بهارعشق شکوفا نمی شود بی تو
بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو
بر آی ازافق ای آفتاب صبح امید
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو
بهارعشق شکوفا نمی شود بی تو
بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو
بر آی ازافق ای آفتاب صبح امید
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو
تا كه شب سوی من باز گردی
بادل خسته همراز گردی
همدم جان ناساز گردی
بر فلك هست، دست دعایم
با همه لحظه خوش آواييم
دربه در کوچه تنهاييم
اي دو سه تا کو چه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که اين فاصله را کم کني
محنت اين غافله را کم کني
کاش که همسايه ما مي شدي
مايه آسايه ي ما مي شدي
هر که به ديدارتو نائل شود
يک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه مارا عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت
نام تو آرامش جان من است
نامه تو خط امان من است
اي نگهت خواستگه آفتاب
برمن ظلمت زده يک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
اي نفست يارو مدد کار ما
کي و کجا وعده ديدار ما
دل مستمندم اي جان
به لبت نياز دارد
به هواي کوي تو
هوس حجاز دارد
به مکه آمدم اي عشق تا تورا بينم
تويي که نقطه عطفي به اوج آيينم
کدام گوشه مشعر
کدام کنج منا
به شوق وصل تو
در انتظار بنشينم
روا مباد که بر بنده ات نظر نکني
روا مباد که ارباب جزتوبگزينم
چو رو کني به رهت درد و رنج نشناسيم
زلطف روي تو دست از ترنج نشناسيم
اي زليخا دست از دامان يوسف بازکش
تا صبا پيراهنش را سوي کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلي خانه پيغمبران را
خبر آمد خبري در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شايد اين جمعه بيايد شايد
پرده از چهره گشايد شايد
اذان جمکران شوری به پا کرد / دلم را از غم عالم جدا کرد
صبا را گشته بودم محرم راز / مرا با رمز غیبت اشنا کرد . . .
برای انتظار کشیدن
به دنیا آمده ایم
همیشه یک چشممان
در انتهای کوچه
خشک شده است
و یک چشممان را
به در نیمه باز
دار زده ایم...
این چه موجی است
که صد حادثه پنهان دارد
سید
از خویش گذر کن
اگر اهل دلی
این ره نبود، رهی دگر باید رفت
صاحب نظران پی نظر باید رفت
عمری به امید آمده اما چه ثمر
زین بی ثمری سوی ثمر باید رفت
با بی خبری ، بی خبر از بی خبری
ای بی خبران پی خبر باید رفت
این بار شکست باید از دوش نهاد
با مهدی زهرا به ظفر باید رفت
ای منتظران راه فراز است همه
با دوست فقط در این خطر باید رفت
این بحر غریب است شتابی یاران
من ز فردا و ز هرحادثه
وحشت دارم
کاش یک لحظه بیاید
مهدی ع
و براین حادثه جمعی بزند جانانه
یا مهدی......![]()
بیا تا سفیدی و نور همه جا را فرا گیرد بیا تا سیاهی و دروغ برای همیشه دفن شود.مهدی جان جمعه ها به شوق خواندن ندبه بر می خیزم تا تو را صدا کنم ای آخرین ناجی بشریت،ای خورشید فروزان سختی ها، دلتنگی های خود را با چه کسی زمزمه کنم و آرامش را در طلوع کدامین شعر بیابم و به چه بهانه ای غرور بغضهایم را بشکنم.کاش تو بیایی ای بهترین من،ای امام من!.......
دیگر رمقی برایم نمانده است.هر روز که میگذرد انتظارم بیشتر می شود.آقا خسته ام گفته ای که در دلهای خسته خانه داری،به مادرت زهرا که من هم دلی خسته دارم اما با این وجود هنوز قدوم مبارکت را در خانه دلم حس نمی کنم.میدانم که غبار،وجودم را گرفته.سردی گرمای وجودم را قبض کرده،اما ای نور،تو که میتوانی بر وجود من بتابی و گرمش کنی و با فروغ و طلوع زیبایت سستی ام را به قیامی قطعی مبدل نمایی.
مولای من!بگو،بگو مولای من در کدامین سرزمین به دنبالت بگردم.تا کی در بیابان وجودم برای دیدار وصالت بدوم.
چشمانم را به راهی که تو می آیی خیره کرده ام چقدر آمدنت دیر شد،می ترسم بیایی و بگویند تو آمده ای و اما من دیگرآن را نشنوم.می ترسم من رفته باشم و تو آن گاه بیایی.مهدی جان چشم به راه گام های زیبایت هستیم.ای یگانه منجی عالم،آقا جان بیا،بیا تا با آمدنت زمین را زیبا
وعدالت را بر پا کنیم.جمعه های زیادی است که شاخه های گل در دست ها یم خشک می شود و قطار تو به ایستگاهمان نمی رسد.تو در میان همه باور هایم،در میان ذهن آشفته ام یگانه ای و من از تو پرهیز نمی کنم.هستی ات،بودنت و حضورت پاینده ترین باور زمین است و این روزها زمین خاکسترین روزهایش را سپری می کند.کوچه ها سردتر از آنند که این خورشید نیمه جان پیکرشان را گرم کند.راستی تو کجای این زمین صبوری که ما را به تماشای خود نشانده ای؟ای قلب عالم امکان،ای مظهر رحمت بی کران،آخر در انتظار مقدم پاکت نشسته ایم. جان و مال و زندگیمان فدای قدوم تو،بیا و دستمان را بگیر.
Last edited by raha bash; 11-04-2011 at 13:29.
یا مهدی ظهور کن که بی تو پست ترینیم....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)