينه گفته است : اينسپس فرض را دوركيم هرگز اثبات نكرده است بلكه نكته را مفروض گرفته و بقيه آراي خود را بر آن مبتني ساخته است .
    از سوي ديگر ، روش مطالعه دوركيم درباب دين و بالطبع درباره مفهوم خدا ، مبتني براستقراي ناقص (lncimpgete lnductin ) است كه نتايج به دست امده از ان قابليت تعميم ندارد اين روش ، يعني استقراي ناقص ، داتاً داراي ارجحيت و اعتبار نيست و چندي است كه در فلسفه علم (philosophy of science ) و منطق مورد ترديد جدي قرار گرفته است . در واقع دوركيم براساس روش نادرست به تعميم نتايج حاصل از مطالعه موضوعي پرداخته است كه در صحت همان موضوع نيز بايد ترديد كرد. اين مسئله توسط آنتوني گيدنيز مورد اشاره قرارگرفته است قبايلي كه دوركيم بيش از همه به آنها اشاره كرده است يعني قبايل ساكن در استرالياي مركزي، حتي نوعاً نماينده توتميزم استراليايي نيستند، چه رسد به نظامهاي توتمي در ديگر نقاط جهان . بسياري از صور توتميزم استرالياي مركزي كه دوركيم اهميت ويژه‌اي براي آنها قايل شده است ، مانند مراسم منظم، يا در جاهاي ديگر به چشم نمي‌خورد يا به صورت كاملاً متفاوت است ... افزون براين، بسياري از مردم شناسان امروز حتي قبول ندارند كه توتميزم صورتي از دين است بلكه آن را نوعي مناسك و سازمان خويشاوندي مي‌پندارند مي‌تواند در كنار سلسله‌اي از نهادهاي ديني وجود داشته باشد.
    ماكس وبر نيز توتميزم را تنها يك نهاد برادري دانسته و منكر اعتبارجهاني و عام توتميزم در تبيين هر پديده ديني شده است .
    بدين ترتيب به نظر مي رسد انچه از تصوير دوركيمي دين از هجوم اين انتقادها مي‌ماند تنها رابطه‌اي باشد بين جامعه و دين يا جامعه و مفهوم خدا، رابطه‌اي كه ديگر نمي‌توان آن را رابطه‌اي علّي انگاشت و گمان برد كه از طريق آن، دين يا مفهوم خدا، تنها بازنمودي از جامعه است و جامعه علت العلل خلق آن است.
    بنابراين در اين تحقيق جامعه با مفهومي كه از خدا در آن جريان دارد مرتبط و متعادل دانسته مي‌شود. اما چگونه ؟ در زير پرسشهايي مطرح مي شود كه احتمالاً يافتن پاسخي براي آنها مي‌تواند در روشن شدن رابطة پيشنهادي بين مفهوم خدا و جامعه راهگشا باشد.
    ـ آيا جامعه موجوديتي يكپارچه است؟
    دروركيم قايل بودن به وجدان جمعي و اين تصور كه وجدان جمعي خود را در نمودهايي از جمله دين متجلي مي سازد در وهله نخست اين تصور به ذهن متبادر مي سازد كه جامعه موجوديتي يكپارچه دارد . وي در كتاب دربارة تقسيم كار اجتماعي وجدان جمعي را مجموعه باورهاي و احساسات مشترك در بين حد وسط اعضاي يك جامعه تعريف كرده و براي آن حياتي خاص قايل مي‌شود. او در وصف وجدان جمعي مي گويد وجدان جمعي ، طبق تعريف ، در تمامي گسترة جامعه پراكنده است ...از شرايط خاصي كه افراد در آن قرار دارند مستقل است؛ افراد مي‌گذارند ولي وجدان جمعي باقي مي‌ماند. وجدان جمعي، در شمال و جنوب ، درشهرهاي بزرگ و كوچك و در حرفه‌هاي متفاوت همواره يكي است ... با هر نسل عوض نمي شود . بلكه برعكس پيوند دهنده نسلها ي متمادي به يكديگر است ......بنوعي روح جمعي است
    حال اين پرسش به جديت تمام خود را مطرح مي‌كند كه اگر مفاهيم مورد پرستش ، تجلي جامعه هستند، و از سوي ديگر وجدان جمعي در يك جامعه حياتي آن سان كه دوركيم معتقد است دارد، وجود گرايشهاي مختلف ديني و مذهبي و يا برداشتهاي مختلف در يك مذهب خاص، به چه معناست ؟ آياوجود اين تنوعات به معناي وجود بخشها و انواع اجتماعي در يك جامعه است ؟
    به هر تقدير ، بايد اذعان كرد كه نوع تلقي دوركيم از رابطه فرد با جامعه كه او را به دو نوع متمايز همبستگي اجتماعي وا داشته است . براي او مسئله اساسي انديشيدن به راه هاي تعادل و همبستگي اجتماعي است و لذا كلي گويي‌هاي او درباره كاركردهاي دين با ديدگاه وي ارتباطي منسجم دارد.گيد در اين باره مي‌گويد: دوركيم در تمام آثار خويش، در هيچ جا به اين امكان نپرداخت كه عقايد ديني ايدئولوژي‌هاي هستند كه به توجيه تسلط بعضي از گروه‌ها برگروه‌هاي ديگر كمك مي كنند از اين رو برداشتي كه در آثار ماكس وبر دربارةجامعه شناسي ديني كاملاًبه چشم مي خورد و بنا بر آن عقايد ديني منافع مختلف گروهي را حقانيت مي‌بخشند كاملاً از نظر دوركيم غايب است .
    وحدانيت نظري كه دوركيم براي جامعه قايل مي شود در تفسير وجود واقعي گرايشهاو برداشتهاي مختلف ديني و مذهبي در يك جامعه رنگ مي بازد . اما اين ناتواني به ويژه زماني كه به وجود تفاوتهاي محسوس در ميان پيروان يك نحله واحد در يك جامعه مشخص نظركنيم، بيشترمي‌شود. جامعه‌شناسي ديني دوركيم، در واقع در تفسي كلي از انتساب نوعي خاص از عقايد يا برداشتي كلي از يك مفهوم به نوعي خاص از جامعه، ممكن است توفيق يابد اما در تحليل دقيق از شرايط واقعي يك جامعه معيني كه متشكل از گروههاي اجتماعي متعدد با روشهاي شناخت معرفتي متفاوت است، چندان كاراي نخواهد بود.
    برداشت ساده انگارانه وصفي است كه رابرت مرتن به نشريه دوركيم داده است او مي گويد : جدي ترين تصور تحليل دوركيم به روشني در پذيرش يك نظريه ساده انگارانه از سازگاري جاي ميگيرد ؛ نظريه اي كه در ان مقولات تنها بازتابي از تركيبات معين سازمان اجتماعي تلقين مي شود ... جامعه شناسي معرفتي دوركيم از احتراز او از يك روانشناسي اجتماعي در عذاب است .
    بنابراين، اين موضوع كه دين كاركردي انسجام بخش دارد، تنها نيمي از واقعيت است . نيم ديگر واقعيت كه نه توسط دوركيم بلكه توسط ديگر جامعه‌شناسان از جمله وبر، ماركس، مانهايم و... مورد توجه قرار گرفته اين است كه دين و مفاهيم اساسي آن از جمله مفهوم خدا با شيوه هاي مختلف تعبير و فهم مي شود . اين موضوع را مي توان به شكل زير نمايش داد:
    گروه هاي اجتماعي مفاهيم و مناسك
    و چنان كه پيشتر گفته‌ايم، در بسياري از اديان بزرگ و دست كم در مورد دين اسلام، مفهوم خدا چندان اساسي و بنياني است كه مي توان گفت:
    گروهاي اجتماعي مفهوم خدا
    شناخت يك مفهوم به چه صورتهايي ممكن است ؟
    آيا الزاماً و تنها رابطه‌اي علي بين مفاهيم و ساخت اجتماعي وجود دارد ؟ به بيان ديگر تعيّن اجتماعي را چگونه مي بينيم ؟ در اين زمينه نظرات متفاوتي ابراز شده است طبق قانون مراحل سه گانه ، اگوست كنت معتقد است كه ذهن بشر، سه مرحله را طي مي‌كند. در مرحله نخست نمودها را بدين‌سان تعيين مي‌كند كه آنها رابه موجودات و نيروهاي قابل قياس با خود انسان نسبت مي‌دهد. در مرحله سوم، انسان به موجوديت‌هاي مجرد چون طبيعت متوسل مي‌شود، در مرحله سوم، انسان به اين اكتفا مي‌كند كه نمودها را مشاهده كرده، بستگي‌هاي منظمي را كه ممكن است خواه در لحظه‌اي معين و خط، در طي زمان بين آنها يافت شود تعيين ميكند . سير ذهن بشر از دين به فلسفه و از ان به انديشه اثباتي كه نزد كنت متناظر با سه نوع جامعه است، چارچوب پاسخ وي را روشن مي‌سازد. بسته به اين كه جامعه در چه دوره‌اي از حيات خود به سر مي‌برد، مفاهيم درك مي‌شوند. اگر جامعه‌اي در دوره صنعتي شدن قرار داشته باشد، برداشتي اثباتي از مفاهيم در ميان خواهدبود.
    اگوست كنت، هر چند در مرحله آغازين براين انديشه بود كه در يك جامعه دو فلسفه متفاوت نمي توان يافت اما بعدها، ناچار به پذيرش اين قضيه شد كه تاريخ ،سيري خطي نداشته است. ريمون آرون عقيده كنت، را دراين زمينه چنين بيان مي‌كند: پيشين از دو راه اثباتي، تنها در يك مرحله هماهنگي حقيقي فكري وجودداشته است و آن دورة بت پرستي است كه عبارت است از شيوة تفكر بي واسطه و خودبه خودي ذهن بشر ...ذهن ، هماهنگي حقيقي را فقط در مرحله آخري ... پيدا مي‌كند. اما در فاصله ميان بت‌پرستي و تفكر به شيوه اثباتي قاعده كلي برتعدد روشهاي تفكر است.
    تفكيك سه نوع انديشه و تميز قايل شدن بين آنها و اكتفا كردن به اين كه در هر دوره اي از تاريخ بشر ، كما بيش حدي از انديشه اثباتي وجود داشته است، بدين معنا نيز مي‌تواند باشد كه بشر در دوره‌اي ، ذهني خرافاتي و عقب‌افتاده داشته و اينك در آستانه تحول و تكامل است . چنين تصويري از تاريخ حيات بشر ، آميخته با ارزش گذاري مناسب با ارزشهاي جامعه معاصر بوده و مورد انتقاد بسياري واقع شده است .
    دوركيم ، البته از منظر و ديدگاه خاص خود اين انديشه را نفي كرده است . او بدان خاطر كه دين را باز نمود جامعه مي داند و جامعه را نيز برحق تلقي مي كند ( در واقع مبتني برارزشهاي خود) ارزشگذاري كنت را رد مي‌كند دوركيم در فصل ششم از باب دوم كتاب صور بنياني حيات ديني مي گويد: اگوست كنت ... متافيزيك را وارث الهيات مي‌دانست و منكر ارزشهاي عيني آن بود ولي ما برآنيم تا نشان دهيم كه قواي مذهبي نيروهايي واقعي و راستين هستند .
    در انديشه ماركسيستي مفاهيم جزيي از روبنا به حساب آمده و درك آنها ناشي از وضعيت و روابط نيروهاي توليدي دانسته نمي‌شود. به بيان ماركسيستي مفهوم خدا جزيي از ايدئولوژي گروه‌هاي و طبقات حاكم است و نيز درك آن متأثر از پايگاه طبقاتي است.
    كنت، دوركيم و ماركس در اردوي اصحاب اصالت واقعيت اجتماعي قرار دارند و در خارج از اين جرگه، تفسيرهاي ديگرگون از روشهاي شناخت مفاهيم رايج است. شلر يكي از پديدارشناسان است كه از ميان آراي او ذكر چند نكته مفيد و راه گشا خواهد بود:
    نكته اول تمايزي است كه شلر بين مذهب ، فلسفه و علم قايل مي شود . با عنوان كردن اين كه تفكر و آگاهي مذهبي، فلسفي و اثباتي، مراحل تاريخي تحول معرفت نيستند بلكه ايستارهاي ثابت و دائمي ذهن هستند
    نظريه پوزيتوسيتي مراحل سه گانه معرفتي را در شكل مورد نظر كنت ، اسپنسر ، ميل و ماخ رد مي‌كنند به گمان وي سه گونه متفاوت تفكر مبتني برسه انگيزه متفاوت سه هدف مختلف ، سه نوع شخصيتي متمايز ، سه دسته متفاوت از اعمال ذهني شناسنده و سه گروه اجتماعي متفاوت است .
    به عنوان مثال، از نظر وي مذهب در اعمال منفصل ذهن ( مانند اميد ، ترس ، عشق و اراده و..) ريشه دارد. خصلت عمومي همة مذاهب اين است كه تجربه فاني اين جهان نمي‌تواند آنان را ارضا واقناع كند و در حكم هدف و منظور آنان واقع شود. هدف آنها چيزي است كه مقدس و ملكوتي فرض مي شود از طرف ديگر متافيزيك از طريق استدلال معطوف به ماهيات و نه از طريق مشاهده و استنباط به مشاهده ، آزمايش و استقراء و قياس بدين منظور نايل مي شود.
    اما آيا اشكال معرفت تنها در سه قالب دين ، فلسفه و علم تجربي سخت مي‌شود به مباني ديگر آيا مفهوم خدا تنها از سه منظر دين وفلسفه و علم نگريسته مي‌شود. شلر درجاي ديگر به طبقه بندي انواع معرفت اقدام مي‌كند معيار وي براي پيشنهاد اين طبقات هفتگانه ميزان تصنيعي بودن articiality آنهاست . طبقه بندي وي بدين شرح است :
    1ـ اسطوره‌ها وافسانه‌ها
    2ـ معرفت مستتر در زبان قومي طبيعي
    3ـ معرفت مذهبي از شهود عاطفي مبهم گرفته تا جزميتهاي شكل گرفته يك معبد
    4ـ گونه هاي بنياني معرفت عرفاني
    5ـ معرفت فلسفي ـ مابعد الطبيعي
    6ـ علم تحصلي رياضيات ، علوم طبيعي

  2. #62
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    ادب واقعی یعنی چه؟


    در چند شب‌ متوالي‌ كه‌ ما براي‌ تماشاي‌ فيلم‌ مي‌رفتيم‌، حتي‌ يكبار هم‌ پدر يا مادري‌ با آنها نديديم‌ تا اينكه‌ بالاخره‌ يك‌ روز در نهارخوري‌ پلاژ، بچه‌ها را با پدر و مادرشان‌ سر ميز غذا ديديم‌. من‌ به‌ ط‌رف‌ آنها رفتم‌ و خيلي‌ مودبانه‌ گفتم‌: بچه‌هاي‌ شما شبها با رفت‌ و آمد در سينما آرامش‌ و سكوت‌ آنجا را به‌ هم‌ مي‌زنند و نمي‌گذارند ما بتوانيم‌ به‌ آرامي‌ فيلم‌ را تماشا كنيم‌. ممكن‌ است‌ خواهش‌ كنم‌ اگر به‌ تماشاي‌ فيلم‌ علاقه‌اي‌ ندارند آنها را به‌ سينما نفرستيد؟
    پدر بچه‌ها درحاليكه‌ خونسردانه‌ مرا نگاه‌ مي‌كرد گفت‌: ما به‌ اينجا آمده‌ايم‌ تا بچه‌هايمان‌ از مزايا و امكانات‌ محيط‌ استفاده‌ كنند. بنابراين‌ آزادند به‌ هر كجا كه‌ دلشان‌ مي‌خواهد بروند و هر كاري‌ كه‌ دوست‌ دارند بكنند.
    من‌ از اين‌ عكس‌العمل‌ و نظ‌ريه‌ پدر خيلي‌ تعجب‌ كردم‌ و با خود گفتم‌ كه‌ چط‌ور ممكن‌ است‌ پدر و مادري‌ بتوانند رفتار فرزندانشان‌ را كه‌ كاملا بي‌ادبانه‌ است‌ به‌ راحتي‌ بپذيرند!
    آيا ما بايد اين‌ قدر خودخواه‌ باشيم‌ كه‌ فقط‌ راحتي‌ خود را در نظ‌ر بگيريم‌؟ آيا بايد حقوق‌ و آزاديهاي‌ ديگران‌ را ناديده‌ بگيريم‌؟! و آيا گستاخي‌ فرزندانمان‌ را با دادن‌ اتكا به‌ نفس‌ به‌ آنها اشتباه‌ نگرفته‌ايم‌؟!
    دكتر توماس‌ آكن‌ بك‌، روانشناس‌ مي‌گويد: ((كافي‌ است‌ نظ‌ري‌ به‌ برنامه‌هاي‌ تلويزيوني‌ يا ويدئويي‌ بياندازيد تا ببينيد كه‌ اين‌ برنامه‌هاي‌ پر از خشونت‌ و ضد اخلاق‌ چه‌ اعمال‌ و رفتار ناشايستي‌ را به‌ كودكان‌ ما آموزش‌ مي‌دهند.
    اين‌ روزها قهرمانان‌ ورزش‌ براي‌ اكثريت‌ كودكان‌ آمريكايي‌ به‌ صورت‌ الگو و بتي‌ قابل‌ پرستش‌ درآمده‌اند. در تابستان‌ گذشته‌ كساني‌ كه‌ به‌ تماشاي‌ تلويزيون‌ نشسته‌ بودند ديدند كه‌ يكي‌ از بازيكنان‌ مشهور در حضور ميليونها تماشاچي‌ ط‌رفدار خود، به‌ صورت‌ داور مسابقه‌ تف‌ انداخت‌. آيا مي‌دانيد فرزندان‌ ما كه‌ اين‌ بازيكنان‌ را به‌عنوان‌ الگويي‌ براي‌ خود انتخاب‌ كرده‌اند، با ديدن‌ اين‌ صحنه‌ها چه‌ رفتاري‌ با بزرگترها خواهند كرد؟
    به‌ گفته‌ اين‌ روانشناس‌، اگر كودكان‌ آمريكايي‌ دهه‌ 70 را با كودكان‌ دهه‌ 80 مقايسه‌ كنيم‌ به‌ خوبي‌ متوجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ كه‌ هرچه‌ زمان‌ به‌ جلو مي‌رود، كودكان‌ گستاخ‌تر، نافرمان‌تر، پرروتر و بي‌ادب‌تر مي‌شوند.
    بسياري‌ از متخصصين‌ معتقدند كه‌ متزلزل‌ بودن‌ كانونهاي‌ خانوادگي‌، ناپايدار بودن‌ ازدواجها، كار كردن‌ پدر و مادر در خارج‌ از خانه‌ و يا درهم‌ ريخته‌ شدن‌ ارزشها و اصول‌ اخلاقي‌ در خانواده‌ها علت‌ اصلي‌ اينگونه‌ رفتارهاي‌ نادرست‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ است‌. ما در عصري‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ كه‌ اكثر كودكان‌ بلدند چگونه‌ با كامپيوتر كار كنند. اما از نوشتن‌ يك‌ نامه‌ تشكر عاجزند و از آنجا كه‌ تكنولوژي‌ جديد وقت‌ آنها را كاملا پر كرده‌، حتي‌ پدران‌ و مادراني‌ هم‌ كه‌ مايلند آداب‌ معاشرت‌ و اصول‌ صحيح‌ اخلاقي‌ را به‌ فرزندانشان‌ بياموزند فرصتي‌ براي‌ اين‌ كار نمي‌يابند.
    مادري‌ ديگر مي‌گويد:
    روزي‌ پسر 11 ساله‌ام‌ متوجه‌ شد كه‌ خواهرش‌ در اتاق‌ او و با تلفن‌ شخصي‌ او مشغول‌ صحبت‌ كردن‌ است‌،با شدت‌ به‌ ط‌رف‌ خواهرش‌ حمله‌ كرد و با پرخاش‌ گفت‌: ((تلفن‌ من‌ را زمين‌ بگذار و از اتاقم‌ برو بيرون‌!)) من‌ به‌سوي‌ فرزندم‌ رفتم‌ و با لحني‌ سرزنش‌وار گفتم‌: ((تو حق‌ نداري‌ با خواهرت‌ اين‌ ط‌ور صحبت‌ كني‌.)) جوابي‌ كه‌ به‌ من‌ داد بيشتر مرا ناراحت‌ كرد، درحالي‌كه‌ شانه‌هايش‌ را خونسردانه‌ بالا مي‌انداخت‌ گفت‌: ((دوست‌ من‌ حتي‌ با مادرش‌ هم‌ اينط‌ور صحبت‌ نمي‌كند.)) من‌ به‌ او گفتم‌: ((ولي‌ ما كه‌ هرگز اينط‌ور صحبت‌ نمي‌كنيم‌.
    متخصصان‌ معتقدند در دنيايي‌ كه‌ خشونت‌، گستاخي‌ و بي‌ادبي‌ اط‌راف‌ ما را پر كرده‌ آموزش‌ صحيح‌اصول‌ اخلاقي‌ و آداب‌ معاشرت‌ به‌ كودك‌ عملي‌ بسيار مشكل‌ است‌ و نياز به‌ صبر و تحمل‌ و پشتكار دارد.
    مادري‌ مي‌گفت‌: ((وقتي‌ دختر 16 ساله‌ام‌ كه‌ براي‌ تمرين‌ واليبال‌ رفته‌ بود به‌ خانه‌ آمد، او را ناراحت‌ ديدم‌. جريان‌ را پرسيدم‌. گفت‌: مربي‌ تيم‌، دختر ديگري‌ را به‌ جاي‌ دوستم‌ ((فلورا)) براي‌ بازي‌ انتخاب‌ كرد، درنتيجه‌ مادر فلورا بسيار عصباني‌ شد و در حضور همه‌ به‌ مربي‌ ناسزا گفت‌. ))
    متاسفانه‌ بسياري‌ از والدين‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ فرزندانشان‌ كاملا بي‌عيب‌ و نقص‌ هستند و استحقاق‌ همه‌ گونه‌ موفقيتي‌ را دارند و هميشه‌ بايد در مرتبه‌ اول‌ باشند. اين‌ والدين‌ چون‌ نمي‌توانند كسي‌ را بالاتر از فرزند خود ببينند، هرگز خود او را براي‌ پذيرفتن‌ شكست‌ و عدم‌ موفقيت‌ احتمالي‌ آماده‌ نمي‌كنند. اكثر پدران‌ و مادران‌ به‌ جاي‌ اينكه‌ به‌ جستجوي‌ علت‌ اصلي‌ عدم‌ موفقيت‌ فرزندانشان‌ بپردازند، معلم‌ و مدرسه‌ و همكلاسان‌ او را مقصر مي‌دانند و بلد نيستند كه‌ چگونه‌ بايد فرزند خود را به‌ كار و تلاش‌ بيشتر وادار و يا او را براي‌ مقابله‌ با
    شكست‌ آماده‌ سازند. مثلا وقتي‌ فرزند آنها قوانين‌ مدرسه‌ را زير پا مي‌گذارند به‌ جاي‌ اينكه‌ او را تنبيه‌ كنند با اصول‌ و قوانين‌ درمي‌افتند.
    كارشناسان‌ مي‌گويند بايد به‌ فرزندان‌ خود بياموزيم‌ كه‌ وقتي‌ نمي‌توانند چيزي‌ را به‌ ميل‌ و دلخواه‌ خود عوض‌ كنند، لااقل‌ قادر باشند با آن‌ به‌ نحوي‌ صحيح‌ و مودبانه‌ كنار بيايند.
    مبادي‌ آداب‌ بودن‌ تنها گفتن‌ كلمه‌ ((متشكرم‌)) و يا ((لط‌فا)) نيست‌. فرزندان‌ ما بايد بدانند كه‌ رفتار ناشايست‌ با ديگران‌، پشت‌ سر اين‌ و آن‌ بد گفتن‌ و ظ‌رفيت‌ برد و باخت‌ نداشتن‌ در مسابقات‌ علمي‌ و هنري‌، عدم‌ رعايت‌ آداب‌ معاشرت‌ است‌. فرزندان‌ ما بايد ياد بگيرند كه‌ چگونه‌ به‌ ديگران‌ احترام‌ بگذارند و حقوق‌ همه‌ را محترم‌ بشمارند. تفاوت‌ ميان‌ گستاخي‌ و اتكا به‌ نفس‌ را بدانند. مسلما هيچ‌ نوع‌ تعليم‌ و آموزشي‌ در مورد كودكي‌ كه‌ والدينش‌، خود عالم‌ بي‌ عمل‌ هستند موثر نخواهد بود. به‌ همين‌ جهت‌ پدر و مادر كه‌ خود بزرگترين‌ الگو براي‌ فرزندانشان‌ هستند، ابتدا بايد خود را اصلاح‌ كنند و كاملا مواظ‌ب‌ رفتار و حركات‌ خود مخصوصا در حضور فرزندانشان‌ باشند. زن‌ و شوهري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ يكديگر و يا نسبت‌ به‌ ديگران‌ بي‌احترامي‌ مي‌كنند هرگز نبايد از فرزند خود انتظ‌ار داشته‌ باشند كه‌ رعايت‌ ادب‌ و احترام‌ را بكنند.
    آموزش‌ و تحسين‌
    به‌ كار بردن‌ جملاتي‌ منفي‌ مثل‌ ((تو خيلي‌ شلخته‌اي‌ و هيچ‌ وقت‌ نمي‌تواني‌ اتاقت‌ را تميز نگهداري‌)) يا ((خفه‌ شو و با من‌ اين‌ ط‌ور صحبت‌ نكن‌)) يا ((اگر يكبار ديگر اين‌ كار را بكني‌ پدرت‌ را در مي‌آورم‌)) كه‌ بدون‌ توجه‌ از دهان‌ بعضي‌ از والدين‌ بيرون‌ مي‌آيد، هرگز سبب‌ اصلاح‌ و تربيت‌ فرزند نمي‌شود و كوششهاي‌ والدين‌ در اين‌ راه‌ بي‌ نتيجه‌ مي‌ماند. رفتار ناشايست‌ در كودكان‌ اغلب‌ انعكاسي‌ است‌ از رفتار خود پدر و مادر، پس‌ آيا بهتر نيست‌ كه‌ پدر و مادر با به‌كار بردن‌ جملاتي‌ مثبت‌ و تحسين‌آميز فرزندانشان‌ را آموزش‌ بدهند؟
    يكي‌ از روانشناسان‌ مي‌گويد: ((پدر و مادر بايد از روش‌ آموزش‌ و تحسين‌ استفاده‌ كنند. بدين‌ ط‌ريق‌ كه‌ ابتدا عملي‌ را به‌ فرزندانشان‌ آموزش‌ بدهند و پس‌ از انجام‌ عمل‌ او را مورد تحسين‌ قرار دهند. مثلا اگر قرار است‌ مهماني‌ به‌ خانه‌ شما بيايد قبلا به‌ فرزند خود بگوييد كه‌ اگر چند دقيقه‌اي‌ از اتاق‌ خود بيرون‌ بيايد و با مهمان‌ سلام‌ و احوالپرسي‌ كند و به‌ او خوش‌آمد بگويد، شما را خيلي‌ خوشحال‌ خواهد كرد. پس‌ از اين‌ كه‌ اين‌ عمل‌ را انجام‌ داد حتما او را مورد تحسين‌ قرار دهيد. او بدين‌ ترتيب‌ مسلما ياد مي‌گيرد كه‌ در چنين‌ مواقعي‌ چگونه‌ با ديگران‌ رفتار كند.
    اما عكس‌العمل‌ شما در برابر عملي‌ كه‌ نبايد انجام‌ بدهد چگونه‌ بايد باشد؟
    مشاوران‌ اخلاق‌ معتقدند كه‌ هميشه‌ در هر خانواده‌اي‌ اصول‌ و قوانيني‌ هست‌ كه‌ بايد توسط‌ افراد آن‌ خانواده‌ رعايت‌ گردد. در اين‌ صورت‌ مثلا به‌ جاي‌ آنكه‌ به‌ فرزندتان‌ بگوييد: ((تو چقدر بي‌ادبي‌ كه‌ در موقع‌ غذا خوردن‌ آرنجهايت‌ را روي‌ ميز مي‌گذاري‌)) بهتر است‌ با ملايمت‌ و بدون‌ آنكه‌ لحن‌ تحكم‌آميز داشته‌ باشيد بگوييد:
    ((قانون‌ خانواده‌ ما اين‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ غذا خوردن‌ آرنجهايمان‌ را روي‌ ميز نمي‌گذاريم‌.))
    صحبت‌ كردن‌ در مورد اصول‌ و مقررات‌ خانواده‌ بدون‌ اينكه‌ سبب‌ رنجش‌ و يا لجبازي‌ فرزندتان‌ بشود، به‌ مراتب‌ نتيجه‌ بخش‌تر خواهد بود. آموزش‌ در قالب‌ جملات‌ انتقادآميز و سرزنش‌بار هرگز به‌ نتيجه‌ مط‌لوب‌ نخواهد رسيد.
    نوجواني‌ مي‌گفت‌: ((من‌ و چند تن‌ از دوستانم‌ كه‌ در همسايگي‌ يكديگر زندگي‌ مي‌كنيم‌ قرار گذاشته‌ايم‌ كه‌ هرروز يكي‌ از پدر و مادرها ما را به‌ مدرسه‌ برساند. يك‌ روز صبح‌ وقتي‌ من‌ وارد ماشين‌ پدر دوستم‌ شدم‌ او رو برگرداند و گفت‌: ((نمي‌دانم‌ چرا هيچ‌ يك‌ از شما وقتي‌ سوار ماشين‌ مي‌شويد به‌ من‌ صبح‌ بخير نمي‌گوييد؟)) من‌
    تا آن‌ موقع‌ به‌ اين‌ موضوع‌ فكر نكرده‌ بودم‌، و حالا خوشحالم‌ كه‌ او احساسش‌ را در مورد بي‌توجهي‌ ما به‌ اين‌ صورت‌ بيان‌ داشت‌. از آن‌ به‌ بعد همه‌ ما وقت‌ سوار شدن‌ فردي‌ كه‌ متقبل‌ رساندنمان‌ به‌ مدرسه‌ است‌، صبح‌ بخير مي‌گوييم‌ و در هنگام‌ پياده‌ شدن‌ از او تشكر مي‌كنيم‌.))
    يكي‌ از روانشناسان‌ كه‌ معلم‌ اخلاق‌ نير هست‌ معتقد است‌ كه‌ كودكي‌ كه‌ خوب‌ و با روش‌ اصولي‌ و صحيح‌ تربيت‌ شده‌ باشد در بزرگسالي‌ در محل‌ كار، در زندگي‌ زناشويي‌، در دوستي‌ و دوست‌يابي‌ نيز فردي‌ موفق‌ خواهد بود. زيرا در دنيا تقريبا هيچ‌ كس‌ نيست‌ كه‌ تحت‌ تاثير ادب‌ و متانت‌ و محبت‌ و مهرباني‌ قرار نگيرد.
    گردهمايي‌ افراد خانواده‌ در هنگام‌ صرف‌ شام‌.
    متاسفانه‌ امروزه‌ در اكثر خانواده‌ها به‌ علت‌ كار كردن‌ پدر و مادر در خارج‌ از خانه‌ و همچنين‌ متفاوت‌ بودن‌ برنامه‌ بچه‌ها با يكديگر و رفتن‌ آنها به‌ كلاسهاي‌ مختلف‌، كمتر اتفاق‌ مي‌افتد كه‌ افراد خانواده‌ (بخصوص‌ در كشورهاي‌ صنعتي‌) همه‌ در وقت‌ معيني‌ كه‌ براي‌ شام‌ تعيين‌ شده‌ جمع‌ شوند و شام‌ را با هم‌ صرف‌ كنند.
    درحالي‌كه‌ اين‌ گردهمايي‌ بهترين‌ موقعيت‌ براي‌ آموزش‌ اصول‌ اخلاقي‌، آداب‌ و معاشرت‌ زندگي‌، همكاري‌،وقت‌شناسي‌ و همدردي‌ به‌ بچه‌ها به‌ صورت‌ جمعي‌ است‌. متخصصان‌ عقيده‌ دارند كه‌ اگر تشكيل‌ اين‌ جلسات‌ و گردهماييها براي‌ خانواده‌ هر شب‌ امكان‌ ندارد، پدر و مادر بايد دست‌ كم‌ يك‌ يا دو بار در هفته‌ را به‌ اين‌ كار اختصاص‌ دهند و در اين‌ ساعت‌ بخصوص‌ حتي‌ به‌ تلفن‌ هم‌ جواب‌ ندهند و فرصتي‌ در اختيار بچه‌ها بگذارند كه‌ آنچه‌ را كه‌ در ط‌ول‌ روز يا هفته‌ براي‌ آنها اتفاق‌ افتاده‌ را براي‌ يكديگر تعريف‌ كنند و با هم‌ صحبت‌ و تبادل‌ نظ‌ر داشته‌ باشند. در اين‌ جلسات‌ پدر و مادر نيز مي‌توانند بدون‌ اينكه‌ گفته‌هايشان‌، حالت‌ سخنراني‌ و يا نصيحت‌ داشته‌ باشد، راهنماييهاي‌ لازم‌ را ارائه‌ كرده‌ و اصول‌ و ارزشها را به‌ فرزندانشان‌ بياموزند.
    احترام‌ گذاشتن‌ به‌ ديگران‌، رابط‌ه‌ صحيح‌ و دوستانه‌ خواهران‌ و برادران‌ با يكديگر، فروتني‌ كردن‌، منصف‌ بودن‌ در بازيها، رعايت‌ حس‌ همكاري‌ و آداب‌ معاشرت‌ از جمله‌ مهارتهايي‌ است‌ كه‌ بايد به‌ مرور در كودك‌ به‌وجود آمده‌ و تقويت‌ گردد. اگر كودك‌ همه‌ آموزشهاي‌ خود را از برنامه‌ و فيلمهاي‌ تلويزيوني‌ دريافت‌ كند، وقتي‌ در موقعيتي‌ مشابه‌ قرار مي‌گيرد، خود را در مقابل‌ قهرمان‌ فيلمها تصور كرده‌ و رفتاري‌ غير طبيعي‌ خواهد داشت‌. چقدر خوب‌ است‌ كه‌ لااقل‌ هفته‌اي‌ يكبار پدر و مادر با فرزندانشان‌ به‌ بازيهاي‌ جمعي‌ بپردازند.
    يكي‌ از متخصصان‌ معتقد است‌ كه‌ بازيهايي‌ نظ‌ير ((قايم‌ باشك‌)) با بچه‌ها مي‌تواند بسيار آموزنده‌ باشد. زيرا نه‌ تنها كودكان‌ ضمن‌ بازي‌ اصولي‌ را كه‌ بايد ياد مي‌گيرند، بلكه‌ متوجه‌ مي‌شوند كه‌ پدر و مادر آنقدر آنها را دوست‌ دارند كه‌ وقتي‌ را براي‌ بودن‌ با آنها اختصاص‌ داده‌اند.
    آداب‌ معاشرت‌ اين‌ نيست‌ كه‌ كودك‌ بداند از چه‌ نوع‌ چنگالي‌ براي‌ چه‌ غذايي‌ استفاده‌ كند، بلكه‌ بايد ياد بگيرد كه‌ چگونه‌ به‌ ديگران‌ محبت‌ كرده‌، با آنها همكاري‌ كند و در صورت‌ لزوم‌ آنها را مورد تحسين‌ قرار دهد و گاهي‌ اوقات‌ از خود گذشتگيهايي‌ براي‌ ديگران‌ بكند.
    آموزش‌ اين‌ آداب‌ به‌ صورت‌ تئوري‌، سخنراني‌ و نصيحت‌ هيچگاه‌ به‌ نتيجه‌ نخواهد رسيد. كودك‌ بايد عملا در جريان‌ انجام‌ اين‌ اعمال‌ باشد. تنها به‌ اين‌ صورت‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ شالوده‌ اخلاقي‌ را در كودك‌ بنا نمود.

  3. #63
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    روش‌هاي عمده در تبليغات


    تبليغات ضعيف مي‌‌تواند چنان ضربه‌اي به شما بزند كه در صورت عدم تبليغ با آن مواجه نخواهيد شد. بنابراين، حتماً براي نوشتن نخستين تبليغات خود با ديگران مشورت كنيد و از آنهايي كه تخصص دارند كمك بگيريد.
    چه بايد نوشت؟
    در ‌تبليغ ‌‌چه ‌بايد ‌نوشت؟ ‌پاسخ ‌دادن ‌به ‌اين ‌پرسش ‌درگرو ‌عادات ‌نوشتاري ‌و ‌نوع ‌خواندن ‌مشتريان ‌كنوني ‌و ‌بالقوه ‌شما ‌است. ‌بنابراين، ‌انجام ‌يك ‌بازار ‌پژوهشي ‌در ‌اين ‌مرحله ‌مي‌‌تواند ‌به ‌شما ‌كمك ‌شايان ‌توجهي ‌كند. ‌با ‌كاربرد ‌متدهاي ‌ساده ‌در ‌اين ‌عرصه ‌مي‌توان ‌به ‌نكات ‌ارزشمند ‌و ‌مفيدي ‌دست ‌يافت. ‌پيش ‌از ‌آن‌كه ‌متن ‌تبليغاتي ‌خود ‌را ‌توليد ‌كنيد، ‌به ‌اين ‌نكته ‌بينديشيد ‌كه ‌شما ‌چه ‌موضع ‌يگانه ‌و ‌ويژه‌اي ‌براي ‌فروش ‌داريد. ‌در ‌واقع ‌بايد ‌به ‌اين ‌نكته ‌برسيد ‌كه ‌بدانيد ‌چه ‌ويژگي‌هاي ‌منحصر ‌به ‌فردي ‌داريد ‌و ‌بايد ‌آن‌ها ‌را ‌به ‌چه ‌كساني ‌برسانيد.
    به ‌خاطر ‌داشته ‌باشيد ‌كه ‌يكي ‌از ‌اشتباهات ‌آگهي‌نويسان ‌اين ‌است ‌كه ‌آگهي ‌را ‌براي ‌خودشان ‌مي‌‌نويسند ‌نه ‌براي ‌مشتريان ‌موجود ‌و ‌بالقوه.
    آگهي ‌شما ‌بايد ‌به ‌وضوح ‌منافع ‌موجود ‌در ‌محصول ‌يا ‌خدمت ‌شما ‌را ‌به ‌مشتريان ‌نشان ‌دهد ‌نه ‌منافع ‌آن ‌را ‌به ‌خود ‌شما. ‌پس ‌بنابراين، ‌منافع ‌بالقوه ‌را ‌به ‌وضوح ‌براي ‌مشتريان ‌ترسيم ‌كنيد ‌مثلاً ‌به ‌مواردي ‌چون ‌دسترسي ‌آسان، ‌قيمت ‌پايين، ‌كاربرد ‌ساده ‌و ‌به ‌دوام ‌محصول ‌خود ‌اشاره ‌كنيد.
    آگهي ‌شما ‌بايد ‌به ‌اين ‌سؤال ‌مشتري ‌جواب ‌بدهد: ‌<به ‌چه ‌درد ‌من ‌مي‌‌خورد؟> ‌
    آگهي ‌شما ‌همچنين ‌بايد ‌به ‌مشتري ‌نشان ‌بدهد ‌كه ‌در ‌مرحله ‌بعد ‌چه ‌كاري ‌بايد ‌انجام ‌دهد ‌و ‌چطور ‌آن ‌كار ‌را ‌انجام ‌بدهد. ‌به ‌عنوان ‌مثال ‌با ‌كه ‌بايد ‌تماس ‌بگيرد ‌و ‌چطور؟
    روش‌هاي ‌تبليغ ‌
    بروشور:‌ ‌بسياري ‌از ‌نرم‌افزارهاي ‌نشر ‌روميزي ‌و ‌واژه‌پرداز ‌قادرند ‌بروشورهاي ‌اكوردئوني ‌سه ‌لتي ‌درست ‌كنند ‌(5/8 ‌*5/11 ‌اينچ) ‌اگر ‌بروشورهاي ‌داراي ‌اطلاعات ‌مفيد، ‌درست ‌طراحي ‌شوند، ‌بسيار ‌از ‌نظرتبليغاتي ‌مؤثر ‌هستند. ‌اين ‌بروشورها ‌به ‌تدريج ‌در ‌حال ‌تبديل ‌شدن ‌به ‌يك ‌روش ‌عمده ‌تبليغاتي ‌هستند.
    تبليغات ‌پستي: ‌تبليغاتي ‌كه ‌به‌طور ‌مستقيم ‌از ‌طريق ‌پست ‌براي ‌مشتريان ‌فرستاده ‌مي‌‌شوند، ‌كاملاً ‌مي‌‌توانند ‌با ‌ماهيت ‌و ‌نوع ‌نياز ‌مشتريان ‌در ‌ارتباط ‌باشند. ‌شما ‌مي‌‌توانيد ‌يك ‌فهرست ‌ثابت ‌از ‌مشتريان ‌كنوني ‌و ‌يا ‌از ‌مشترياني ‌كه ‌مي‌‌توانند ‌مخاطب ‌بالقوه ‌شما ‌باشند، ‌تهيه ‌كنيد. ‌اين ‌كار ‌را ‌مي‌‌توانيد ‌از ‌طريق ‌جمع‌آوري ‌كارت‌هاي ‌ويزيت ‌دنبال ‌كرده ‌و ‌مدام ‌ليستي ‌را ‌كه ‌از ‌اين ‌طريق ‌تهيه ‌كرده‌ايد، ‌به ‌روز ‌كنيد، ‌چرا ‌كه ‌همواره ‌در ‌چنين ‌مواردي ‌اين ‌خطر ‌بالقوه ‌وجود ‌دارد ‌كه ‌ليست ‌شما ‌قديمي ‌شود. ‌بنابراين ‌هميشه ‌درصدد ‌اصلاح ‌آدرس‌هايي ‌باشيد ‌كه ‌برگشت ‌خورده‌اند ‌در ‌استفاده ‌از ‌فهرست ‌پستي ‌به ‌دليل ‌هزينه‌هايي ‌كه ‌در ‌بردارد، ‌هميشه ‌بايد ‌محتاط ‌بود. ‌ضمناً ‌فراموش ‌نكنيد ‌كه ‌مشتريان ‌را ‌نبايد ‌با ‌اطلاعات ‌فراوان، ‌بمباران ‌كرد.
    پيام ‌از ‌طريق ‌ايميل: ‌استفاده ‌از ‌ايميل ‌براي ‌تبليغ ‌يكي ‌از ‌شگفت‌انگيزترين ‌راه‌هايي ‌است ‌كه ‌پيام‌هايتان ‌را ‌به ‌ديگران ‌برسانيد. ‌در ‌مواردي ‌كه ‌از ‌ايميل ‌استفاده ‌مي‌‌كنيد، ‌در ‌انتهاي ‌ايميل‌هايتان ‌امضا ‌بگذاريد. ‌در ‌حال ‌حاضر ‌اين ‌امكان ‌در ‌بسته‌هاي ‌نرم‌افزاري ‌هست ‌كه ‌امضايتان ‌را ‌براي ‌تمام ‌ايميل‌هايتان ‌پيوست ‌كند.
    مجلات: ‌آگهي‌هاي ‌مجله‌اي ‌مي‌‌توانند ‌بسيار ‌گران ‌تمام ‌شوند. ‌دنبال ‌مجلاتي ‌بگرديد ‌كه ‌عمدتاً ‌صنعت ‌مورد ‌نظر ‌شما ‌را ‌پوشش ‌مي‌‌دهند، ‌چنين ‌مجلاتي ‌در ‌واقع ‌بر ‌روي ‌مشتريان ‌و ‌بازار ‌مورد ‌نياز ‌شما ‌تمركز ‌دارند. ‌در ‌چنين ‌مواردي ‌هم ‌مي‌‌توانيد ‌آگهي ‌بدهيد ‌و ‌هم ‌بتوانيد ‌به ‌جاي ‌آگهي ‌از ‌يك ‌مقاله ‌كوتاه ‌استفاده ‌كنيد.
    خبرنامه: ‌خبرنامه‌ها ‌براي ‌انتقال ‌ماهيت ‌سازمان ‌و ‌خدمات ‌آن ‌ابزارهاي ‌بسيار ‌مؤثري ‌هستند. ‌اگر ‌از ‌خبرنامه‌ ‌مي‌‌خواهيد ‌استفاده ‌كنيد ‌ابتدا ‌با ‌يك ‌مشاور ‌در ‌مورد ‌طرح ‌اوليه ‌و ‌لي‌آوت ‌آن ‌مشورت ‌كنيد. ‌امروزه ‌اين ‌امكان ‌وجود ‌دارد ‌كه ‌با ‌استفاده ‌از ‌نشر ‌روميزي ‌كارهاي ‌جذابي ‌در ‌اين ‌زمينه ‌ارايه ‌كنيد ‌و ‌كار ‌هم ‌ارزان ‌تمام ‌شود.
    روزنامه‌هاي ‌عمده ‌محلي: ‌تقريباً ‌همه ‌روزنامه‌هاي ‌عمده ‌محلي ‌را ‌مي‌‌خوانند. ‌شما ‌مي‌‌توانيد ‌از ‌طريق ‌آگهي ‌يا ‌نامه ‌به ‌سردبير ‌و ‌يا با ‌استفاده ‌از ‌يك ‌روزنامه‌نگار ‌كه ‌برايتان ‌مطلب ‌تبليغي ‌تهيه ‌كند، ‌فعاليت‌هايتان ‌را ‌در ‌روزنامه ‌منعكس ‌كنيد. ‌اين ‌نوع ‌از ‌آگهي‌ها ‌گرانقيمت ‌هستند. ‌خود ‌روزنامه‌ها ‌هم ‌مي‌‌توانند ‌براي ‌اين‌كه ‌چطور ‌و ‌كجا ‌آگهي ‌بدهيد، ‌مشاوران ‌خوبي ‌باشند. ‌زمان ‌آگهي ‌دادن ‌هم ‌بسيار ‌مهم ‌است ‌و ‌اين ‌امر ‌به ‌عادات ‌خريد ‌مشتريان ‌مربوط ‌مي‌‌شود. ‌
    روزنامه‌هاي ‌كاملاً ‌محلي: ‌اين ‌نوع ‌روزنامه‌ها ‌قدرت ‌روزنامه‌هاي ‌عمده ‌را ‌ندارند، ‌اما ‌فراموش ‌نكنيد ‌كه ‌به ‌هر ‌حال ‌مي‌‌توانند ‌به ‌شما ‌و ‌مشتريان ‌شما ‌نزديك ‌باشند. گروه‌هاي ‌بحث آنلاين ‌و ‌اتاق‌هاي ‌گفت‌وگو: ‌اگر ‌در ‌بحث‌هاي ‌آنلاين ‌اينترنتي ‌و ‌در ‌اتاق‌هاي ‌گفت‌وگو ‌(چت‌روم‌ها) ‌حضور ‌يابيد، ‌مثل ‌استفاده ‌از ‌ايميل ‌براي ‌تبليغ، ‌براي ‌معرفي ‌شركت ‌و ‌فعاليت‌هايتان ‌مفيد ‌است.
    اما ‌فراموش ‌نكنيد ‌كه ‌گروه‌هاي ‌شركت‌كننده ‌در ‌بحث‌هاي ‌آنلاين ‌و ‌نيز ‌در ‌اتاق‌هاي ‌گفت‌وگو، ‌اساساً ‌به ‌شدت ‌در ‌برابر ‌تبليغات ‌مستقيم ‌واكنش ‌نشان ‌مي‌‌دهند ‌و ‌به ‌جز ‌اين ‌داراي ‌مقررات ‌ريشه‌داري ‌هم ‌هستند. ‌وقتي ‌به ‌چنين ‌گروه‌هايي ‌براي ‌مباحثه ‌مي‌‌پيونديد ‌با ‌مدير ‌جلسه ‌از ‌قبل ‌تماس ‌بگيريد ‌تا ‌با ‌مقررات ‌بحث ‌آشنا ‌شويد.
    پوسترها ‌و ‌تابلوهاي ‌اعلانات : پوسترها ‌اگر ‌درجاهايي ‌نصب ‌شوند ‌كه ‌مشتريان ‌شما ‌واقعاً ‌آن‌ها ‌را ‌ببينند ‌بسيار ‌مفيد ‌هستند. ‌اما ‌خودتان ‌تا ‌به ‌حال ‌چقدر ‌پوسترها ‌و ‌تابلوهاي ‌اعلانات ‌را ‌واقعاً ‌تماشا ‌كرده‌ايد.
    ‌اتفاقاً ‌بهترين ‌جاي ‌نصب ‌پوسترها ‌همين ‌تابلوهاي ‌اعلانات ‌است. ‌به ‌شرط ‌اين‌كه ‌در ‌جاي ‌مناسبي ‌باشد ‌و ‌پوسترها ‌هم ‌به ‌سرعت ‌با ‌پوسترهاي ‌خوش‌رنگ ‌ديگر ‌عوض ‌شوند ‌و ‌كاملاً ‌هم ‌در ‌معرض ‌ديد ‌رهگذران ‌باشند.
    فقط ‌يادتان ‌باشد ‌كه ‌بعضي ‌از ‌شهرداري‌ها ‌درباره ‌ابعاد ‌پوسترهايي ‌كه ‌بر ‌روي ‌تابلوهاي ‌اعلانات ‌قرار ‌مي‌‌گيرد، ‌مقرراتي ‌دارند ‌كه ‌بايد ‌آن‌ها ‌را ‌رعايت ‌كنند.
    تبليغات ‌راديويي ‌: ‌يكي ‌از ‌بزرگ‌ترين ‌مزيت‌هاي ‌تبليغات ‌راديويي ‌اين ‌است ‌كه ‌ارزان‌تر ‌از ‌تبليغات ‌تلويزيوني ‌است ‌و ‌مردم ‌كماكان ‌به ‌راديو ‌گوش ‌مي‌‌كنند ‌به‌خصوص ‌وقتي ‌كه ‌در ‌حال ‌رانندگي ‌هستند. ‌مبناي ‌محاسبه ‌تبليغات ‌غالباً ‌تعداد ‌دفعات ‌پخش، ‌مدت ‌پخش ‌و ‌زمان ‌پخش ‌است. ‌يكي ‌از ‌مهم‌ترين ‌موارد ‌براي ‌پخش ‌تبليغ ‌از ‌راديو ‌اين ‌است ‌كه ‌زمان ‌پخش ‌آن ‌با ‌زمان ‌گوش ‌دادن ‌مشتريان ‌به ‌راديو ‌همزمان ‌باشد.
    بازاريابي ‌از ‌راه ‌دور: ‌ اين ‌روش ‌تازه ‌در ‌حال ‌اوج ‌گرفتن ‌است.
    تبليغات ‌تلويزيوني: ‌خيلي‌ها ‌به ‌دليل ‌گران ‌بودن ‌تبليغات ‌تلويزيوني، ‌استفاده ‌از ‌آن ‌را ‌در ‌دستور ‌كار ‌خود ‌قرار ‌نمي‌‌دهند. ‌تبليغات ‌تلويزيوني ‌از ‌انواع ‌ديگر ‌تبليغات ‌گران‌تر ‌است. ‌مبناي ‌محاسبه ‌نرخ ‌آگهي ‌در ‌تلويزيون ‌هم ‌همان ‌موارد ‌مطرح ‌در ‌راديو ‌است.
    صفحات ‌وب: ‌تبليغات ‌در ‌محيط ‌وب ‌اكنون ‌به ‌روش ‌رايجي ‌تبديل ‌شده ‌است. ‌آگهي ‌و ‌تبليغ ‌در ‌محيط ‌وب ‌به ‌تجهيزات ‌و ‌تخصص ‌ويژه ‌نياز ‌دارد ‌كه ‌از ‌جمله ‌آن‌ها ‌مي‌‌توان ‌به ‌دسترسي ‌به ‌كامپيوتر، ‌داشتن ‌سرويس ‌اينترنتي، ‌انتخاب ‌نام ‌سايت، ‌ثبت‌نام ‌براي ‌دامنه، ‌طراحي ‌گرافيك ‌و ‌در ‌نظر ‌گرفتن ‌امكان ‌فروش ‌آنلاين ‌اشاره ‌كرد. ‌تبليغ ‌وب‌سايت ‌و ‌مطرح ‌ساختن ‌آن ‌از ‌طريق ‌موتورهاي ‌جست‌وجو ‌و ‌نيز ‌روزآمد ‌نگاه ‌داشتن ‌سايت ‌از ‌جمله ‌مواردي ‌است ‌كه ‌در ‌اين ‌عرصه ‌بايد ‌به ‌آن ‌توجه ‌داشت.
    راهنماي ‌تلفن ‌مشاغل: ‌اگر ‌شغل ‌شما ‌در ‌رديف ‌مناسب ‌خودش ‌وارد ‌شود، ‌آنگاه ‌مي‌‌توان ‌آگهي ‌دادن ‌در ‌راهنماي ‌تلفن ‌مشاغل ‌را ‌مؤثر ‌دانست. ‌نكته ‌مهم ‌ديگر ‌در ‌اين ‌زمينه ‌اين ‌است ‌كه ‌نام ‌شركت‌ ‌شما ‌هم ‌بالاخره ‌بايد ‌به ‌خوبي ‌گوياي ‌نوع ‌محصولات ‌و ‌خدمات ‌شما ‌باشد.
    فعاليت ‌تبليغي ‌از ‌طريق ‌رسانه‌ها ‌(خبرنگاران، ‌گزارشگران ‌و ‌غيره):
    مقالاتي ‌كه ‌مي‌‌نويسيد: ‌آيا ‌چيزي ‌در ‌شركت ‌و ‌فعاليت ‌شما ‌هست ‌كه ‌تأثيري ‌قوي ‌داشته ‌باشد. ‌اگر ‌پاسخ ‌مثبت ‌است، ‌نشريات ‌محلي ‌را ‌تجربه ‌كنيد ‌و ‌در ‌مقاله‌تان ‌چيزهايي ‌را ‌بياوريد ‌كه ‌حول ‌همان ‌تأثير ‌قوي ‌باشد ‌و ‌با ‌مخاطب ‌رابطه ‌برقرار ‌كند.
    پوشه‌ ‌حاوي ‌اطلاعات ‌شغلي:‌ ‌استفاده ‌از ‌پوشه ‌حاوي ‌اطلاعات ‌شغلي ‌براي ‌در ‌اختيار ‌رسانه‌ها ‌قرار ‌دادن ‌يك ‌روش ‌مفيد ‌تبليغاتي ‌است. ‌اين ‌پوشه‌ها ‌غالباً ‌حاوي ‌اطلاعات ‌و ‌تصاوير ‌مربوط ‌به ‌يك ‌شغل ‌است ‌كه ‌محصولات ‌و ‌خدمات ‌شركت ‌را ‌معرفي ‌مي‌‌كند ‌و ‌با ‌اظهارنظرهاي ‌مشتريان‌ ‌راضي ‌از ‌محصولات ‌يا ‌خدمات ‌همراه ‌است.
    بيانيه‌هاي ‌خبري: ‌بيانيه‌هاي ‌خبري ‌راجع ‌به ‌يك ‌رويداد ‌به ‌رسانه‌ها ‌نوعي ‌هشدار ‌مي‌‌دهند ‌تا ‌نظر ‌آنان ‌براي ‌پوشش ‌خبري ‌رويداد ‌مربوطه ‌جلب ‌شود. ‌عناصر ‌خبري ‌نظير ‌كه، ‌چه، ‌كجا، ‌چرا ‌و ‌چه ‌وقت ‌غالباً ‌در ‌اين ‌بيانيه‌ها ‌وجود ‌دارد ‌و ‌بعضي ‌وقت‌ها ‌هم ‌به ‌همراه ‌عكس ‌به ‌روزنامه‌ها ‌فرستاده ‌مي‌‌شوند ‌تا ‌كار ‌پوشش ‌خبري ‌آسان‌تر ‌صورت ‌گيرد.
    ساير ‌فعاليت‌هاي ‌تبليغي:
    گزارش‌هاي ‌ساليانه: ‌گزارش‌هاي ‌ساليانه ‌بيشتر ‌براي ‌سهامداران ‌منتشر ‌و ‌توزيع ‌مي‌‌شوند ‌و ‌غالباً ‌با ‌مرور ‌فعاليت‌هاي ‌ساليانه، ‌چالش‌ها ‌و ‌موقعيت‌ ‌مالي ‌شركت ‌همراه ‌هستند.
    همكاري ‌يا ‌بازسازي ‌استراتژيك:‌ ‌اگر ‌شركت ‌شما ‌درگير ‌همكاري ‌با ‌شركتي ‌ديگر ‌است ‌و ‌يا ‌در ‌حال ‌بازسازي ‌استراتژيك ‌خود ‌مي‌‌باشد، ‌حتماً ‌آن را ‌صريحاً ‌ اعلام ‌و ‌تبليغ ‌كنيد.
    شبكه‌سازي: ‌اگر ‌با ‌هم‌نسل‌ها، ‌سازمان‌هاي ‌حرفه ‌و ‌كساني ‌نظير ‌آموزش‌‌گرها، ‌مشاوران، ‌عرضه‌كنندگان ‌و ‌كساني ‌در ‌خارج ‌از ‌شركت ‌خود ‌در ‌ارتباط ‌هستيد، ‌آن ‌را ‌اعلام ‌و ‌تبليغ ‌كنيد.
    استثنايي‌ها: ‌ديده‌ايد ‌خيلي‌ها ‌بر ‌روي ‌قلم‌ها ‌و ‌تي‌شرت‌ها ‌و ‌فنجان‌هاي ‌قهوه ‌و ‌غيره ‌تبليغات ‌مي‌‌كنند. ‌اين ‌تبليغات ‌هنگامي ‌مؤثر ‌واقع ‌مي‌‌شود ‌كه ‌مشتري‌هاي ‌استثنايي ‌و ‌ويژه‌اي ‌داشته ‌باشند ‌البته ‌هزينه ‌توليد ‌و ‌ارسال ‌براي ‌اين ‌مشتريان ‌استثنايي ‌هم، ‌هزينه‌اي ‌قابل ‌اعتنا ‌خواهد ‌بود.
    معرفي: ‌شما ‌احتمالاً ‌در ‌رشته‌اي ‌تخصص ‌داريد. ‌راه‌هايي ‌پيدا ‌كنيد ‌كه ‌بتوانيد ‌در ‌سمينارها ‌ولو ‌به ‌صورتي ‌مختصر ‌فعاليت‌ ‌و ‌تخصص‌تان ‌را ‌ارايه ‌كنيد. ‌معرفي ‌در ‌عرصه‌هايي ‌چون ‌نمايشگاه‌‌هاي ‌تجاري، ‌سمينارها، ‌نشست‌هاي ‌اتاق ‌بازرگاني ‌و ‌گردهمايي ‌مناسب ‌است. ‌حتي ‌اگر ‌پانصد ‌بروشور ‌توزيع ‌كرده ‌باشيد ‌و ‌فقط ‌پنج ‌نفر ‌با ‌شما ‌ارتباط ‌بگيرند، ‌كارتان ‌موفق ‌بوده ‌است، ‌هر ‌چند ‌ممكن ‌است ‌خودتان ‌را ‌به ‌30 ‌نفر ‌معرفي ‌كيند ‌و ‌از ‌پانزده ‌نفر ‌آن‌ها ‌جواب ‌بگيريد.
    ارتباط ‌با ‌طرف‌هاي ‌اصلي: ‌سعي ‌كنيد ‌از ‌هر ‌بخشي ‌كه ‌با ‌آن‌ها ‌سروكار ‌داريد، ‌دست ‌كم ‌با ‌يك ‌نفر ‌در ‌تماس ‌باشيد ‌و ‌او ‌را ‌فقط ‌سالي ‌يك ‌بار ‌به ‌ناهار ‌دعوت ‌كنيد. ‌ارتباطات ‌غيررسمي ‌گاهي ‌بسيار ‌پرقدرت ‌عمل ‌مي‌‌كند.
    رويدادهاي ‌ويژه: ‌اعلام ‌يك ‌برنامه ‌مهم، ‌اعطاي ‌يك ‌جايزه ‌ويژه‌ ‌و ‌مواردي ‌از ‌اين ‌دست ‌هم ‌جزو ‌روش‌هاي ‌تبليغي ‌خوب ‌به ‌شمار ‌مي‌‌آيند.
    پيشنهادات ‌ويژه: ‌ارايه ‌كوپن ‌براي ‌خريد، ‌دادن ‌تخفيف‌هاي ‌ويژه ‌و ‌فروش‌هاي ‌استثنايي ‌هم ‌از ‌جمله ‌روش‌هايي ‌است ‌كه ‌در ‌تبليغات ‌رايج ‌است.

  4. #64
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    هنر برقراری ارتباط


    اين رابطه هاي غير كلامي عبارتند از: زبان بدن
    نحوة نشستن، ايستادن و راه رفتن
    نحوة استفاده از دستانتان
    ظاهر
    نحوة پوشش
    نحوة آرايش مو و صورت و غيره
    نگرش
    اطمينان به خود
    احساسات
    پژوهشي در دانشگاه استانفورد نشان مي دهد، به هنگام صحبت با شخص يا گروهي پيام ما نه از طريق آنچه مي گوئيم، بلكه بيشتر از طريق چگونگي گفتن ما منتقل مي شود. همين مطالعه حاكي است كه ادراك شنونده از موارد زير تاثير مي پذيرد:
    7% توسط واژه هاي شما
    38% توسط آهنگ صداي شما
    55% توسط زبان بدن شما
    اين بدين معني نيست كه واژه ها بي‌اهميت‌اند بلكه تنها به اين موضوع اشاره دارد كه هر چه به ارتباطات غيركلامي خود در حين صحبت بيشتر دقت كنيد، در انتقال مطلب مورد نظرتان موفق تر هستيد. اگر امرار معاش شما مستلزم تعاملات انساني است، (هر چند در عصر سيبرنتيك نمي توانيم از تماس هاي چهره به چهره با همنوعان خود اجتناب ورزيم)، در صورتي كه از تاثير خود بر مردم آگاه باشيد؛ با موفقيت بيشتري به هدف هايتان دست مي يابيد.
    مهم ترين بخش جريان ارتباطي غير كلامي كه بخش ناآشكار آن است نگرش‌هايتان مي باشد.
    شايد شما صاحب فكري درخشان، شيوايي كلام، حالات و ژست هاي عالي زبان، بدن و ظاهري خوشايند باشيد؛ ولي نگرشي منفي ابراز داريد. در اين صورت، احتمال لوث شدن پيام مورد نظرتان بالاست.
    به افرادي كه تا به حال ملاقات كرده ايد و احساستان نسبت به آن ها بينديشيد. ما انسان ها نسبت به نگرش بي نهايت حساس هستيم. ما احساس دروني افراد را نسبت به خودشان حس مي كنيم. ما به طور شهودي سطح اطمينان به خود و اعتماد به نفس آن ها را در مي يابيم و عمدتاً واكنش هايمان را نسبت بدان ها بر اين اساس پي ريزي مي كنيم، خواه آن ها نگرشي منفي و خواه مثبت از خود بروز دهند. بازيگران نمايش بايد بسيار بكوشند تا در برابر تماشاچيان به چنين مهارتي دست يابند. در مورد سايرين نيز وضع به همين منوال است. كار سهل و ساده اي نيست! از خصلت هاي آدمي است كه به خويشتن واقع بينانه نمي نگرد. اغلب، نمي دانيم چرا موفق نيستيم.
    در سطور زير روشي ارائه شده كه به تقويت مهارت هاي ارتباط غير كلامي تان كمك مي كند. در حد امكان سعي كنيد دوربيني تهيه و از يكي از دوستان خود بخواهيد تا شما را همه جا دنبال كند و از شما در موفقيت هاي مختلف فيلم ويديوئي تهيه كند به ويژه هنگام صحبت با ديگري، يا به هنگام خطاب قرار دادن گروهي، منتهاي تلاش خود را بكنيد تا آن ها را ناديده بگيريد؛ سبك طبيعي حرف زدنتان را تصحيح نكنيد. سپس نوار فيلم تهيه شده را تجزيه و تحليل كنيد. ممكن است نتايج دردناك باشد ولي سعي كنيد خود را واقع بينانه ارزيابي كنيد. نوار ويدئو را به دوستان و همكارانتان بدهيد و از آن ها بخواهيد صادقانه و بي هيچ ملاحظه اي شما را نقد كنند و در مقياس ده نمره اي از يك تا ده به رابطه غير كلامي خودتان نمره بدهيد:
    ?آهنگ صدا
    ?ظاهر
    ?زبان بدن
    ?استفاده از دست ها
    ?حالات بدن و ژست ها
    ?نگرش
    با مشاهده مجدد فيلم متوجه خواهيد شد كه شما در نظر ديگران چگونه ايد و بايد روي چه نكاتي كار كنيد. به هنگام مقايسه ارزيابي خود با ارزيابي ديگران از شما كاملاً به تفاوت هاي بين آن دو دقت كنيد. اگر بيش از حد بر خودتان سخت يا آسان مي گيريد، نشانه آن است كه بايد روي نگرش خود كار كنيد.
    تاييد خود عنصر ضروري موفقيت محسوب مي شود ولي خود فريبي يقيناً راهي است به سوي شكست.
    شما ابتدا بايد عادت هاي مشهود بد و نامناسب را، پيش از تغييرشان شناسايي كنيد. تلاش كنيد نقاط ضعف خود را بهبود بخشيد، دلسرد نشويد همه ما اشكالاتي داريم!
    به چند نكته مهم در هنگام تمركز توجه داشته باشيد:
    حالات بدني: صاف بنشينيد، قوز نكنيد.
    با حالات بدني و ژست هاي غير ضروري، حواس تان را پرت نكنيد.
    در موقع مناسب لبخند بزنيد.
    طبيعي باشيد
    وول نخوريد
    بياموزيد تا از طريق بيان چهره و زبان بدن خوشايند به گرمي با ديگران ارتباط برقرار كنيد.از ديگر تمرين‌هاي سودمند آن است كه دفترچه اي از عكسهاي مجلات و نشريات، از انواع تصويرهايي كه شما مايليد شبيه آن ها باشيد تهيه كنيد و به هنگام برقراري ارتباط با ديگران، آن ها را در ذهن تان مجسم كنيد.اين تمرين را با فني كه پيشتر بدان اشاره شد و بر اهميت يادگيريِ گوش دادن تاكيد دارد، تلفيق كنيد. شكل دادن تصويرتان فرايندي پيش رونده است، بنابراين به ضبط شنيداري و ويدئويي خودتان ادامه دهيد و هر گاه "نمره" ارزيابي شما افزايش يافت، تمرين را قطع كنيد. در ضمن آماده دريافت نتايج جالب هم باشيد.

  5. #65
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    گردشگری مذهبی


    در تعریف توریسم مذهبی اینطور بیان شده است ،که جهانگردی مذهبی عبارتند از بازدید گردشگران (با تعریف ویژه جهانگردی )از اماکن مقدس نظیر زیارتگاه ها ؛مقابر امامزاده ها و نظایر آنها . در اینجا با دو دسته مختلف از جهانگردان روبرو می شویم ،دسته اول کسانیکه از اماکن مقدسه در دین خود بازدید می نمایند وگروه دوم کسانیکه از اماکن مقدسه سایر ادیان دیدن می کنند .
    به عنوان مثال افراد زیادی وجود دارند که مسیحی نبوده و لیکن از کلیساهای نقاط مختلف بازدید می کنند ،و یا مسیحیانی که به دیدن معابد بودایی ها و یا سایر ادیان می روند .
    در عین حال مسلمانانی که به زیارت اماکن مقدسه خود نظیر حج و یا سایر اماکن متبرکه می روند در دسته دوم جای می گیرند .
    در هر حال بسته به نوع هدفی که افراد دارند ،ممکن است یکی از انواع جهانگردی مذهبی را انتخاب نمایند.
    شاید تفاوت این دو دسته در میزان استقبالی که جهانگردان از این سفرها می نمایند باشد .چراکه برخی سفرها از لحاظ اجرای فرامین مربوط به آن دین یا مذهب حالت اجباری و یا تاکیدی به خود می گیرند ،پس به ناچار همه افراد مومن به آن دین یا مذهب مجبور به اجرای آن سفر ،دسته کم برای یکبار می گردند .(دقیقاً نظیر انچه در دین اسلام مبنی بر زیارت خانه خدا بر مسلمانان واجب است ).
    در نهایت با توجه به مقاصد افراد ،اشکال مختلفی از جهانگردی مذهبی شکل می گیرد .در کشور ما نیز با توجه به حضور ادیان مختلف توحیدی و با توجه به وجود پیروان و معتقدان زیاد آنها ،انواع مختلفی از توریسم مذهبی می تواند ایجاد گردد .
    بدین لحاظ مسلمانان با اکثریت قابل توجه در ایران ،سالیانه به سفرهای متعدد مذهبی خارجی مثل ،سفر حج در عربستان ،عتبات عالیات در عراق و اماکن مقدسه کشور سوریه همینطور سفرهای مذهبی داخلی نظیر ،مشهد ،قم ،ری ،شیراز و نظایر انها رفته و اثرات مختلفی جهانگردی در این مناطق بر جای می گزارند.
    بر همین مبنا ،فرق مختلف دین مسیحیت با شعب مختلف آن با توجه به مراسم مختلفی نظیر شب کریسمس ،عید پاک و غیره فرصت مناسبی جهت اجرای سفرهای مذهبی از این دست ایجاد می نمایند .
    در ایران نیز به سبب وجود برخی از کلیساهای قدیمی و باستانی با جنبه های مقدس مابانه خود مانند قره کلیسا در آذربایجان غربی و یا کلیسای وانک در اصفهان می توانند در جذب و جلب گردشگر ،خصوصاً مسیحیان و بویژه ارامنه نقش مهمی ایفا نمایند .
    این امر در خصوص سایر ادیان نظیر دین یهود و یا زرتشتی نیز مصداق عینی دارد . اماکن مقدسه متعدد یهودیان در ایران مانند استرومردخای در همدان و یا پارامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد فارس و معابد و آتشکده های متعدد زرتشتیان در یزد و سایر نقاط کشور با صدها نوع مراسم همگی نمونه هایی در این زمینه هستند .
    در مجموع همه این پتانسیل های بالقوه لزوم ایجاد برنامه ریزی دقیق و مهمتر از همه اجرای بلافصل این برنامه ها را می طلید .
    در کشوری که حضور ادیان مختلف توحیدی به خوبی نمودار است و یا دسته کم در خصوص مسائل مذهبی تاکیدات بسیار زیادی وجود دارد ،می تواند قابلیت های مختلف و متنوعی را در خود محفوظ دارد و با یک استراتژی بلند مدت و جامع استعداد های پیدا و پنهان خود را شکوفا سازد .
    نظیر این نوع جهانگردی مذهبی را در ایتالیا به عنوان مهد کلیساهای بزرگ و مقر رهبر کاتولیک های جهان به خوبی مشاهده می نماییم ؛به نحویکه در مراسم � حوبیدیوم � (مراسم آمرزش) سالانه شاهد تجمع مسیحیان مختلف دنیا برای دیدار پاپ در میدان � سن پیترو � واتیکان هستیم . ویا آنچه را که هر سال در هند در وارناسی و یا در مکه معظمه ،اتفاق می افتد را می توانیم انواع مختلفی از این نوع جهانگردی محسوب نماییم .
    در ایران از دیر باز به سبب علاقه خاص به خاندان اهل بیت (علیه السلام) وجود داشته است بدین لحاظ اماکن متبرکه متعددی در گوشه و کنار این مرز و بوم پدید آمده است (ولیکن در عین حال باید در صحت و سقم برخی از آنها بررسی های دقیقی صورت گیرد. ) و به دنبال آن همین امر به نحوی قابلیت ایجاد مراکز و قطب های گردشگری مذهبی را بوجود آورده است .
    توجه مسئولین امر هم از بعد مسائل جهانگردی و هم به لحاظ تاکید بر مفاهیم مذهبی می تواند راهگشای حل این موضوع باشد .
    چراکه حرکت در جهت جذب جهانگرد مذهبی نخست نیازمند درک مفاهیم و اصول مذاهب و احترام به آنها و سپس تلاش در جهت تسهیل ارائه خدمات به زائرین این اماکن مقدسه، در جهت اجرای هر چه آزادانه تر و راحت تر مراسم خاص خود می باشد .
    این امر هم از نظر جنبه های اقتصادی جذب جهانگرد و هم از لحاظ اثرات تبلیغی و بازتاب گسترده بین المللی می تواند نتایج بسیار مثبتی برای کشور میزبان در بر داشته باشد و در ادامه زمینه را برای کل گیری انواع مختلف جهانگرد را فراهم سازد .

    - راجر داس ویل ، ترجمه محمد اعرابی ،داوود ایزدی �مدیدرت جهانگردی ،مبانی و راهبر ها ، ناشر ؛دفتر پژوهش های فرهنگی
    2- چاک وای گی با همکاری ادآرد و فایوسولا ،ترجمه علی پارساییان و محمد اعرابی ناشر دفتر پژوهش های فرهنگی
    3- سازمان جهانی جهانگردی ،ترجمه محمود عبدالله زاده و ویرایش تخصصی نصرالله مستوفی ، برنامه ریزی ملی و منطقه ای جهانگردی ،دفتر پژوهش های فرهنگی
    4- ماهنامه خبری �تحلیلی زمان ،شماره 44 آذز 80 �مقاله شکل هایی از گردشگری

  6. #66
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    اكوتورسيم و جهان اسلام


    در اين راستا ارتباط ميان مردم و فرهنگها تاثيري شگرف را در پي دارد از اين روست كه كارشناسان ژئو استاتيك به اين باورند كه قرن آينده ، قرن قوميتها و مليتها و تقسيم بندي جهان بر اساس فرهنگ و مذهب خواهد بود . در چنين شرايطي نياز به ارتباط بين اعضاي مردم بيشتر مي شود و در اين ميان است كه صنعت گردشگري به عنوان بهترين عامل گسترش ارتباط ميان مردم نمود پيدا مي كند . در جهان كنوني گردش گري ( توريسم ) يكي از مهمترين فعاليتهاي اقتصادي در سراسر جهان تبديل شده است .
    به ترديد اين صنعت در قرن آينده اولين شاخص اقتصادي هر كشوري خواهد بود . اين بدان معني است كه در قرن 21 صنعت جهانگردي از نظر ميزان سرمايه گذاري و اشتغال كه ايجاد خواهد كرد نقش موثري را در تامين منافع ملي كشورها و نيز در بخش اقتصاد ، فرهنگ و � خواهد داشت .
    در اين ميان ، گردشگري طبيعت كه به نام اكوتوريسم ناميده مي شود پديده ي نسبتا تازه اي است كه فقط بخشي از كل صنعت تورسيم را نشان مي دهد . اكوتوريسم به آن دسته از توريسم اطلاق مي شود كه مبتني بر مسافرت هدفمند به مناطق نسبتا طبيعي براي مطالعه ، لذت جويي و استفاده معنوي از مناظر ، گياهان و جانوران هر نوع جنبه فرهنگي معاصر و گذشته موجود در اين مناطق مي باشد .
    بايد توجه داشت كه گردشگري طبيعت با گردشگري معمولي و فراگير تفاوت اساسي دارد . زيرا در توريسم طبيعت اثرات كميتري بر پيكر محيط زيست و بافت فرهنگي وارد شده و ظمنا اين نوع فعاليت ، عوامل زير بنايي كمتري را طلب مي كند .با توجه به تبعات مختلف فرهنگي و اجتماعي گردشگران خارجي در كشورهاي اسلامي به تاكيد بر جنبه هاي محيطي و جغرافيايي طبيعي ممالك اسلامي همگام با سرمايه گذاري در جهت جذب گردشگر ي طبيعت مي توان آينده بهتري را براي برنامه ريزي منسجم در جهت توسعه صنعت اكوتوريسم و باالطبع رشد اقتصادي و افزايش مراودات فرهنگي فراهم نماييم .
    از آنجا كه تعاليم حيات بخش اسلامي به كرات مسلمانان را به ديدن سرزمينهاي مختلف و مراودات فرهنگي تشوييق نموده است بستر جغرافيا يي مناسب جهان اسلام مي تواند راه گشاي ره يافت هاي نويني در عرصه ارتباطات مسلمانان عالم گردد .
    رواج گردشگري بر اساس تسهيل رفت و آمد بين كشورهاي اسلامي هدف والايي است و توجه به ويژگي هاي محيطي و جغرا فيايي جوامع اسلامي مي تواند انواع جديدي از گردشگري را بنيان نهد . كه هرچند اكنون در غالب هاي سنتي مورد توجه است اما به صورت سيستماتيك و مدرن مي تواند مورد توجه كارشناسان قرار گيرد .
    دين مبين اسلام هم در قرآن و هم در سنت به كرات به بعد تبادل فرهنگي و تعامل صلح آميز ناشي از سفر اشاره فرموده است . در بيش از بيست آيه ي شريفه ي قرآن مجيد سيروسفر مورد سفارش قرار گرفته و به صيغه ي امر آمده است . نماز مسافر هم مشمول تخفيف قرار گرفته و شكسته است همچنين از امر واجب روزه نيز معاف شده است .
    حضرت علي پيشواي شيعيان اسلام براي گردشگري 5 خاصيت را ذكر فرموده اند كه از آن جمله مي توان به افزايش علم و آگاهي گردشگر و به سبب ديدار از واهي ها و سرزمينهاي گوناگون و آشنايي با دانشمندان و انديشمندان مختلف اشاره كرد . بررسي هاي انجام گرفته در سال 2000 نشان مي دهد كه صنعت گردشگري با ايجاد درآمدي معادل 476 ميليارد دلار دوازده درصد اقتصاد جهاني را شامل مي شده است .در اين سال صنعت گردشگري داراي نرخ رشد 7.4 درصدي بوده و تعداد گردشگران به 699 ميليون نفر بالغ گرديده است .
    برطبق پيشبيني انجام گرفته توسط سازمان گردشگري جهاني در سال 2020 تعداد گردشگران به 1.56 ميليارد نفر خواهد رسيد . متاسفانه سهم جهان اسلام در اين ميان بسيار ناچيز و قابل اغماض است . كه از اين بابت هم در درون خود و هم در عرصه هاي بين المللي زيانهاي فراوان مادي و فرهنگي را متحمل شده است . از ديگر جنبه هاي مثبت جهانگردي تاكيد بر تبادل فرهنگها و هم زيستي مسالمت آميز بين ملتهاست . توريسم ابزاري براي ارائه ارزشهاي فرهنگي ، اسلامي و انساني به جامعه بشريت است . درواقع توريسم بستر مناسبي را براي ارزشهاي انساني فراهم مي سازد و در صورتي كه كشورهاي مسلمان به ويژه جمهوري اسلامي ايران در اين زمينه آگاهانه قدم بردارند مي توانند از طريق توريسم بخشي از پيامدهاي انقلاب اسلامي را به ملتهاي جهان كه جويندگان حقايق معنوي و فرهنگي هستند انتقال دهند .

  7. #67
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نگرشی جامعه‌شناختی بر اساطیر و نگاهی تحلیلی بر اسطوره‌ی آفرینش در ایران باستان


    خلاصه: انسان جهان را آن طور که خود می‌بیند و می‌شناسد،تعریف می‌کند و می‌پذیرد. جهان برای فرد آن واقعیت جغرافیایی، ‌تاریخی یا اجتماعیاست که خود تجربه می‌کند. درست همان گونه که برای یک کودک واقعیت جهان، آغوش مادریا خانه یا کوچه‌ای است که در آن زندگی می‌کند.
    ● در باره‌ی نویسنده:
    خانم مینو امیر‌قاسمی مربی گروه آموزشی مؤسسه‌ی تحقیقاتاجتماعی، متولد سال ۱۳۲۹ ارومیه، تحصیلات ابتدایی را در دبستان اردیبهشت به پایانرسانده و دیپلم خود را در سال ۱۳۴۸ از دبیرستان ایراندخت اخذ کرده‌اند. ایشان مدرککارشناسی در رشته‌ی علوم اجتماعی را از دانشگاه تبریز و کارشناسی ارشد فرهنگ وزبان‌های باستانی را در سال ۱۳۵۴ از پژوهشکده‌ی فرهنگ ایران دریافت نموده‌اند و ازسال ۱۳۵۶ به عنوان عضو هیأت علمی در مؤسسه‌ی تحقیقات اجتماعی دانشکده علوم انسانی واجتماعی مشغول خدمت شده‌اند. (پنجره)
    ● مقدمه:
    اسطوره نه به معنای داستانی واقعی با ابعادی غیر واقعی و فوق بشری، ‌ونه به معنای کوششی ابتدایی برای تبیین جهان آفرینش؛ بلکه به معنای تجلّی‌گاهاندیشه‌ی بشر و نوع شناخت وی از جهان، در دوره‌ای خاص از تاریخ اندیشه‌ی او بهمثابه ارابه‌ی عظیم، ارجمند و گرانقدری است که نه تنها شیوه‌ی تفکّر و تعمّق زرّینبشر را نسبت به جهان به دنبال خود می‌کشد، ‌بلکه حامل شیوه‌ی زندگی مادّی و زمینیاو نیز می‌باشد.
    در این نوشته، از زاویه‌هایی که ما به اساطیر خواهیم نگریست،جنبه‌های فلسفی و ادبی آن کم رنگ خواهد شد. برای ما جنبه‌هایی از اساطیر حائز اهمیتخواهد بود که محل انعکاس زندگی اجتماعی قوم در دوره‌ی خاص اساطیری‌اشمی‌باشد.
    چنین نگرشی به اسطوره، گرچه عظمت و زیبایی آن را درهم خواهد ریخت واُبهت و شکوهش را فرو خواهد شکست؛‌ ولی برای بررسی جامعه‌شناختی راهی جز این به نظرنمی‌رسد.
    از آنجایی که در اغلب و یا تمامی جهان‌بینی‌ها و اندیشه‌های مذهبی،انسان غایت آفرینش منظور شده است، از این رو توضیح و تفسیر کلیه‌ی پدیده‌های خلقتدر جهت شکل دادن یا معنی کردن انسان صورت می‌گیرد. از سوی دیگر زندگی «انسان» اساساً به معنای حیات جمعی اوست. بدین ترتیب یکی از مسایلی که در بررسی اسطوره بایدبدان توجه کرد، یافتن هسته‌ی مرکزی اسطوره بر مبنای زندگی اجتماعی انسان واندیشه‌های اوست.
    اینکه آیا انسان در دوره‌ی اساطیری خود سعی داشته است بر مبنایالگوهای اساطیری زندگی خود را بسازد یا برعکس صورت عالی الگوهای زندگی زمینی خود رارنگ و جلایی آسمانی و مینوی زده و به آن ابعاد فوق بشری داده است و سپس آن را جریانواقعی دوران ازلی جهان و آغاز آفرینش دانسته است؛ ‌و بعد از تمامی این مراحل دردایره‌ی این داستان‌ها نیم چرخی زده و آن الگوها را بالای سر خود گرفته است، ‌بحثیاست که از دو جانب یا از دو جهت می‌توان به آن نزدیک شد: ‌نخست آنکه آیا انسانروایت‌های اساطیری را الگوی رفتاری خود ساخته؟ اگر جواب مثبت به این سؤال بدهیمباید پاسخگوی این سؤال نیز باشیم که وی این اندیشه‌ها و این الگوها را از کجا آوردهاست؟
    ظاهراً منطقی‌ترین جوابی که می‌توان برای این سؤال یافت آن است که بگوییم: اساطیر حاصل تجرید فعالیت ذهنی بشر است. به نظر می‌رسد چنین استدلالی صحیح نباشد،‌چه، ‌قدرت ذهنی و اصولاً تجربه‌ی تاریخی زندگی انسان دوره‌ی اساطیری ـ‌خواه اینانسان از نظر تاریخی بسیار کهن باشد، ‌خواه انسان معاصری باشد که هنوز در مرحله‌یاسطوره‌سازی است‌ـ به اندازه‌ای نیست که دست به خلق چنین اندیشه‌های شاعرانه و فوقبشری و مجرد بزند، زیرا حتا نزد انسان متمدن امروزه نیز عالی‌ترین صور خیال برگرفتهشده از تجربیات حسی هنرمند است. با گرفتن چنین پاسخی به طور ضمنی به این نتیجهمی‌توان رسید که اساطیری اولیه و از پیش ساخته و پرداخته‌ی خدایان وجود نداشته تابشر آن را الگوی زندگی مادی و اجتماعی خود بسازد.
    بنابر این ناگزیریم در بررسیخود جانب دوم، ‌یعنی شیوه‌ی فرافکنی زندگی زمینی را به آسمان اصل فرض کنیم؛ و بدینترتیب در واقع اسطوره را دور بزنیم تا دو باره به هسته‌ی زمینی و الگوهای عینی وکیهانی آن برسیم. هر چند می‌پذیریم که همین اساطیر در دوره‌های بعدی زندگی بشرتبدیل به الگوهای مقدس و مینوی قابل تقلید و پیروی در زندگی این جهانی می‌شود. وباز معتقدیم که انسان، ‌همین الگوهای مینوی را در هر دوره از تاریخ زندگی‌اش،‌متناسب با شرایط زمانی خود،‌ آراسته و با آنها زیسته است.
    ● تعریف اسطوره
    «میرچاالیاده» در تلاش برای تعریف اسطوره چنین می‌گوید: «اسطوره واقعیت فرهنگی به غایت پیچیده‌ای است که از دیدگاه‌های مختلف و مکمل یکدیگر،‌ ممکناست مورد بررسی و تفسیر قرار گیرد. تعریفی که به نظر من از دیگر تعریف‌ها کمتر نقصدارد، زیرا گسترده‌تر از بقیه‌ی آنهاست، ‌این است: اسطوره نقل کننده‌ی سرگذشتی قدسیو مینوی است، راوی واقعه‌ای‌ست که در زمان اولین،‌ زمان شگرفت بدایت همه چیز رخداده است. به بیانی دیگر اسطوره حکایت می‌کند که چگونه از دولت سرو به برکت کارهاینمایان و برجسته‌ی موجودات فوق طبیعی، ‌واقعیت ـ‌کیهان‌ـ یا فقط جزیی از واقعیتـ‌جزیره‌ای، ‌نوع نباتی خاص، سلوکی و کرداری انسانی، نهادی‌ـ پا به عرصه‌ی وجودنهاده است.
    بنابر این اسطوره همیشه متضمن روایت یک «خلقت» است. یعنی می‌گوید چگونهچیزی پدید آمده، موجود شده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی کهواقعاً روی داده و به تمامی پدیدار گشته سخن نمی‌گوید. آدم‌های اسطوره، ‌موجوداتفوق طبیعی‌اند و خاصه به خاطر کارهایی که در زمان پر ارج و اعتبار سرآغاز همه چیزانجام داده‌اند شناخته‌اند و شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز می‌نمایند وقداست (یا فقط فوق طبیعی بودن) اقدامات و اعمال‌شان را عیان می‌سازند. خلاصه آنکه،‌اساطیر ورود و دخول‌های گوناگون ناگهانی و گاه فاجعه‌آمیز مینوی (یا فوق طبیعی) رادر عالم وصف می‌کنند. این فوران طغیان عصر مینوی است که واقعاً عالم را می‌سازد. بنیان می‌نهد و آن را بدان گونه که امروزه هست در می‌آورد، ‌بالاتر از این، ‌بر اثرمداخلات موجودات فوق طبیعی که انسان آنچه امروزه هست، ‌شده است. یعنی موجودیمیرنده، ‌صاحب جنس و فرهنگ پذیر…»
    تکرار می‌کنیم: گرچه می‌پذیریم که اسطورهداستان واقعیت‌های موجود کیهانی را به شکل و شیوه‌های فوق طبیعی بیان می‌کند، ولیسؤال این است که صورت اولیه‌ی این شکل و شیوه را از کجا می‌آورد؟ به نظر می‌رسدجواب این باشد که این لباس زمینی است که انسان به ابعاد مینوی در می‌آورد و بر تننیروهای مینوی می‌پوشاند.
    انسان جهان را آن طور که خود می‌بیند و می‌شناسد،تعریف می‌کند و می‌پذیرد. جهان برای فرد آن واقعیت جغرافیایی، ‌تاریخی یا اجتماعیاست که خود تجربه می‌کند. درست همان گونه که برای یک کودک واقعیت جهان، آغوش مادریا خانه یا کوچه‌ای است که در آن زندگی می‌کند.
    اسطوره گرچه به عنوان یک الگویپیشتاز برای افراد قوم، نشان دهنده‌ی رفتارهای صحیح و آسمانی است،‌ ولی به اعتقادما از جهتی دیگر خود نمونه‌ی عالی شده و صاف و صیقل یافته‌ی رفتارهای واقعی و زمینیهمان قوم است. یک چنین اعتقادی را شاید نتوان در هیأت کنونی تک‌تک اسطوره‌ها ثابتکرد چون برخی از آنها آن چنان در هاله‌ای از بیانات فوق طبیعی و اشکال فوق جهانیپیچیده شده‌اند که گاه دست یافتن به هسته‌ی مرکزی اندیشه غیر ممکن جلوه می‌کند؛ ویا گاه آنچنان رنگ و بوی دوره‌های تاریخی مختلف را به خود گرفته‌اند که از صورتاولیه تقریباً چیزی نمانده است، با تمام اینها، همین اشکال فوق بشری اساطیر، داستانفوق واقعیِ اتفاقات واقعی است. یعنی اسطوره در باره‌ی چیزی سخن می‌گوید که واقعاًوجود دارد و تلاش می‌کند تا رمز نهفته در خلقت این واقعیت را کشف کند. انساناسطوره‌ساز نمی‌تواند رمز و راز این واقعیت‌ها را در جایی ماورای آنچه که خود تجربهکرده است بیابد. به طور مثال اگر او حتا مبدأیی واحد برای آفرینش قایل می‌شودناگریز در وحدت آن مبدأ گوهر دو گانه به ودیعه می‌گذارد چرا که تجسم صورت مجرد وذهنی یک مبدأ که برایش میسر نیست. بدین ترتیب مثلاً هرمزد، تنها خالق هستی دراساطیر زردشتی، تنها در صورت گرفتار شدن در یک تضاد، ‌در مقابله با گوهری دیگرآفرینش خود را ممکن می‌سازد.
    انسان اسطوره‌ساز جز این نمی‌تواند بیندیشد چرا کههمه چیز را در بیعت از سرچشمه‌های دو یا چندگانه منشعب می‌بیند: انسان زاده‌ی ترکیبپدری و مادری است و از اینجاست که اندیشه‌ی دو جنسه بودن هرمزد یا حتا مخلوق بودنخود هرمزد شکوفا می‌شود و …
    اندیشه‌ی اسطوره‌ساز تخم بهترین رمز ممکن را در دلواقعیت پدیده‌های جهان هستی می‌کارد، سپس بر مبنای آن، بهترین الگوهای رفتاری،بهترین الگوهای فلسفی، بهترین الگوهای زندگی و حفظ و حراست آن را از درون این تخمبیرون می‌کشد، آن را رشد می‌دهد، صاحب ساقه و برگ و گل و میوه می‌کند.
    «الیاده» می‌گوید: «اسطوره همچون سرگذشتی و داستان مینوی و بنابر این «حدیثی واقعی» قلمدادمی‌شود زیرا همیشه به واقعیت‌ها رجوع و حواله می‌دهد. اسطوره‌ی آفرینش کیهان، «واقعی» است چون که وجود عالم،‌ خود واقعیت آن را اثبات می‌کند، همچنین اسطوره اصلو منشاء مرگ نیز «واقعی» است زیرا میرایی و مرگ انسان ثابت کننده‌ی آن است و برهمین قیاس… »
    هر تلاشی که اسطوره می‌کند تا به واقعیت یا به رمز خلقت دست یابدتلاشی است ارزشمند و وسیله‌ی حرکت بشر به طرف جلو؛ ولی آنچه که از حاصل این تلاشامروزه در دست ماست، صورتی است که عالم تخیلی قوی آن را از بدنه‌ی ملموس و زمینیخود جدا می‌کند و چنین نیز باید باشد.
    تخیلی که در اسطوره تجلی می‌کند، شبیههمان تخیلی است که در هنر جلوه‌گر می‌شود. اگر تخیل در هنر عامل مؤثر فردیِ هنرمنداست، ‌تخیل در اسطوره عاملی است گروهی و قومی که سینه به سینه در آن وارد می‌شود وآن را می‌آراید.
    بنابر این منطقی خواهد بود اگر بگوییم اسطوره تجلی هنری بخشی ازاندیشه‌های دینی بشر در دوره‌های ابتدایی است. و منظور از این بیان آن است که ثابتکنیم اسطوره نه افسانه، نه داستان و نه خیال صرف، بلکه تلاشی جدی برای دست یافتن بههدف، مقصود و فلسفه‌ی آفرینش جهان است و در مرحله‌ی بعد، یعنی بعد از رسیدن بههدف‌های بالا، هدف یافتن روش و فلسفه‌ی زندگی زمینی است. اگر آفرینش هدفمند نباشد،زندگی نیز بی‌هدف و پوچ خواهد بود و این امر با طبیعت بشر سازگار نیست.
    و اماعامل تخیل در اسطوره، ‌نه تنها آن را غیر واقعی و بی‌ارزش نمی‌کند؛ بلکه دقیقاًارزشی فرا‌زمینی و هنری بدان می‌بخشد. ارزشی که می‌تواند آن را تبدیل به الگوهاییارزشمند و قابل تقلید یا پیروی کند و ارزش فراتر این الگو آن است که متناسب بازندگی زمینی و واقعی او ساخته می‌شود.
    همین عامل، اساطیر را دارای ارزشی دیگرگونه می‌کند بدین شکل که عالم تخیل که اساساً عاملی فردی است، آنچنان زیبا برشانه‌های باشکوه خدایان قوم که حاصل اندیشه‌های جمعی هستند می‌نشیند که هیچ هنرمندیرا به تنهایی یارای آفریدن آن نخواهد بود.
    ● اسطوره و افسانه
    اغلب می‌بینیم که بین اسطوره و افسانه (افسانه در معنیداستان بی‌پایه و اساس) تمییز قایل نمی‌شوند و آنها را هم ردیف یکدیگر می‌آورند. یکچنین آمیختنی اساساً ناشی از دور شدن از ارزش و قدر و قیمت اسطوره و بی‌توجهی بهتأثیرات مستمر اسطوره در زندگی بشر است. و البته این به معنای رد ارزش‌های ویژه‌یافسانه نیست، ‌بلکه منظور اشاره به تفاوت بنیادین این دو شاخه‌ی فعالیت ذهنی بشراست.
    شخصیت‌های اسطوره عموماً شخصیت‌هایی کاملاً آسمانی، ‌مینوی و اولیه هستند. منظور از اولیه این است که بن و سرآغاز هر پدیده‌ای در جهان، و صورت نخستین و ازلیهر پدیده‌ی واقعی در کیهان‌اند. بنابر این اساطیر و شخصیت‌های والایش از یک تقدسآسمانی،‌ برتر و غیر مادی برخوردار هستند که نمی‌توان با اندیشه یا گفتار یا کرداربد و پلید بدان‌ها نزدیک شد. حتا اگر به قصه‌های متداول در میان اقوام (در خودایران) دقت کنیم می‌بینیم که اسطوره‌ها جزء قصه‌هایی نیستند که شب هنگام یا هر جا وتوسط هر کسی به عنوان سرگرمی نقل شوند.
    تقدس مذهبی اساطیر آنها را عموماً دور ازدسترس مردم عادی قرار می‌دهد حال آن که حضور کاملاً ملموس و دائمی افسانه‌ها را باشخصیت‌های قوی (چه خیر و چه شر) انسانی یا حیوانی نقل محافل و مجالس قصه گویانمی‌بینیم.
    گر چه در بسیاری از افسانه‌ها، شخصیت‌ها دست به کارهای غیر عادیمی‌زنند، قهرمانی‌ها می‌کنند، گاه از قوای فوق بشری برخوردارند، ولی دارای تقدس یااعتبار صورت اولیه نیستند.
    افسانه‌ها اغلب بیان آروزها و آمال انسانی است کهتوسط انسان‌هایی ویژه مطرح می‌شود. حرکات و سکنات و اندیشه‌های شخصیت‌های اساطیریاغلب الگوی مذهبی و معتبر زندگی انسان‌هاست هر چند که غالب آن خدایان و ایزدان والهه‌ها و شخصیت‌های اساطیری و مینوی حیات و حرکاتی زمینی و مادی و انسانی دارند کهبالطبع بشر از زندگی خود گرفته و صورت عالی به آنها داده است.
    ● فایده‌ی شناخت اساطیر
    شاید امروزه ما به غلط با داستان‌های اساطیری به عنوانداستان‌های ابتدایی، دور از واقعیت، حتا به لحاظ مذهبی، دور از واقعیت آسمانیبرخورد می‌کنیم. آنها را به عنوان کلمات قدیمی، مفاهیم ذهنی ابتدایی و یا حتا بسیارساده‌انگارانه، داستان‌هایی مضحک بپنداریم، ولی ما هر چه کنیم نمی‌توانیم از اینواقعیت بگریزیم که اسطوره همچنان در دل تاریخ بشر می‌تپد و تداوم و پیوستگی جریانپنهان آن را در رگ‌های تاریخ و اندیشه نمی‌توان انکار کرد.
    با توجه به چنینتداوم آرام ولی عمیق چگونه می‌توان از شناخت اساطیر، شکافتن لایه‌های درونی آن ودست یافتن به هسته‌ی اولیه‌ی چنین تفکری سر باز زد.
    اسطوره زمان خود را به عنوانیک دوره‌ی نسبتاً مشخص و محدود در زندگی جوامع و اقوام مختلف بشری ـ‌در دوره‌هایتاریخی از گذشته تا حال‌ـ پشت سر می‌گذارد ولی این به معنای پایان دوره و پایان یکمرحله نیست؛ ‌بلکه پیوستگی آن با تاریخ و جریان آرام ولی مداومش در بستر زندگی واندیشه‌ی بشر امری است انکار ناپذیر. از دیدگاهی که ما تلاش می‌کنیم به اساطیر وهسته‌ی مرکزی هر اسطوره نزدیک شویم ناگزیریم که جلوه‌های شاعرانه‌ی فوق طبیعی وتخیلی آن را نادیده بگیریم و به گونه‌ای خشن و بسیار زمینی آن را بشکافیم تابتوانیم به شناخت چگونگی زندگی، جامعه و اندیشه‌ی صاحبان آن اساطیر نزدیک شویم. چنین تلاشی برای شناخت صاحبان اساطیر، تنها در همان محدوده‌ی زمانی کهن باقینمی‌ماند و تنها به عنوان یکی بررسی در تاریخ گذشته نیست بلکه ما می‌خواهیم ـ‌‌هرچند نه به طور صریح و آشکار‌ـ ریشه‌ی اندیشه‌ها و تفکرات و تبیینات کنونی همانجوامع را که بی‌شک متأثر از دوران اساطیری‌شان هستند، بشناسیم و یا حداقل به شناختآن نزدیک شویم.
    شناخت اساطیر به لحاظ دست‌یابی به اصل و ریشه مهارها و عواملمحدود کننده‌ی ذهن و رفتارهای اجتماعی و یا بالعکس عوامل مشوق و پیش برنده‌ی قوم درزمان کنونی می‌تواند بسیار نتیجه بخش باشد .
    اگر ما بتوانیم ریشه‌ی بسیاری ازتفکرات، تخیلات و یا اعتقادات خود را بشناسیم، ‌به نوعی آزادی دست خواهیمیافت.
    شناخت چرایی و چگونگی بسیاری از حرکت‌های تاریخی، سیاسی،‌ مذهبی، فرهنگی وغیره‌ی ملل نیز در گرو شناخت اساطیر و اندیشه‌های بنیادین‌شان است. چگونگی تبیینآفرینش جهان اغلب به چگونگی تبیین زندگی زمینی و تعیین شیوه‌های آن منجر می‌شود واخلاقیات و روحیات قومی غالباً از سرچشمه‌ی فلسفه‌های آغازین آب می‌خورد.

  8. #68
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    ارتباطات انسانی در عصر دیجیتال


    از جانب ديگر گسترش ارتباطات الكترونيكي ،جامعه جديد را چنان از جوامع پيشين متمايز ساخته است كه برخي عصر نو را عصر ارتباطات مي خوانند حال در اين شرايط ببينيم چگونه بايد ارتباط برقرار كرد تا ارتباط موثر يا رضامندداشته باشيم .ارتباطات در شرايط ورود به قرن بيست ويكم بايد ازدو بعد مورد توجه قرار گيردوبر اساس آن موضوع،رضامندي مخاطبان را تجزيه و تحليل كرد:
    1-بعد مكاني-زماني (سنتي)


    2-بعد نامكاني- هر زماني ويا مجازي (ديجيتالي)

    از نظر ماهوي،ارتباط چه در سطح فردي و گروهي وچه در سطح پيچيده و گسترده جمعي-همگاني تا پيش ازانقلاب تكنولو‍‍ژي اطلاعاتي اخير محدود به زمان و مكان بود. بدين ترتيب كه شما به عنوان مسئول واحد ارتباطي يك سازمان ،ناگزير بوديد پيام خود را در چارچوب وسايل ارتباطي مرسوم مانند بولتن و خبرنامه داخلي ويا مطبوعات وراديو ،تلويزيون به مخاطبان خود برسانيد.اين پيام رساني در زمان معين و از مكان معيني بايد انجام مي گرفت كه به تجربه ي خود محدوديت هايي را بر شما (به عنوان ارتباطي) وبر مخاطب (يعني گيرنده پيام يا مثلا مشتري)تحميل ميكرد.چگونه؟به اين ترتيب كه نشريه، روزنامه،مجله يا اخبار راديو ويا تصوير تلويزيوني درروز، ساعت و محل معيني در اختيار مخاطبان قرار ميگرفت و يا منتشر مي شود.به عنوان مثال آن كس كه اخبار ساعت 2 بعدازظهر راديوو يا 10 شب تلويزيون را از دست ميداد.ناگزير موفق به دسترسي به شنيدن يا ديدن و يا حتي مطالعه پيام مورد نظر نمي شد.

    اين وضعيت از اواسط دهه ي 1990 ميلادي ناگهان تغيير يافت وبا ورود به قرن بيست ويكم هزاره سوم،سرعت و دقت و سهولت در دسترسي به پيام و ايجاد ارتباط به يكباره دو چندان شد.به گونه اي كه محدوديت زمان و مكان موجود بر سر راه ايجاد ارتباط ميان فرستنده ي پيام(مانند يك واحد روابط عمومي)با گيرنده پيام(مانند كاركنان،مشتريان و افراد مورد نظر آن واحد)از ميان برداشته شد. در اثر چنين تحول همه جانبه اي كه با تكنولوژي نوين پيام رساني الكترونيكي پديد آمد،مردم يا به طور كلي مخاطبين با حجم عظيمي از انواع پيامها و اطلاعات سروكار پيدا ميكردندكه درهر لحظه و در هرجا قدر به دريافت پيام و حتي ارائه بازخوردfeed back نسبت به آن شدند،بدين ترتيب نه تنها سرعت وحجم اطلاعات وارتباطات روند فزايند يافت بلكه دربعد زمان ومكان كه در گذشته عوامل محدود كننده فرآيند ارتباطي تلقي ميشدند از ميان برداشته شد،مخاطب به ميل خود با استفاده از شبكه هاي ارتباط الكترونيكي در هر مكاني ودر هر زماني قادر به دريافت پيام وآگاهي از اطلاعات توليد شده توسط سازمانهاو شبكه هاي سازماني-بانكي،اقتصادي،فرهنگي،سياس ي،اجتماعي،هنري شد نوع ارتباط فارغ از ابعاد مكان وزمان به صورت ارتباطي مجازي ويا غير فيزيكي از طريق موج يا كابل نوري دامنه ارتباطات انساني را به شدت گسترش داد. در اين ميان رقابت و نوآوري فعاليت هر چه بيشتر كارگزاران ارتباطي را طلب كرد تا در يك فضاي الكترونيكي به ارسال و دريافت پيامهاي مورد نظر خود پرداخته، رضامندي مخاطبان خود را نيز در فضايي الكترونيكي(مجازي)مورد تجزيه وتحليل قرار دهند.از اين رو ابداع،هنرگرايي،جذابيت وكيفيت محتوايي پيام هااز اهميت ودقت بيشتر بر خوردار شد.

    بنابر اين هر واحد ارتباطي در چنين موقعيتي ، به ناگزير بايد ضمن تقويت فرايندهاي ارتباط سنتي از رسانه هاي پيشين(بولتن داخلي،مجلات تخصصي،مطبوعات وراديووتلوزيون)بعد تازه ي الكترونيكي را نيز به مثابه ي يك رسانه قوي و چند جانبه وارد ساختار سازمان و ارتباطات سازماني سازد.

    بي ترديد دستيابي به يك مجموعه ارتباطي فراگير در سطح ملي و بين المللي نياز به تدوين محورهاي استراتژيك وعوامل اجرايي توانمند داردكه واحدهاي روابط عمومي سازمانها در كشور در جهت افزايش رضامندي مخاطبان خود بايد هر چه زودتر به برنامه ريزي در آن زمينه بپردازد چرا كه نه تنها سطح رقابت و سرعت در پهنه رفابت هاي سازماني محلي و ملي به شدت بالا رفته است. بلكه طبيعت بعد جديد ارتباطي (ارتباطات مجازي) به طور جبري و ناخواسته هر سازماني را در سطح بين المللي مطرح نموده است. ورود به بستر ارتباطات الكترونيكي بين الملي كه از طريق يك عبارت كوتاه و يا مختصر به عنوان آدرس الكترونيكي انجام مي پذيرد،انواع فرهنگها وباورهاي مخاطبان را مطرح ميسازد كه واحدهاي ارتباطي سازمانهانمي توانند از شناخت ودقت نشر در آنها غافل بمانند هر نوع غفلت در اين زمينه نه تنها موجب كاهش سطح ارتباطي سازمان در شرايط جديد مي شود،بلكه رضامندي مخاطبان را به شدت كاهش داده،باعث دستيابي رقبا به سهم بازار سازمان در كشور وحتي در بيرون از مرزهاي كشور خواهد شد.

  9. #69
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    از جامعه شناسی شادی تا مدیریت شادی

    از ديدگاه جامعه شناسي، شادي به چه معناست؟
    - در ابتدا نكاتي را در مورد شادي و رابطه آن با حوزه جامعه شناسي بيان مي كنم. مبحث شادي در حوزه جامعه شناسي اوقات فراغت قرار مي گيرد. با توجه به اينكه شادي حالتي است كه در فرد بروز و ظهور مي يابد، روان شناسي اجتماعي نيز به آن مي پردازد.
    در جامعه شناسي اوقات فراغت، مبحث جامعه شناسي شادي، به بررسي تأثير روابط اجتماع بر شادي و ارتباط متقابلي كه شادي در روابط اجتماعي، طبقات و گروه هاي سني مختلف مي گذارد، پرداخته مي شود. مثلاً اينكه آيا شادي زن و مرد با يكديگر متفاوت است يا بايد متفاوت باشد؟ شادي شهري و روستايي داريم؟

    به نظر مي رسد كه در نوع شادي هاي شهري و روستايي تفاوت وجود دارد. (فولكلور ممكن است هنر روستايي باشد كه هنر اصيل تري است، اما شادي شهري ممكن است شادي توده وار و نوعي شادي شكل نگرفته باشد) حتي شادي مي تواند طبقاتي باشد؛ مثلاً شما انواعي از مراسمي داريد كه گروه هاي مختلف، آن را برگزار مي كنند. تحقيقات نشان مي دهد كه در گذشته اين قضيه بسيار رسم بوده و شادي ها بيشتر، طبقاتي بوده اند. فرض كنيد من عضو طبقه متوسط رو به بالا هستم يا من يك بورژوا هستم، بنابراين از شركت كردن در مراسم موسيقي كلاسيك شاد و سرخوش مي شوم تا از رفتن به تماشاي مسابقه فوتبال. در گذشته حتي گفته مي شد كه فوتبال متعلق به طبقه كارگر است ولي به نظر مي رسد با تغييراتي كه در جوامع جديد صورت گرفته است اين نوع روابط نيز تغيير كرده است. يعني افراد بر اساس جنسيت، طبقه، مكان جغرافيايي و... شادي نمي كنند. ما در جريان جهاني شدن قرار گرفته ايم و همه اين موارد از اين قضيه تاثير پذيرفته اند. از بعد سياستگذاري اجتماعي نيز اتفاقاً شادي مسئله بسيار مهمي است؛ چرا كه تعريف شادي و سياست خيلي به هم نزديك است. سياستگذاران اجتماعي و روشنفكراني كه به اين مسئله مي پردازند بين اين دو تفاوت قائلند اما به طور كلي شادي را نوعي احساس سعادت مي دانند؛ چيزي كه از آن طريق، انسان احساس لذت كرده و به منبع سعادت دست پيدا مي كند. به نظر مي رسد هر قدر ملتي شادتر باشد، احساس رفاه بيشتري دارد. اگر توجه كنيد، مي بينيد كه رفاه را مي توان براساس يك بعد ذهني نيز تعريف كرد. بعضي افراد معتقدند شادي ها مي توانند كنش هايي احساسي باشند؛ پس در اين صورت مي توان شادي را به ۲ نوع تقسيم كرد. ۱. شادي از نوع احساسي و ۲. شادي از نوع واكنش شناختي. بايد توجه داشت كه به خصوص شادي هاي جمعي، شادي هاي شناختي تري هستند چرا كه اگر چه بيشتر آنها ابداعي و ساختگي بوده اند، اما در طول مدت زمان بسياري باقي مانده اند. به نظر من شادي هاي جمعي، زندگي بخش تر هستند و به همين جهت شما مي توانيد در بعضي موارد، شادي هاي جمعي را در مقابل سوگواري هاي جمعي، غم هاي جمعي نيز قرار دهيد. سرخوشي اي كه يك مراسم شاد ملي و مذهبي به شما مي دهد، شايد همان سرخوشي را شما از طريق شركت در سوگواري هاي مذهبي نيز دريافت كنيد؛ يعني هر دو اين موارد، زندگي بخش هستند (برخلاف عقيده بعضي از افراد كه به نظر من، با فهمي دروني به جامعه و رسومات آن نمي پردازند). در بعضي از سمينارهاي خارجي به برگزاري مراسم مذهبي توسط زنان مسلمان (مثلاً برگزاري سفره هاي مذهبي، ختم ها و روضه خواني ها) اشاره شده و آنها را ناشي از حزن آلودبودن و غمگين بودن جامعه مي دانند در صورتي كه اتفاقاً آن اشكي كه به صورت جمعي در اين مراسم ريخته مي شود، زندگي بخش است و اين گونه افراد از اين طريق سعادت مي جويند و به دنبال كسب نوعي سعادت و رفاه هستند. شما ممكن است تمام نيازهاي اساسي و مادي را تهيه كنيد و بر اساس معيارهاي مرسوم بگوييد يك فرد، گروه يا جامعه در رفاه هستند، اما اگر شما افراد را از دسترسي به چيزهايي كه برايشان واجب است و نياز دارند- مثلاً ابراز شادي- بازداريد، خواهيد ديد كه اين جامعه حتي با داشتن خيلي از تسهيلات مادي در رفاه نيست. نمونه ملموس اين قضيه، اتحاد جماهير شوروي بود كه افراد به راحتي نمي توانستند مراسم ملي، مذهبي و سنتي خود را انجام دهند و بايد كاري را انجام مي دادند كه مثلاً حزب يا چارچوب ايدئولوژيك به آنها مي گفت. در نتيجه، اين جامعه علي رغم داشتن رفاه مادي، احساس رفاه نمي كند.
    پس در بعد سياستگذاري هاي اجتماعي، شادي به خاطر نقشي كه در بهزيستي و رفاه دارد، از اهميت بسياري برخوردار است. مقولات ذهني باعث مي شوند حتي با وجود رفاه مادي، افراد احساس بدبختي كنند. مثلاً اگر تيم ملي كشور ببازد، افراد احساس بدبختي مي كنند اگر چه از لحاظ دسترسي به مسكن، شغل و تغذيه مشكلي نداشته باشند.
    نكته اي كه دوست دارم اكنون به آن بپردازم اين است كه در جامعه شناسي بدن كه به خودآگاهي بدن مي پردازد، يكي از راه ها اين است كه افراد براي بهبود خودشان (كسب رفاه مادي يا درمان بيماري) ديگر به سمت روش هاي علمي و زيست پزشكي (كه فرد را بدون در نظر گرفتن روح و شخصيتش مورد درمان قرار مي دهند) نروند. در دوره جديد، افراد به طب هاي جايگزين و مكمل روي مي آورند. در اينجا يكي از شيوه هايي كه به آن پرداخته مي شود، شيوه self healing است (يعني ارتباط جسم و روح در جهت شفاي بيماري ها). از اين طريق مي توان پذيرفت كه شادي به طور كلي مي تواند ابعاد جديدي پيدا كرده و از طريق سرخوش كردن روح به جسم هم كمك كند تا بعضي از بيماري ها از بين بروند. به همين جهت است كه در حوزه جامعه شناسي بدن، اشك و لبخند به يك ميزان مي توانند در بهبود بيماري ها مؤثر واقع شوند.
    * پس به نظر شما شادي و غم هر دو بر سلامتي افراد، تأثيرگذار هستند؟
    - به طور كلي بله اما بايد توجه داشت كه هر نوع شادي و غمي نمي تواند چنين تأثيري داشته باشد. به نظر من، شادي هاي جمعي و شادي هاي محله اي را بايد از شادي هاي توده اي و شادي هاي فردي جدا كنيم. عموماً شادي هاي فردي و شادي هاي توده اي خطرناك هستند زيرا عنصر خودكنترلي در آن وجود ندارد. مثلاً در گذشته مراسم چهارشنبه سوري (يا هر مراسم شادي بخش ديگري) چون به نحو جمعي انجام مي گرفت، آيين جمعي محسوب شده و آيين جمعي نيز يكي از ويژگي هايش، سنتي بودن و غير مخرب بودن آن است. اما وقتي آييني به صورت شخصي باشد، هيچ كنترلي بر آن وجود نداشته و مخرب است. در همين رابطه آنتوني گيدنز معتقد است آيين هاي شخصي- چه از نوع سرخوش كننده و چه از نوع غم آور،- از نقطه هاي تاريك مدرنيته محسوب مي شود.
    آيين هاي شخصي- از جمله دسترسي به اينترنت يا هر مورد ديگري- ممكن است باعث سرخوشي و احساس شادي در فرد شود، به طور مكرر يك رفتار انجام گيرد و جنبه اعتياد پيدا كند اما وقتي اجراي مراسم جشني به طور سالانه، ماهانه و مكرر انجام گيرد، هيچ گاه جنبه اعتياد پيدا نمي كند؛ چرا كه در آن عنصر وسواس و اجبار وجود ندارد اما در اعتياد شخصي به بعضي مسائل و عناصر، وسواس و اجبار وجود داشته و براي جامعه بسيار خطرناك است؛ چرا كه رفتار را شكل مي دهد و ابعاد بيروني نيز براي اجتماع دارد. حتي مي توان گفت اثر آن بر سياست هاي آموزشي و بهداشتي تعيين كننده است. مثلاً ممكن است كشيدن سيگار براي فردي لذت بخش باشد اما از آن جلوگيري مي شود؛ نوعي لذت فردي است كه به اجتماعي آسيب مي رساند. نكته بسيار جالب اينجاست كه شما هيچ گاه نمي توانيد چيزي را سراغ داشته باشيد كه به نحو جمعي و به عنوان يك سنت، انجام شود و ضرر داشته باشد. چون خود آن جمع، اثرات مخرب آن سنت جمعي را كنترل مي كنند. پس اگر شادي جمعي اي را مي بينيد و احساس مي كنيد كه به نوعي در حال خطرناك شدن است (مثلاً همين استفاده از مواد محترقه در چهارشنبه سوري) بدانيد اين نوع شادي، احتمالاً شادي جمعي و سنتي اي است كه كم كم به سمت شادي توده اي و بي شكل سوق پيدا كرده است. شايد به دليل ازبين رفتن نهادهاي سنتي و شادي بخش، محله ها و... باشد كه شادي هاي جمعي نيز به شادي هاي توده اي و خطرناك تبديل شده اند. اينجاست كه بايد به اين انديشيد كه چطور مي توان به طرح توسعه محله اي پرداخت كه به ساماندهي شادي هاي محلي نيز بينجامد. به نظر من همان طور كه ضروري است خدمات شهري از طريق شهرداري و محلات انجام شود، در مورد شادي هاي جمعي نيز بايد همين تدبير انديشيده شود.
    در اين قسمت ذكر اين نكته را ضروري مي دانم كه شادي هاي جمعي محله اي به دليل اينكه سازمان يافته و براساس قواعد جمع كنترل مي شود، ديگر ويژگي آسيب و تخريب ندارد.
    بايد اشاره كنم كه شادي هاي خانه محور و خصوصي نيز به همان اندازه شادي هاي توده اي براي جامعه مخرب هستند. در ايران شادي هاي خصوصي نيز وجود دارد كه به علت عدم وجود هيچ گونه كنترل بر آنها، خطرناك هستند. راهكار كنترل اين شادي هاي مخرب اين است كه بايد براي انجام و برگزاري جمعي جشن هاي ملي و سنتي اجازه داده شده و امكاناتي نيز براي اجراي آن فراهم شود. در غير اين صورت، شادي هاي توده اي به سمت شادي هاي خانگي سوق مي يابد كه به نظر من بسيار خطرناك تر است. البته ممكن است از بعد اجتماعي مضر نباشد اما در بلندمدت براي جامعه بسيار مخرب خواهد بود؛ چون شما هيچ گونه آگاهي اي- حتي از ميزان خسارت وارده در شادي هاي خصوصي- نداريد.
    * نقش شادي در روابط اجتماعي چيست و چه تاثيري بر فعاليت هاي افراد و روحيه جمعي جامعه مي گذارد؟
    - اگر شادي هاي جمعي و غيرمضر انجام شوند، تقويت كننده بعضي از روابط اجتماعي هستند. اين نوع شادي ها مانند تمامي اعمالي كه در هر جامعه به قوام آن جامعه كمك مي كنند، مي توانند به روابط آن جامعه نيز كمك كرده و باعث سرخوش شدن افراد جامعه شوند. اين جزو كاركردهاي سنتي لازم و ضروري براي جامعه است. ممكن است در طي زمان، بعضي از اين كاركردها از بين برود ولي چون جامعه به سمت مقولات خاصي مي رود و طالب لذت و رفاه بيشتر است، اعمال سنتي در جامعه جديد تقويت شده و مردم، بيشتر به آن توجه مي كنند؛ چرا كه سرخوش كننده و رفاه دهنده است. مدرن ترين دولت، دولت رفاه است. اين دولت، دولتي است كه سعي مي كند تا حد امكان، منابع سعادت در اختيار تمامي افراد قرار دهد. يعني با پيش بيني وقايع خطرناك در آينده سعي كند افراد را بيمه كرده و زير چتر رفاهي خود قرار دهد. مسائل شادي در زمره مقولات رفاه ذهني است. درست است كه دولت هاي رفاه براي قابل اندازه گيري بودن خدماتشان، به مقولات رفاهي علمي توجه مي كنند، اما هم در مباحث سياستگذاري و هم در مباحث بررسي هاي جامعه شناختي، به مقولات رفاه ذهني توجه مي شود.
    * شما فكر نمي كنيد شادي هاي جمعي بر هم زننده نظم و آرامش جامعه هستند؟
    - يك شادي جمعي كه از سنت ها استخراج شده باشد، نه تنها برهم زننده نظم و آرامش جامعه نيست بلكه لازمه نظم و قوام اجتماعي نيز هست. اين نوع شادي به هيچ وجه برهم زننده نيست، چون ويژگي هاي خاصي دارد. ۱- آيين جمعي است؛ اگر آيين شخصي بود، بر هم زننده بود و اگر ما مي بينيم كه شادي هاي جمعي بر هم زننده نظم مي شوند، به دليل آن است كه شكل توده اي به خود گرفته اند. افرادي كه در آن شركت مي كنند از گروه هاي مشخصي نيستند و از گروه هاي بي شكل هستند. مثلاً گروه هاي مختلفي از مكان هاي مختلفي به يك محله مراجعه مي كنند. اين تجمع، حالت شادي جمعي را پيدا نمي كند ولي اگر در يك محله كه افراد شناخت بيشتري نسبت به هم دارند، يك جشن و شادي جمعي برگزار شود، همه افراد تقريباً يكديگر را مي شناسند و نوعي كنترل خود، كنترل محله و كنترل جمع وجود دارد. البته بعضي از مشكلات نيز غيرقابل اجتناب بوده و به دليل پيچيده شدن جوامع، شما قادر به پيشگيري از آن نيستيد، ولي اگر نوعي سامان محله اي براي برگزاري شادي هاي جمعي به وجود بيايد، بسياري از مشكلات، قابل پيشگيري است. مثلاً موردي كه من خود در انگلستان ديدم، مربوط است به مراسمي مربوط به هندوها (كه بسيار شبيه چهارشنبه سوري در ايران بود). در آنجا ما از يك هفته قبل از برگزاري جشن و مراسم آتش بازي، صداي ترقه مي شنيديم، ولي هيچ خسارتي هم به كسي وارد نمي شد. مواد محترقه هم وجود داشت و با اينكه دولت وظيفه خود مي دانست كه بر ورود و خروج و توليد اين مواد كنترل داشته باشد، ولي وقتي به اين نوع از استفاده مي رسيد، ديگر چون مسأله اي سنتي و جمعي است، به افراد، امر و نهي نمي كرد. واقعاً خسارتي نيز وارد نمي شد. علت اينكه خسارت وارد نمي شد اين بود كه اين مراسم به نحو محله اي انجام مي شد و تمام اين هماهنگي ها با استفاده از انجمن هاي مدني انجام مي گرفت. مثلاً دولت انگليس به فرهنگ هاي چندگانه اهميت داده و به افراد و گروه هاي مذهبي مختلف اجازه مي داد اجتماعات خود را داشته باشند و آنها را حمايت مي كرد. حمايت كردن نيز به اين علت است كه گروه هاي بي شكل- كه از آن ياد كرديم- شكل نگيرند. در اينجا ديگر من كه مسلمان بودم در مراسم گروه هاي ديگر شركت نمي كردم؛ همان طور كه اگر جامعه ما نيز دست به ساماندهي محله اي نسبت به برگزاري برخي شادي ها از جمله چهارشنبه سوري بزند، توده هاي بي شكل ايجاد نشده و با كنترلي كه افراد روي برگزاري مراسم دارند، اتفاق خطرناكي نيز نخواهد افتاد. ساماندهي محله اي باعث مي شود كه افراد خود هر محله- كه هم فكر و هم رده هستند- به شادي جمعي بپردازند و بر جمع خود كنترل داشته و بنابراين هيچ اتفاق مضري پيش نيايد. مي توانيم بگوييم شادي هاي توده اي كه اين رفتارهاي بي شكل از دسته هاي بي شكل بروز مي كند، آسيب رسان خواهد بود. به نظر من علت اين قضيه نيز به رشد يا عدم رشد گروه هاي يك جامعه مدني بازمي گردد.
    * چه تدابيري مي توان براي داشتن جامعه اي شاد انديشيد؟
    - در جامعه جديد راهكارهايي كه به يك نظام محله اي و رفاه جامعه محور (از طريق توسعه محله اي) بينجامد، بسيار كمك كننده خواهد بود. من اين قضيه را به صورت بومي كشور خودمان مطرح مي كنم. در ايران هنوز بعضي از مقوم هاي جامعه محلي وجود دارند؛ مثلاً مسجد هنوز به عنوان يك محور در يك محله باقي است. ما بايد اين را با رشد سازمان هاي غيردولتي كه مي توانند بعضي از اين اجتماعات را به وجود آورند، تلفيق كنيم. اين نوع حركت و سياستگذاري به نظر من، هم مي تواند ارائه دهنده خدمات مختلف شهري و محله اي باشد و هم مي تواند با برنامه ريزي در آينده، مراسم سنتي و آيين هاي جمعي را به نحو اصيل تري برگزار كند. اين قضيه امكان پذير است و به نظر، هيچ راه ديگري نداريم. ضمن اينكه در جهان جديد ارتباطات و وسايل ارتباط جمعي بسيار مهم هستند. به نظر من مسائلي مثل چهارشنبه سوري، مسائلي نيستند كه يك هفته قبل از اجراي آن، بتوانيم به طور كامل به آن بپردازيم. در جوامع ديگر تا آنجايي كه من ديدم، مثلاً اگر در ميانه لندن جامائيكايي ها كارناوال هاي مختلفي راه مي انداختند، حتي هفته ها و ماه ها قبل از اجراي مراسمشان در تدارك برگزاري مراسم بوده و همكاري بين گروه هاي محلي و دولتي (نيروهاي نظم دهنده) وجود داشت. اين همكاري هاست كه نتايج خوبي خواهد داشت. به نظر من دولت بايد برنامه ريزي هاي ميان مدتي را در اين رابطه داشته باشد؛ ضمن اينكه نقش دستگاه هاي ارتباطي نيز در اين ميان بسيار مهم است. به نظر من بايد براي آگاهي سازي در شادي هاي حوزه عمومي، دستگاه هاي ارتباطي در طول سال نيز به اين مسائل بپردازند تا آگاه سازي آنها تاثير بيشتري داشته باشد. علاوه بر اين، براي نتيجه دادن اين امر بايد همكاري بين دولت و مردم وجود داشته باشد. همكاري سازمان يافته دولت و مردم (همكاري مردم با دولت از طريق تشكل هاي غيردولتي، انجمن ها و...) بسيار نتيجه بخش خواهد بود. براي مديريت شادي و اجراي آن در جامعه بايد شهرداري ها يا دولت در هر محله با انجمن هاي آن محله ارتباط برقرار كرده و هر دو با يكديگر همكاري كنند تا موفقيت حاصل شود. در حقيقت بايد مديريت اجتماع را با همكاري خود اجتماع به نتيجه رساند. شادي اصيل و رفاه را دولت رفاه نمي تواند به تنهايي انجام دهد. راه سومي ها و امثال گيدنز معتقدند كه دولت بايد نقش نظارت كننده قوي داشته باشد، ولي بدون كمك گرفتن از مردم نمي تواند اين كار را انجام دهد.
    * به نظر شما جامعه ما، جامعه اي شاد است؟
    - به طور روشن نمي توانم پاسخ اين سؤال را بدهم؛ چون اظهارنظر قطعي نياز به تحقيق و ارائه آمار دارد اما به نظر من عناصر زيادي (با مايه هاي سنتي) در جامعه ما وجود دارند كه مي توانند زندگي بخش باشند. به نظر مي رسد مديريت شادي لازم باشد. بعضي ها مي گويند شادي هايي چون چهارشنبه سوري چون زودگذر هستند نه نياز به برنامه ريزي دارند و نه مديريت. اگر از آنها بپرسيد چرا اين شادي ها زودگذرند، مي گويند چون اين شادي ها يك روز يا يك شب در سال هستند! اما به نظر من شادي هايي چون مراسم چهارشنبه سوري به هيچ وجه زودگذر نيستند. اين شادي ها از نوع شادي هاي اصيل هستند.
    * نقش خانواده در جلوگيري از آسيب هاي اجتماعي ناشي از عدم ابراز شادي و داشتن روحيه اي افسرده چيست؟
    - چون در اين سؤال، شما آسيب هاي اجتماعي را در كنار شادي آورديد، بايد بگويم لزوماً جامعه اي كه شاد است، جامعه اي نيست كه در آن آسيب هاي اجتماعي وجود نداشته باشد، چون خود همين شادي ها نيز ممكن است آسيب زا باشد (مثلاً شادي هاي شخصي).
    در اينجا نقش خانواده بسيار مهم است. همان طور كه گفته شد، ما شادي هايي را مهم و زندگي بخش مي دانيم كه شادي هايي جمعي باشد. خانواده از جمله نهادهايي است كه مي تواند به اين روند كمك كند. به همان اندازه كه جامعه از شادي هاي اصيل دور مي شود، شادي غيراصيل و آسيب زا مي شود.
    اگر خانواده ايراني باشد و قوام و كاركرد داشته باشد، شما مي توانيد بعضي از شادي ها را به خانواده بسپاريد، ولي ممكن است خانواده اين توانايي را نداشته باشد و چون كنترل درستي بر ابزار اين شادي ها ندارد، بنابراين شايد غيراصيل و آسيب زا مي شود.
    * آيا بايد براي جلوگيري از آسيب و صدمه به جامعه، مراسمي چون چهارشنبه سوري را حذف كنيم؟
    - جواب من قطعاً منفي است. با اين كار در حقيقت مسأله نظارت نيز حذف مي شود. اين شادي چون اصيل است قابل حذف نيست. به نظر من برخوردها بايد نظارتي باشد تا خودكنترلي تقويت شود و نياز به برنامه ريزي بلندمدت دارد. به نظر من امنيت دادن به اين قضيه بايد به صورت نامحسوس و از طريق ساماندهي گروه ها انجام شود.
    * آيا مي توانيم شادي ها را مديريت كنيم؟
    - چهارشنبه سوري در حال حاضر، به نوعي انفجار هيجان و شادي هاي حبس شده تبديل شده است. متاسفانه بيشتر افراد از پيشينه تاريخي و فلسفه وجودي آيين هاي ملي مختلف- از جمله چهارشنبه سوري- اطلاعي ندارند. با تفحص و مطالعه در مورد جزئيات و چرايي برگزاري اين آيين ها، مي بينيم كه بسياري از اين جشن هاي ملي زيبا _ از جمله چهارشنبه سوري- به هيچ وجه جنبه آسيب يا تخريب نداشته، بلكه فقط بهانه اي بوده اند براي شادي هاي جمعي و دوري از روحيه غمگين ناشي از مشكلات روزگار. متاسفانه در حال حاضر مي بينيم جشن چهارشنبه سوري از شكل سنتي اش بسيار فاصله گرفته و به نوعي تخريب و آسيب رساني تبديل شده است. انواع ترقه ها و وسايلي كه به طور آني منفجر مي شود و مي تواند در تخليه شادي يك نوجوان يا جوان، كمك كننده باشد، گاه براي سلامتي استفاده كننده و كساني كه در اطراف او هستند، تهديدي جدي به شمار مي آيد. ديگر از آن رسم هاي پرمعنايي كه به آن اشاره شد، هيچ خبري نيست. وسايل تشكيل دهنده براي برگزاري جشن، فقط و فقط ترقه هايي است در انواع مختلف كه سر و صداي زيادي ايجاد مي كنند! كافي است در شب چهارشنبه سوري در خيابان هاي شهر قدم بزنيد. آنگاه بعيد است اگر در يك مسير كوتاه، حداقل ۳ تا ۴ ترقه زير پاي شما انداخته نشود. سر و صداي ناشي از انفجار اين ترقه هاي ريز و درشت- آنگاه كه در دست هر يك از جوانان و نوجوانان محله، چند تايي از آنها موجود باشد- سرسام آور است، اما آيا تا به حال از خود پرسيده ايم چرا بايد سرانجام برگزاري چنين جشن باشكوهي، اين چنين شود؟ جشني كه قدمتي ديرينه داشته و حتي با خواندن جزئيات برگزاري آن در گذشته، انسان شادي و نشاط خاصي را احساس مي كند! پاسخ ، به كاستي هاي موجود در جامعه برمي گردد.
    آيا تا به حال از خود پرسيده ايم چرا كشوري چون كشور ما كه داراي بافت جمعيتي بسيار جواني است (بيش از ۳۳ ميليون جوان)، برنامه ريزي و مديريت جامعي براي اجراي مراسم شادي جمعي و در نتيجه افزايش نيروي نشاط و روحيه كار و فعاليت در جامعه ندارد؟ چرا در جامعه ما به مسأله شادي مردم كه مسأله اي حياتي و مهم است، نگاهي سراسر جرم گونه و منفي مي شود؟ بايد توجه كرد كه ساماندهي شادي هاي ملي- مانند چهارشنبه سوري- نه تنها سبب آسيب اجتماعي نمي شود، بلكه سبب كنترل بسياري از آسيب هاي اجتماعي و همچنين افزايش روحيه نشاط و شادابي در زندگي روزمره تمامي افراد جامعه خواهد شد. بنابراين آسيب شناسي و مديريت شادي در جامعه ما مسأله اي بسيار ضروري است كه با داشتن برنامه ريزي دقيق، مي تواند به تغيير و تحولات بنيادين در احوالات و رفتارهاي تمامي افراد منجر شود. در اينجا راهكارهايي جهت مديريت شادي در برگزاري مراسم چهارشنبه سوري پيشنهاد مي شود:
    ۱- در نظر گرفتن مكان هايي كه با شهر و مناطق مسكوني فاصله داشته باشد و هدايت افراد به اين اماكن براي اجراي مراسم
    ۲- توليد و توزيع ابزارهاي مختلف تفريح و شادي به صورت علمي و استاندارد
    ۳- وضع قوانين و آموزش افراد مجري آن براي برخورد صحيح با افراد در مراسم شادي
    ۴- اطلاع رساني و آگاهي دادن به افراد- به خصوص جوان ها- در مورد فلسفه وجود آيين ها و جشن هاي ملي، همچون چهارشنبه سوري
    در اين صورت است كه مي توان با تدبير و برنامه ريزي لازم، نه تنها چهارشنبه سوري و ساير جشن هاي ملي را حذف يا كمرنگ نكرد، بلكه فرصتي مناسب ايجاد كرد تا تمامي افراد بتوانند در كنار هم اين مراسم زيبا را با كمترين آسيب برگزار و روحيه اي شاد پيدا كرده، به تخليه هيجان بپردازند.

  10. #70
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    جامعه شناسي شادي





    چرا روي آوردن جوان ها به شادي هاي كاذب آسيب شناسي نمي شود؟ چرا هميشه قبل از كشف علت و برطرف كردن آن تنها به معلول و حذف موقتي آن فكر مي كنيم! جو جامعه ما تحت تاثير برخي از حوادث غم انگيز، همچنان غمگين و عبوس است.گاه شادي و شاد بودن را مخالف جديت تلقي مي كنيم و رابطه شادي را با افزايش انگيزه كار و تلاش معكوس فرض مي كنيم.اين گزارش سعي دارد مسأله حبس شادي را از ۳ ديدگاه روانشناسي، جامعه شناسي و اسلام مورد بررسي قرار دهد.

    شادي لازمه حيات اجتماعي


    اگر با دقت احوال انسانهاي شاد و ناشاد را بررسي كنيم، متوجه مي شويم كه اندوه مادي متاعي شيطاني و شادي هديه اي رحماني است. از ابتداي تمدن بشر غم و اندوه مايه توقف و انزجار و شادي و نشاط عامل تحرك و نظم بوده است.
    انسان از اندوه، غم و تاريكي مي گريزد و به شادي و نور پناه مي برد. شاد زيستن آرزوي ديرينه آدمي است. دنياي بدون غم، خشم و جنگ. سرشار از مهرباني و شادي، آرزويي است كه ريشه در خلقت و نهاد آدمي دارد. آرزويي كه مقدمه غلبه بر تمام ناكامي هاست. شادي، اين معجزه دروني، گره گشاي بسياري از رنج هاست.در ميراث كهن ما ايرانيان، شادي، پديده اي الهي محسوب مي شود. به گونه اي كه مي گويند نخستين معجزه زرتشت خنديدن وي در بدو تولد بوده است. پارسيان شادي را آفريده خداوند و اندوه و غم را آفريده اهريمن مي دانستند. مردم ايران باستان حدود 60 روز از سال را جشن مي گرفتند و به ستايش مي پرداختند.گذشتگان ما براي ارج نهادن به پيدايش انسان جشن بزرگ نوروز را با شكوهي بسيار زياد برپا مي كردند. ايرانيان سعي مي كردند به هر بهانه اي روزگار را به شادي و شكرگزاري سپري كنند.
    پيشينه تاريخي كشورمان نشان مي دهد كه نشاط در همه ادوار مورد توجه ايرانيان بوده است.


    چو شادي بكاهد، بكاهد روان
    خرد گردد اندر ميان ناتوان
    مده دل به غم تا نكاهد روان
    به شادي همي دار دل را جوان


    متاسفانه در بافت جوان جامعه ما،آنگونه كه بايد شادابي و پويايي يك جامعه فعال و سخت كوش به چشم نمي خورد. به نظر مي رسد كه براي بررسي معضلات اجتماعي قبل از هر چيز بايد به شناخت و بررسي عوامل مهم پرداخت و بعد به مقابله انديشيد.
    بايد پذيرفت كه شادي و غم در زندگي اجتماعي انسانها، تأثيرات عمده اي دارد. متأسفانه گاه در جامعه امروزي ما بنا به تعبيرهاي غلط و بدون استدلال، تفكر شادي متروك شده و علي رغم آنكه در فرهنگ ديني ما شادي و نشاط از آموزه هاي محكم و انكارناپذير است، برخي به غلط اندوه و گوشه نشيني را جايگزين شادي و نشاط نموده اند. تا جايي كه آثار زيانبار آن هر روز بيشتر از پيش نمايان مي شود.
    لازمه شادي و شادبودن چيزي نيست جز مثبت انديشي و جستجوي خوبي ها و زيبايي ها. انسان با نگرش منفي به دنيا چيزي جز روحيه اي افسرده، چهره اي غمگين و حالتي خشمگينانه ندارد و اين نگرش منفي، تخريب گر جامعه است. نبايد فراموش كرد كه رخدادهاي اجتماعي، راه حل هاي اجتماعي دارد و راهكارهاي جمعي در برخورد با چنين مشكلاتي مي تواند بسيار كارساز باشد. به ياد بسپاريم كه پيشگيري كارآمدتر از درمان است.
    در جامعه غم زده، انرژي افراد صرف برطرف كردن اندوه و ناراحتي شده و ديگر فرصتي براي توليد و توسعه باقي نمي ماند. به تجربه ثابت شده شادي و نشاط، ماده اوليه تغيير جامعه و تحول و تكامل دروني انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، توليد بهتر، اشتغال بيشتر و اقتصاد، سالم تر خواهد بود. بدون شك در چنين محيطي امنيت اجتماعي و فردي راحت تر به دست مي آيد. در محيط شاد، ذهن انسان پويا، زبانش گويا و استعدادش شكوفا مي شود.بايد توجه داشته باشيم، نسل غم زده، محكوم به شكست است و از اين بابت بر دلسوزان جامعه واجب است، روح شادي و نشاط را در رگ حيات جامعه تزريق كنند.


    ديدگاه صاحبنظران


    دكتر امان الله قرايي مقدم _ عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت معلم- مي گويد:شادكردن و شاد بودن جامعه موجب پيشرفت و توسعه اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي و خانوادگي جامعه مي شود؛ از بسياري مسائل و بروز انواع آسيب هاي جامعه، جرم و بزهكاري، طلاق، نابساماني خانوادگي و ساير مسائل جلوگيري به عمل مي آيد؛ اختلالات روحي در جامعه كمتر مي شود و ميزان رغبت تحصيلي و دل به كار دادن و توليد، افزايش پيدا مِي كند. شادي يك نياز اساسي انسان است، افراد اگر در جامعه خود نتوانند اين نياز را برآورده كنند، روبه جوامع ديگري مي برند ، در نتيجه به تدريج از فرهنگ ملي خود دور مي شوند، بتدريج فرهنگ و ارزش هاي غربي در جامعه رواج يافته و جامعه مسخ مي شود.دكتر قرايي مقدم مي افزايد: بايد تا آنجا كه مي توانيم در برگزاري جشن هاي ملي و ميهني چه از طريق راديو و تلويزيون و مطبوعات و چه از طريق چراغاني كردن معابر و ميادين و توزيع هدايا و شيريني در خيابانها كوشش كنيم.
    جشن هاي باستاني خود را در ميادين يا پايگاههاي مخصوصي برگزار كنيم. به واقع به نوعي جامعه را شاد نگه داريم و بساط شادماني را براي مردم فراهم كنيم تا از بروز هزاران مشكل جلوگيري كنيم و با صرف هزينه هاي كم براي شادي از پرداخت هزينه هاي هنگفت آسيب هاي اجتماعي در امان باشيم. خوشبختانه در ايران علاوه بر جشن هاي باستاني، اعياد مذهبي زيادي داريم كه مي توان براي شاد نگه داشتن جامعه از آنها سود برد. بهتر است همان كاري را كه براي اعياد مذهبي انجام مي دهيم، به ساير اعياد ملي نيز، تعميم دهيم و به آنچه در رابطه با شادكردن جامعه فكر مي كنيم، عمل نماييم چرا كه شادي موجب افزايش دلبستگي و علاقه به كشور، فرهنگ، دين و مذهب مي شود و انسجام فرهنگي و ملي ميهني افزايش پيدا مي كند.قرايي مقدم در پايان گفت: همانطور كه بابت ايجاد پارك و سينما و غيره هزينه مي كنيم، بهتر است صدچندان بيشتر در زمينه شادي آفريني جامعه به وسيله برگزاري اعياد نيز سرمايه گذاري كنيم كه سرمايه گذاري در اين مورد هزاران برابر بازده اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي دارد و از بروز انواع بيماري هاي روحي و رواني جلوگيري مي كند و در نتيجه بهداشت رواني جامعه را در پي خواهد داشت.


    دكتر علي اكبر رحماني _ استاندار سابق تهران _ پذيرش فرهنگ شادي از سوي مسئولان را ضروري ترين عامل تغيير نگرش به جوانان مي داند و مي افزايد: ما متأسفانه در فضايي كه به مسأله شادي با ديده ترديد و نفي نگريسته مي شود بسر مي بريم. تلاش هاي صورت گرفته براي ايجاد محدوديت در شادي جوانان از قبيل برخوردهاي نادرست ناشي از نگاه هاي منفي نسبت به شادي هاي جمعي جوانان است. اين در حاليست كه نه تنها براي هيجانات جواني برنامه اي مشخص در نظر گرفته نشده، بلكه گاهي اوقات با بدعت هاي نابجا اسلام را ديني عبوس معرفي كرده اند.


    غلامحسين مظفري- عضو فراكسيون اقليت مجلس شوراي اسلامي _ گفت: بهتر است ايام جشن را گرامي بداريم، چون در فرهنگ شيعه ما ايرانيان هم روزهاي عزاداري وجود دارد، هم جشن. اما در روزهاي جشن مراسم خوبي براي شادي برگزار نمي كنيم و در مجموع به مراسم اعياد به اندازه روزهاي عزاداري توجه نكرده ايم.

    جوانان چه مِي گويند
    * براي اينكه شاد باشيد، چه كارهايي انجام مي دهيد؟


    - فاطمه(22 ساله دانشجو) ، خودم را سرگرم مي كنم، تلويزيون نگاه مي كنم، كتاب مي خوانم، به گردش و مهماني مي روم، به پارك و سينما مي روم.


    - نسترن (21 ساله دانشجو) ، با خانواده ام تماس مي گيرم، پياده روي مي كنم.


    - مريم(24 ساله دانشجو)، موسيقي گوش مي دهم، به پارك، سينما و يا بازار مي روم.


    - پريسا (24 ساله دانشجو)، به منزل دوستانم مي روم، موسيقي گوش مي دهم، با خانواده ام به گردش مي روم.


    - احمد(31 ساله هنرمند )، بهترين چيز كه واقعاً مرا شاد مي كند زماني است كه بتوانم شخص ديگري را شاد كنم. در حقيقت شادي من شادي ديگران است. البته شادي هايي كه جنبه بيروني داشته باشد، در جامعه ما كمتر وجود دارد. من كمتر جايي را مي شناسم كه بتوانم با كمترين هزينه بروم و شاد باشم. مگر انسان ثروتمند باشي تا بتواني از فضاهاي تفريحي سالم استفاده كني.

    - آروين (25 ساله کشيش)، شاد بودن بستگي به شرايطي دارد كه ما در آن قرار داريم، بعضي اوقات براي اينكه انرژي هايي كه از دست داده ايم دوباره به دست آورده و از ناراحتي درآييم، نياز به تنهايي داريم. مثلاً من به فضاهاي باز و طبيعت مي روم. من هر وقت بخواهم به صورت جمعي شادي كنم و شاد باشم ترجيح مي دهم در جمعي حضور پيدا كنم كه با من همفكر باشند. به نظر من اين بهترين نوع شادي مي باشد. حتي ممكن است حضور در يك ميهماني آنقدرها كه گذراندن اوقات در كنار همفكرانم مرا شاد مي كند، برايم شادي بخش نباشد!

    - علي (27 ساله کارمند)، علاوه بر پياده روي كردن و رفتن به پارك، سعي مي كنم خودم را با محيط اطرافم منطبق كنم. سعي مي كنم مثل يك مومي باشم كه خودم را با محيط اطرافم حتي اگر ناشاد و غمگين باشد، وفق دهم. به نظر من آ دم هايي كه با موقعيت ها و محيط هاي مختلف تطبيق پيدا نمي كنند، اغلب غمگين و ناراحت و گوشه گير هستند.


    - ابراهيم (کارمند 26 ساله )، سعي مي كنم جايي بروم كه با روحياتم سازگار باشد. مثلاً طبيعت و سكوت و آرامش را خيلي دوست دارم.


    - محمد (37 ساله کارمند)، اصولاً با سرگرمي هاي خاصي و يا صحبت هاي خاصي شادشدن امكان پذير است. مثلاً با خانواده يا به تنهايي به تفريح مي روم يا برنامه هاي طنز تلويزيون را نگاه مي كنم.


    آخرين باري كه از ته دل خنديديد، كي بود؟ علت خنده تان چه بود؟


    - فاطمه(دانشجو 21 ساله ) شب يلدا، جوك ها و شوخي هايي كه در اين شب بود.


    - نسترن (دانشجو 21 ساله)، نمي دانم، خنده هايم ظاهري است.


    - مريم(دانشجو 24 ساله) يك ساعت پيش با خواندن يك SMS.


    - پريسا (دانشجو 24 ساله)، چند ساعت پيش با شنيدن يك جوك كه دوستم تعريف كرد.


    آروين (کشیش 25 ساله )، ديشب بود. چون من يك اقليتم و ديشب شب كريسمس بود.


    - علي (کارمند 26 ساله )، تقريباً چهار روز پيش كه دوستانم شوخي راه انداخته بودند و همگي با هر حركتي از جانب بچه ها، خنده سر مي داديم.


    - ابراهيم (کارمند 26 ساله)، تقريباً نيم ساعت پيش كه با يكي از اقوام نزديكم صحبت كردم و مطلبي را برايم تعريف كرد و باعث شد بسيار بخندم و شاد شوم.


    - محمد (کارمند 27 ساله) چند ساعت پيش يكي از دوستان جوك گفت و همه ما از ته دل خنديديم.


    درمصاحبه هايي كه با جوانان به عنوان گروهي بزرگ از جامعه فعلي ما انجام شد، ديديم كه شاديهاي آنان بسيار محدود هستند. تفريحاتي كه مي تواند باعث شادماني شان شود بسيار كليشه اي و خالي از هيجان لازم جواني است، اين امر باعث مي شود كه روحيه جامعه، تحليل رفته و به سوي افسردگي و اندوه و در نتيجه كاهش بهره وري از جهات مختلف پيش برود. جامعه اي كه درصد بالايي از آن را جوانان تشكيل داده اند، جواناني كه نسل فرداي مديران، سياستمداران و پدران و مادران جامعه ما را تشكيل مي دهند. آيا وقت آن نرسيده به موضوع شادي اين نسل و ساماندهي مناسبت هاي شاد در جامعه جدي تر بينديشيم. آيا وقت آن نرسيده كه روح نشاط و شادي را در اين نسل خسته و افسرده بدميم و از انرژي آنان براي كار و تلاش جهت ساختن آينده كشور بهره ببريم.


    در ادامه بررسي مسئله حبس شادي در جامعه، از ديدگاه روانشناسي و مبحث تحليل رفتار متقابل، به سراغ آقاي منصور بهرامي (روان شناس و عضو انجمن بين المللي تحليل رفتار متقابل) رفتيم. ايشان در گفتگويي صميمانه، به سؤالات ما پاسخ دادند.


    تعريف شادي از نظر روان شناسي چيست؟
    -اجازه دهيد من اين مقوله را در مبحث تحليل رفتار متقابل بيان كنم. در تحليل رفتار ساختار شخصيت را به ۳ بخش تقسيم مي كنند(كودك، بالغ، والد ). اين نظريه تكامل يافته نظريه فرويد است. كودك به مفهوم خردسالي نيست. آن قسمت از ساختار شخصيت ما است كه دنبال احساسات، عواطف، شادي، شادماني و خشم است.(البته شادي و خشم ذاتي نه اكتسابي) و در حقيقت بخش كودك در شخصيت ماست كه شادي آفرين است و اصولا اين امر بستگي به سن ندارد. دقيقا! يك مرد و يا زن مسن 70 يا 80 ساله هم با فعال بودن بخش كودك وجودش مي تواند شاد بوده و احساس شادماني كند. وقتي كسي كودك درونش فعال نيست، اين فرد به صورت دلمرده و غمگين است. ما خيلي از آدمها را مي بينيم كه به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و كودك درون خود را طرد كرده اند. يعني اين آدمها نيز كودك درون دارند اما با پيروي از تعصبات خشك، اين بخش از شخصيت آنها غير فعال شده و كودك درون آنها افسرده است. به طور مثال وقتي فرد مسني را مي بينيم كه در مراسمي مانند چهارشنبه سوري با شادي فراوان از روي آتش مي پرد، اين حركت در حقيقت ناشي از فعال بودن كودك درون اوست كه توليد شادي مي كند. يا مثلاً پدربزرگ يا مادر بزرگي كه با شادي فراوان با نوه كوچك خود بازي مي كند، اين دقيقاً بازتاب حضور كودك درون اوست. پس ما بايد شادي ها را در بخش كودك درون خود، پيدا كنيم.


    به نظر شما راز خنديدن چيست؟ خنده واقعي چه مي تواند باشد؟
    - ما يك خنده ذاتي يا خنده دروني داريم و يك خنده مصنوعي يا اكتسابي. خنده دروني مربوط به كودك درون ما مي شود. ما زماني كه عميقاً نسبت به يك مسئله اي شاد شويم، شروع مي كنيم به خنديدن. كما اينكه عكس اين قضيه نيز صادق است. وقتي كه ما غمگين مي شويم، شروع به گريستن مي كنيم. پس اين هيجانات به واقع مكمل شخصيت ما هستند. خنده دروني (خنده واقعي)، بخشي از عملكرد شادي كودك درون ماست. مگر اينكه ما بخواهيم لبخند اكتسابي بزنيم. لبخند اكتسابي لبخندي است كه مثلاً من در عين ناراحتي با ورود يك شخص تازه وارد به محيط، لبخند مي زنم و سعي مي كنم خودم را شاد نشان دهم كه از آمدن او خوشحال شده ام. ولي اگر بخواهيد خنده واقعي را ببينيد، بايد به سراغ كودكان برويد ، بازي ها و ارتباطهايي كه با هم دارند و خنده هايي كه از ته دل سر مي دهند. در حقيقت خنديدن نوعي ابراز هيجان شادبودن و شادماني است.


    طرز تفكر چقدر مي تواند در شاد بودن افراد دخيل باشد؟
    - ما تفكر را از بخش كودك خارج مي كنيم و به بالغ ربط مي دهيم. زماني هم كه ما كار درماني انجام مي دهيم كاري مي كنيم كه بالغ مجري رفتار كودك درون باشد نه مسلط بر آن.
    مسئله اي نيز درمورد تفكر مثبت و منفي وجود دارد. ما اگر تفكر مثبت داشته باشيم، مطمئناً اين تفكر مي تواند در شادي و شادماني ما تأثير گذار باشد و متقابلاً تفكر منفي نيز شادي را دور مي كند. من اين نظريه را رد مي كنم كه ما بايد بسته به خوشبين يا بدبين بودنمان، هميشه نيمه پر يا خالي ليوان را ببينيم، بلكه ما بايد واقع بين باشيم. در اين صورت، مي توانيم عملكردي متعادل و درست داشته باشيم. ما اگر فقط مثبت گراي صرف بوده و جنبه هاي منفي خود را نبينيم، آن هنگام شادماني ما نيز شادي واقعي نبوده، بلكه نوعي شادي اكتسابي است. شايد اين موضوع را شنيده باشيد كه گاهي اوقات توصيه مي كنند، جلوي آينه بايستيد و به زيبايي ها و سلامتي خود توجه كنيد. من اين موضوع را نيز رد مي كنم؛ چرا كه ما در اين حالت فقط مشغول تجزيه و تحليل ظاهر خود هستيم. آدمي كه ظاهر بسيار خوبي دارد، ممكن است درون آشفته و ناآرامي داشته باشد. پس اين شعار نمي تواند مؤثر باشد، چون درون انسانها ممكن است هر يك از حالات شادي يا غم را داشته باشد. ضمن اينكه اندوه و شادي دقيقاً دو روي سكه هستند و هر دو آنها لازمه زندگي اند. فرضاً اگر ما عزيزي ر ا از دست مي دهيم نمي توانيم غمگين بودن خود را ابراز نكرده و بگوييم اين اتفاقي است كه افتاده است! بايد فراموشش كنيم! اصلاً اين ايده درست نيست. شادي و اندوه بايد هر كدام جاي خود را داشته باشند. وقتي ما واقع بين باشيم، تصورات و خواسته هايمان به تعادل مي رسد. در اينجا بايد مطلب مهمي را خاطر نشان كنم. بعضي مي گويند شادي انسان در گرو خوشبختي اوست. حال بايد گفت: خوشبختي چيست؟ هركس تعريف خاص خودش را بازگو مي كند. به طور مثال در كارگاههايي كه براي شناخت بيشتر از شخصيت فرد تشكيل مي دهيم از او مي خواهيم تا آرزوهايش را بنويسد. خيلي از اين آرزوهايي كه ذكر مي كند، بسيار دور و دست نيافتني هستند. ساده ترين تعريف خوشبختي اين است كه خواسته هاي ما، تعادل و ميزاني با امكاناتمان داشته باشد. يعني اگر من خواسته اي دست نيافتني داشته باشم، آدم خوشبختي نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نيستم. پس اگر خواسته هايم با امكاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقيقت ما اگر واقع بين باشيم، به سراغ روياهاي بزرگ و خواسته هاي ايده آلي و دست نيافتني، نمي رويم.


    لازمه شاد بودن چيست؟
    - من لازمه شاد بودن را ايجاد تعادل در زندگي مي دانم. كسي كه زندگي متعادلي دارد چه از نظر مالي و چه از نظر رواني، در نهايت مي تواند آدم شادي نيز باشد. هركسي براي شاد بودن آستانه اي دارد. ممكن است عاملي باعث شادي من شود اما شما را شاد نكند. ممكن است عاملي شما را اندوهگين كند اما باعث شادي من شود. اين نوع شادي، شادي كاذب است. شادي واقعي آن نوع شادي است كه مكان و زمان در آن تأثيري نداشته باشد و بهترين مثالي كه مي تواند نشان دهنده اين نوع شادي باشد، ارتباط شادمانه كودكان با يكديگر است. نوعي شادي كه توأم با خلاقيت است.
    كودكان به محض اينكه زير پوشش تربيت والدين قرار گرفته و والد درونشان شكل مي گيرد، حالا ارزشها، تعصبات، اعتقادات، فرهنگ، سنت، مليت، تمامي اين موارد بر شادي و ابراز آن تأثير مي گذارد. در حقيقت شادي براي كودك در چارچوب خاصي تعريف مي شود و شادماني خارج از اين چارچوب سبب ايجاد حس گناه در او مي شود. والدين براي اينكه كودك را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبيه كودك، احساس گناه را در او بوجود مي آورند. يا حتي بدتر از اين قضيه، به كودك گفته مي شود، اگر تو بخندي و پدرت را از خواب بيدار كني، خدا از تو ناراحت مي شود!
    در غير اين صورت، كودك درون افراد در ميان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودي)، حبس مي شود. هر قدر بعد ارزشي منفي (تعصبات و...) پر رنگ تر شود، شادي كودك نيز كم رنگ تر مي شود. در حقيقت مجموعه تعصبات، باورها و برخي ارزشها عاملي مي شود براي كنترل رفتار فرد. والد كنترل گر به ما مي گويد كه كداميك از كارهايمان خوب يا بد است. مثلاً وقتي كودك شروع به خنديدن مي كند، ما به او مي گوييم نخند! بچه خوب كه نمي خنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همين ارزشها و تعصبات است. مجموعه اين عوامل باعث مي شود شادي كودك درون ما مخفي يا كمرنگ شود. چه اشكالي دارد، شادي هايي را در محيط خانواده ايجاد كنيم.


    چطور مي توان به بالا بردن سطح شادي در جامعه كمك كرد؟
    -از ديدگاه تحليل رفتار، ساختار جامعه مانند ساختار خانواده است و ساختار خانواده نيز شبيه ساختار فرد است. در نتيجه ساختار جامعه شبيه ساختار فرد است. جامعه اي كه شاد نيست، درست مانند انساني است كه شاد نيست. در خيلي از جوانها مي بينيم كه يك حالت دوگانگي بوجود آمده است. يعني در بيرون لبخند نمي زنند اما به محض دور شدن از محيط، شروع به خنديدن مي كنند. متأسفانه، تفاوت رفتار فرد در محيط هاي مختلف مانند مدرسه، اجتماع و خانه آنقدر زياد است كه سبب تزلزل شخصيت او مي شود و نهايتاً اين تزلزل شخصيتي به جامعه نيز سرايت مي يابد. ما براي اينكه در سطح جامعه ميزان شادي را بالا ببريم، بايد از افراد و خانواده ها شروع كنيم. اگر افراد و خانواده ها شاد باشند، نهايتاً جامعه شادي نيز خواهيم داشت. آمار جالبي ، شادترين كشور دنيا را هندوستان نشان مي دهد. اين مسئله براي من غير قابل تصور بود. چون فكر مي كردم كه همه افراد در اين كشور مشكل مالي دارند. پس اين نشان مي دهد كه داشته ها عامل ايجاد و ابراز شادي نيستند، بلكه بودن ها هستند كه عامل شادي اند. افرادي كه با وجود مشكلات زياد، همچنان شادي هاي خود را ابراز مي كنند، كودك درونشان رهاست. در حقيقت ترمزهاي شادي در چنين جامعه اي وجود ندارد و هركسي شادي هاي مخصوص به خود را انجام مي دهد. تا هنگامي كه كودك درون شادي اش را ابراز كند، افراد، دل زنده اند. دل مردگي ناشي از پنهان شدن كودك درون است. پس براي بالا بردن شادي در سطح جامعه ، ابتدا بايد خانواده هاي شادي داشته باشيم. اگر ما زندگي را يك مثلث تصور كنيم كه يك ضلع فعاليت (كار) باشد، ضلع دوم آن تفريح باشد و ضلع ديگر ارتباطات، اگر ما بتوانيم به هر سه اين ابعاد به قدر كافي توجه كنيم، آنگاه اين مثلث زندگي به صورت متساوی الاضلاع خواهد بود، اين مساوي بودن نشان دهنده همان تعادلي است كه ما از آن سخن مي گوييم.


    از ديدگاه روانشناسي تأثيرات شادي بر روابط اجتماعي افراد چيست؟
    - انسان دو نوع نياز دارد، ۱- نياز جسماني (بيولوژيكي) ۲- نياز به توجه و نوازش (شادي).
    اگر ما از انسان نياز به توجه و نوازش را بگيريم و به آن توجه نكنيم، خود به خود شادي را از او گرفته ايم و سبب ايجاد انزوا در او خواهيم شد. ارتباطات انساني (من خوب هستم، تو خوب هستي)، يك ارتباط متقابل است كه نوازش بي قيد و شرط به يكديگر مي دهيم. يعني من به كسي توجه كنم چون .....، اين توجه، توجهي شرطي است. ارتباطات نبايد شرطي باشد. ارتباطات بين انسانها باعث مي شود ذخيره نوازشي افراد افزايش پيدا كند. و حتي مي تواند از اين ذخيره نوازش و شادي، در موقعيت هاي مختلف و حتي در هنگام تنهايي، استفاده كرد و احساس خوبي داشت. به صورتي ديگر نيز مي توان اين قضيه را بررسي كرد. افرادي كه رابطه اجتماعي با ديگران برقرار نمي كنند، انسانهايي افسرده و منزوي هستند. اما چرا آنها اينگونه اند؟ به اين خاطر كه در محيط اطراف خود شادي نديده اند. وقتي انسان شادي را درك نمي كند، خود به خود به سوي افسردگي كشيده مي شود.


    شادي زبان بسيار نافذ و عالم گيري است (زباني كه به ابزار خاصي براي فهم آن نياز نداريم)، پس چرا صنعتي شدن جوامع باعث فراموش شدن و حبس شادي شده است؟
    - فرض را بر اين مي گذاريم كه من و شما زبان يكديگر را نمي دانيم، چرا كه كدهاي ارتباطي ما با يكديگر همخواني ندارد. پس كلام، براي برقراري ارتباط نمي تواند مؤثر باشد. حالا مي توانيم از زبان غير كلامي يا رفتاري استفاده كنيم. شروع مي كنيم به يك سري اشارات به يكديگر. اين اشارات هم ممكن است معاني متفاوتي براي هر كدام از ما داشته باشد. اگر من دست شما را فشار مي دهم، حتماً نمي خواهم بگويم، شما را دوست دارم، شايد مي خواهم به شما بگويم، آيا زور شما هم زياد است؟ در حقيقت ما در اينجا از طريق ارتباط احساسي با هم ارتباط برقرار مي كنيم. در تحليل رفتار ۳ نوع ارتباط مي توانيم برقرار كنيم. ۱. ارتباط كلامي (شامل كلام و نوشتار) ۲. ارتباط رفتاري ۳. ارتباط احساسي. من براي ارتباط با يك نوجوان، ابتدا ارتباط كلامي برقرار مي كنم و اگر درك نكرد، شروع مي كنم به برقراري ارتباط رفتاري. ولي اگر بخواهم با يك نوزاد ارتباط برقرار كنم فقط مي توانم از طريق احساسي با او ارتباط برقرار كنم. در اينجا مي فهميم كه اين احساس در همه ما وجود دارد، اما اين لايه هاي ارزشي است كه مي آيد روي احساس قرار مي گيرد و آن را پنهان مي كند . اگر ما بتوانيم اين درك احساسي را حفظ كنيم و يا پرورش بدهيم، نياز به اين نداريم كه با هم به صورت كلامي ارتباط برقرار كنيم. اين درك احساسي همه آن ابراز هيجان ها (شادي، غم و ...) را شامل مي شود. با انقلاب صنعتي، عواملي به وجود آمد كه احساس، پنهان و در نتيجه شادي نيز حبس شد. در اينجا به دنبال بايدها و نبايدها (سنجيدن منطقي همه چيز) مي رويم، در نهايت، نمي توانيم احساس و بالتبع شادي داشته باشيم.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •