تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 20 اولاول ... 3456789101117 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 195

نام تاپيک: دستــــــ نوشتـه هـــ ای مــن

  1. #61
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    سرزمین عجایب
    پست ها
    58

    پيش فرض

    و دنيا
    يکی از قفسه های کتابخانه ی من بود

    وقتی موهايت را فلسفه می بافتم،
    - دکارت دم اسبی ! -
    من خودکشی می کنم پس هستم،
    و می توانم از فردا
    در کتابی که آدم هايش
    يک سطر در ميان گریه می کنند،
    تا آخر آفتاب بخوابم .
    من خودم را از يک کتابخانه ی عمومی امانت گرفته ام
    آقا!شما مرگ مرا نديده ايد؟
    نديده ايد گوشه ی اين شعر
    دستفروشی کتاب هايش را با کمی اسب
    حراج گيسوی زنی
    که بر زخم ،شيهه می کشيد؟
    ديده بود
    از توی کتاب زده بود بيرون
    و برای فصل بعدی
    از مرگ های من يادداشت برداشته بود.

  2. 3 کاربر از Alice in Wonderlan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    سرزمین عجایب
    پست ها
    58

    پيش فرض

    کم‌کم تفاوت ظریفِ میان نگه‌داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. این‌که عشق تکیه‌کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند.

    و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت، سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم ‌امروز بسازی که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد

    کم کم یاد می‌گیری که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری. بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت می‌دهی به جای این‌که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

    و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی… که محکم هستی… که خیلی می‌ارزی.

    و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری

  4. 5 کاربر از Alice in Wonderlan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #63
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    سرزمین عجایب
    پست ها
    58

    پيش فرض

    همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
    چون باده ی لب تو می نابم آرزوست.

    ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز،
    در زیر سایه ی مژه ات ، خوابم آرزوست.

    دور از نگاه گرم تو ، بی تاب گشته ام
    بر من نگاه کن ، که تب وتابم آرزوست.

    تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
    سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست !

    تا وا رهم ز وحشت شب های انتظار
    چون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوست. . .

  6. 4 کاربر از Alice in Wonderlan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #64
    داره خودمونی میشه zhoovaan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    53

    پيش فرض

    بانو
    بانو
    حرف هایت را انگار
    نه می شنوم ، که مزه مزه می کنم ...
    چشم میلغزانم که مبادا کلمات تمام شود و من چیزی جا گذاشته باشم
    نقطه ای ، حرفی ، اشاره ای ... مخفی ...
    بانو
    کی مخاطبت می شوم ؟!

  8. 3 کاربر از zhoovaan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #65
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    سرزمین عجایب
    پست ها
    58

    پيش فرض

    هرگز نمی دانستم که عشق می تواند سکوتی باشد در دل، لحظه ای که زمان از حرکت باز می ایستد و هر آنچه در جستجویش بودم درست اینجا در آغوش من است، فقط منتظر فرصت است تا شروع کند

    هرگز نمی دانستم که عشق می تواند آفتابی باشد در چشمان تو، در روزی که شاید آن را ندیده باشی و هر آن چه در جستجویش بوده ام، کلمات نمی توانند بیانش کنند، وقتی که نوازشی فراتر از هر چیز دیگری است؛

    شاید هرگز ندانی که چقدر دوستت دارم، ولی از این بابت مطمئن باش بهشت تو اینجاست، اینجاست دفتر زندگانی تو، جایی که در آن من و تو تا ابد می مانیم و در شب تاریک روشنایی را دنبال می کنی و به جایی می روی که عشق باید به آنجا برود و صبحگاه به روی روزی بدیع چشم می گشایی تا تمامی نگرانی هایت دور شوند، شاید هرگز ندانی که چقدر دوستت دارم

  10. 4 کاربر از Alice in Wonderlan بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #66
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    22

    پيش فرض

    تو به هر شعله ي چشمان ترم مي سوزي
    بيش از اين گريه مكن
    كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي
    من چو مرغ قفسم
    تو در اين كنج قفس بال و پرم مي سوزي
    گل من گريه مكن
    كه در آيينه ي اشك تو غم من پيداست
    فطره ي اشك تو داند كه غم من درياست
    دل به اميد ببند
    نا اميدي كفرست
    چشم ما بر فرداست
    ز تبسم مگريز
    در دندان تو در غنچه ي لب زيباست
    گل من گريه مكن

  12. 4 کاربر از paniz68 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #67
    در آغاز فعالیت hayla's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    آسمون
    پست ها
    12

    پيش فرض

    وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم
    وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم
    وقتی که رفت من به انتظار آمدنش نشستم
    وقتی او تمام کرد من شروع کردم
    وقتی او تمام شد من آغاز شدم

  14. 5 کاربر از hayla بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #68
    در آغاز فعالیت hayla's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    آسمون
    پست ها
    12

    9

    موهایم را رنگ نمی کنم

    تا بشناسی ام...

    خنده هایم را می فروشم کفش می خرم...

    و جلوتر از زمستان برایت شال می بافم...





    سایه ام را باد برد

    و هیچ کس ندانست که من

    دیگر برگ ندارم.



    صدای خنده هایم

    زندگی را گریه کرد

    من زنده ام

    این جا

    با گونه هایی که شوری اشک را تجربه گر است...



    روی صورتم بغض شدی

    و شوری ات از چشمهایم که ریخت

    دیگر نبودی...

  16. 11 کاربر از hayla بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #69
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    صبح نسبتا زود، بالش و پتو به دست می آیم کنار بخاری دراز می کشم. خواب از سرم پریده. به زمین و زمان فکر می کنم.
    به خودم، به آینده ی جاه طلبانه ای که در ذهنم ترسیم کرده ام.
    به تو، به آینده ی گرم و خودمانی ای که برای خودت ترسیم کرده ای.
    به خودمان، به اینکه قدم زدنمان در خیابان ولیعصر و شادی های بی دلیلمان تنها در خواب های من اتفاق می افتد.
    به روزهای انتظاری که از کش آمدن خسته نمی شوند.
    به تجدید دیدارهایی که به پلک زدنی می مانند.
    .
    .
    .
    خوابم می برد. بیدار که می شوم می بینم اس ام اسی که برایت نوشته بودم در درفت مانده.

  18. 13 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #70
    داره خودمونی میشه KINGHMA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2010
    محل سكونت
    مهد تمدن
    پست ها
    107

    پيش فرض

    خدایا دوستت دارم.

    خدایا دوستت دارم و می دانم که این یک حقیقت است.

    دروغ نمی گویم چون می دانم ،دورغ دشمنت است.

    خدایا هوای من را داشته باش ،چون تو بهترین هوا داری!

    خدایا با نور و روشناییت به من بتاب و روشنم کن ،چون نور تو روشن ترین و گرمابخش ترین است.

    خدایا لبخند شادی هایم را زیاد و گریه شوقم را بیشتر کن ،

    خدایا همراهم باش چون تو بهترین همراهی.

    خدایا دوستت دارم.

    تا می توانم دوست میدارم و به دشمنی فکر نمی کنم،امیدوارم بقیه هم همینطور باشند.

    خدایا به امید تو.

  20. 3 کاربر از KINGHMA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •