- ای مــ ـــوج پریشان تو دریای خروشان
بگذار مـــرا غــر ـق کند این شب مــواج
با من که به چشم تو گرفتــارم و محتاج
حـــرفی بزن ای قلب مـرا برده به تاراج
ای مــ ـــوج پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرـ ــق کند این شب مــواج
یک عمـر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسـیدیم به معـراج
ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده
جز عشـ ق نیاموختی از قصه ی حلاج
یک بـ ـار دگر کاش به سـ ــاحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
با تشکر مهران...