گفتوگو با فرهاد آئيش همراه شد با رفتن به دارآباد محل فيلمبرداري سريال «شمسالعماره». با وجود گرفتاريهاي فراوان و ديسككمرش طبق قرار قبلي كه زحمت زيادي براي هماهنگياش شده بود، حاضر بود اما همچنان كه از عمارت شمسالعماره ميگذشت به جهت توناييهاي زيادش، همه از او كمك ميخواستند؛ از نورپردازي تا نويسندگي و كارگرداني.
وقتي در اتاق مخصوص خودش روي تخت نشست با مهرباني خاصي گفت؛ شروع كن.
فرهاد آئيش هم بازيگر و كارگردان تئاتر است، هم بازيگر، نويسنده و مشاور هنري تلويزيون و سينما. اگر بخواهيد تفاوت اين سه نوع كار هنري را با نگاه يك كارشناس تحليل كنيد چه ميگويد؟ و چه تفاوتهايي در تاثير بر مخاطب دارد؟
تفاوت اين سه از منظرهاي گوناگون قابل تحليل است. نوع ارتباطي كه برقرار ميكند، نوع تاثيرش و نيازهايي كه براي ساخت دارد؛ بودجه، جنبه بازيگري، كارگردان، نورپردازي، روانشناسي تودهاي و بسياري از موارد ديگر، كه توجه به همه اينها از حوصله گفتوگو ما خارج است. درهرگونه ميشود حرفهاي زيادي زد و كتابهاي حجيمي نوشت. اما بهطور كلي در سينما؛ نور، در تلويزيون؛ نور و فركانسهاي ماهوارهاي (آنتن) و در تئاتر خون هستند. ما سه سايز داريم. تئاتر واقعي است، آدمها زنده هستند روي صحنه انرژي و گرماي هم را به يكديگر ميدهند.
مخاطب در تئاتر در عين واحد كه كل را ميبيند، جزء را هم ميبيند، گويي هم با لنز باز و هم با لنز بسته ميبيند و خودش هست كه مانيتور ميشود، تنظيمكننده ميشود و در كل همهچيز را در سايز واقعي ميبيند.
اما در سينما صورت من بازيگر بزرگتر ميشود. در حقيقت ابعاد واقعيت بزرگتر از واقعيت ميشوند. شما پول ميدهيد، در تاريكي مينشينيد، با تمركز كامل، فيلم را تماشا ميكنيد، اما در تلويزيون، اندازهها كوچكتر ميشوند، هزينهاي پرداخت نميشود و چراغ روشن است. شما همراه با گفتوگو و تمركزي كمتر حدود ٣٠ درصد، تماشا ميكنيد. در تئاتر آدم زنده ميبينيد كه جلوي شما بازي ميكند و اين يك احترام متقابل به وجود ميآورد و تمركز را متفاوت ميكند.
پس چالشي كه براي دستاندركاران و مخاطبان ايجاد ميشود در اين سه سايز متفاوت است. من جزو معدود كساني هستم كه هر سه را دوست دارم. معمولا همكاران من تئاتر را بيشتر دوست دارند و بهخصوص به تلويزيون به ديد تحقير نگاه ميكنند. اما تلويزيون يك مقوله متفاوت بوده و احترامآميز است، جذابيت خاص خودش را هم دارد. من در هر سه حضور دارم و به همه آنها عشق ميورزم.
اگر بخواهيد انتخاب كنيد، كدام را ترجيح ميدهيد؟
به اين شكل نيست كه ترجيح بدهم. هر وقت از هر كدام خسته ميشوم به سراغ ديگري ميروم. اگر چه لحظاتي كه با تئاتريها دارم انگار تقدس بيشتري دارد.
احساس ميكنم اين نگاه تحقيرآميز به تلويزيون، نگاه به هنر نمايش در تلويزيون نيست، بلكه نگاه تحقيرآميز به وضعيت امروز تلويزيون است، نظر شما چيست؟
ببينيد اين فقط اينجا نيست در هاليوود هم اگر باشيد محدوديت داريد. اگر يكي تصميم ميگيرد فقط سينما كار كند، قابل احترام و كاملا قابل فهم است. اما چرا نگاه تحقيرآميز، اين درست نيست. خيلي از سينماييها به تئاتر نگاه تحقيرآميز دارند و به اين موضوع اعتقاد دارند كه اگر نمايشي براي ٥٠٠ نفر پخش شود وقت تلف كردن است.
شما به تلويزيون نگاه مثبت داريد، پيشنهادهاي زيادي هم داريد پس چرا اينقدر كم حضور داريد؟
من خيلي مواظب هستم چرا كه نميخواهم، موقعيتم در كارهاي ديگرم دچار خدشه شود. پس انتخاب شخصي ميكنم نه با نگاه تحقير. الان ميتوان ادعا كرد هر كدام از اين سه سايز ارزشش از ديگري بيشتر است و از لحاظي هم درست است. اما هر كدام ويژگيهاي خاص خودشان را دارند.
شما يك بازيگر و يك نويسنده طنز هستيد، روند ساخت طنز در تلويزيون از سال ٧٠ به بعد كه جديتر شد را چطور ارزيابي ميكنيد؟ براي بهتر شدن كارهاي طنز و اينكه حجم انتقادها از طرف منتقدان كم شود- چرا كه تشويقها همه مردمي است و انتقادها همه از سوي منتقدان- چه پيشنهادي داريد؟
طنز وقتي در قانون عرضه و تقاضا قرار ميگيرد، ميتواند به چاله بيفتد و به جاهاي بد برود. بدنامسازان تنبل كه خودشان را چالش نميكنند، ميافتند در دام اينكه چه چيزي بسازند كه با مردم به آن بخندند و اين را مثل باج به مخاطب ميدهند. مردم هم ميفهمند اينها چيپ هستند اما ميخندند. ما اگر به زيباشناسي كمدي اهميت دهيم و براي ژانر كمدي تقدس قائل شويم و نگاه چالشي و استاتيك داشته باشيم و بلافاصله خنداندن مردم برايمان مهم نباشد، ميتوانيم كار قابل قبولي بسازيم. اين نوع ساخت تا حالا كم بوده اما هر وقت ساخته شده كارهاي خوبي بوده است؛ نوعآوري كرديم و دستاورد مهمي داشتيم.
شمسالعماره دارد اين كار را می کند ؟
در شمسالعماره، كارگردان و تهيهكننده دارند چالش ميشوند، دارند نوعآوري ميكنند. تهيهكننده، كارگردان و نويسندگان باج نميدهند، خب مدير شبكه دو هم مثل چتري ايستاده و حمايت ميكند. يك غرور پنهاني در تمامي عوامل كار، براي ارائه يك كار خوب و كامل ايجاد شده است. من خودم تمام وقتم را گذاشتم روي كار؛ نظر ميدهم، مشورت ميكنيم و در مورد روانشناسي جذب مخاطب بيشتر با كارگردان صحبت ميكنم. اما مواظب هستيم كه كيفيت كارمان فداي جذب مخاطب بيشتر نشود.
چه زماني به مجموعه شمسالعماره پيوستيد و به چه شكلي بود؟
من قصه را نخواندم، اما دوستي طولاني، رابطه خانوادگي، عشق و علاقه زياد من به سامان باعث شد با وجود اينكه كارهايي داشتم، همه را تعطيل يا به عقب بيندازم تا برسم به كار سامان. در اين مدت متوجه شدم قرار است كاري، كارستان انجام شود كه من هم بايد باشم.
كلاه پهلوي را تعطيل كرديد؟
در كلاه پهلوي من نقشم كوتاه است و بعد از هماهنگي با آقاي شريفينيا به جهت عدمتداخل- چراكه گريم اين دو كار متفاوت است- به شمسالعماره آمدم.
شغل مشاوره در كارهاي تلويزيوني يك شغل جديد است، يا در گذشته كمتر استفاده ميشده، خصوصا مشاور هنري، شما به تازگي مشاور هنري سريال «لطفا دور نزنيم» بوديد،
نقش شما به عنوان مشاور چيست و چقدر در كار حضور و تاثير داشتيد؟
من خيلي نبودم. من بيشتر با مهدي مظلومي بعد از بدون شرح كه سرپرست نويسندگان بودم، در كنارش بودم و بعد از آن هر دو مشاور هم شديم؛ چه قراردادي و چه غيرقراردادي. ما رابطهمان خيلي دوستانه است. با هم ورزش ميكنيم، با هم ميرويم استخر و قول داديم همديگر را پشتيباني كنيم. من در اين كار به او ميگفتم در مقابل بودجه كم، كار معمولي و عدم حوصله نويسنده براي بازنويسي متنها كوتاه نيايد، چراكه معتقدم مظلومي بسيار توانايي دارد و حقش را هنوز نگرفته است. در حقيقت من وجدان مظلومي بودم تا خوابش نبرد.
«لطفا دور نزنيم» موفق شد؟
كيفيت خوب بود اما در جذب مخاطب موفق نبود. در زمان خوبي پخش نشد و در روانشناسي جذب مخاطب خوب نبود جز در يك يا دو مساله كه ضعيف بود، در ساير موارد خوب بود. مهدي مظلومي ميتواند با حمايت بيشتر كارهاي بزرگتري انجام دهد.
در شمسالعماره نقش شما با ديگر نقشهايتان متفاوت است. ضمن اينكه نقش شما با ديگر بازيگران اين كار هم متفاوت است. آنها يك طبقه مرفه هستند و شما خدمتكار آنها. اما بازي شما خيلي خوب و متفاوت است. خيلي جذاب و گيراست. اين تفاوت از كجا ناشي ميشود؟
شكستهنفسي نميكنم چراكه معتقدم همان قدر كه خودپسندي زشت است، افتادگي بيش از حد هم زشت است. من با شما موافقم. خوب ظاهر شدم و از خودم راضي هستم و از كارگردان متشكرم چراكه با نبوغ و ظرافت خاصي نگاه ميكرد. ما حسمان به هم نزديك بود.
متنها عالي بود و نقش من خيلي خوب نوشته شده بود. اما براي مقايسه خيلي زود است؛ هرچند اصلا درست نيست. خيلي وقتها نقشها جذاب و تجاري است كه مشرحمت همين است. به اصطلاح نقش من و زيور كمدي را آزاد ميكند و مخاطب با كمدي بهتر ارتباط برقرار ميكند. اما هنرمندان اين كار عالي بازي كردند. طنز رويا تيموريان خيلي ظريف، پيچيده و سخت است چراكه اگر كمي اشتباه شود رو به ابتذال ميرود و اگر از آن طرف اين بند حركت كند به طور كلي طنزش از بين ميرود. يا طنزي رايگان از قسمتهاي بيستم به بعد آشكار ميشود.
بعضي از كاراكترها هم كه اصلا طنز ندارند مثل ليلا و عمه شمسي. كار غيركمدي بازيگران يك مجموعه كمدي شايد ديرتر مخاطب را جذب كند و من مطمئن هستم محبوبيت در تمام افراد سريال پخش ميشود
شما هم مقايسه نكنيد و بگذاريد در يك كليت بماند و كل به جزء تبديل نشود. شمسالعماره يك اتفاق جديد در كمدي است كه همه در آن سهيم هستند. همه بازيگران اين مجموعه دارند به يك اندازه خوب ظاهر ميشوند و هر گلي بوي خودش را دارد.
فكر ميكنيد مخاطب زيادي پيدا كند و بگيرد؟
اميدوارم چون خوب بودن دليل نميشود كه حتما مخاطب پيدا كند. اما تا حالا خوب بوده است. (با وجود كارهاي نمايشي زيادي كه هست) هرچند وقت يك بار يك كار ميتركاند و شهر را خالي ميكند، اين موضوع بستگي به شرايط دارد؛ مثل فضاي سياسي، اجتماعي، آب و هوا، حواشي قبل و... مانند زير آسمان شهر يك، بدون شرح و بعضي از كارهاي مهران مديري كه شهر را خالي كرد. بايد ديد اين شرايط براي شمسالعماره هم اتفاق ميافتد.
مشرحمت به جز طنزي كه دارد، چه پيامي ميخواهد به مخاطب بدهد؟ يكي كه اصلاح الگوي مصرف است و اهميت آب سد كرج و ديگري خرافاتي بودن مشرحمت. ديگر چه چيزي دارد؟
چيزي كه خيلي مهم بوده و هم چالش من و هم چالش نويسندگان اين كار است، اين است كه مشرحمت يك آدم واقعي باشد. جدا از خنداندن و پيام دادن، واقعي و باورپذير باشد. همين مساله برق و آب ممكن است هم به نقش و هم به موضوع صرفهجويي ضربه بزند.
اين صرفهجويي دستوري بود؛ شما چقدر به مفهوم صرفهجويي نزديك هستيد؟
نه نميدانم، من در متن ديدم و استقبال هم كردم. من در منزل خودم ظرفها را ميشويم چون به طريقه مصرف آب حساسم.
ما نسل تلمبههاي دستي و كوزه آب هستيم، پس قدر آب را به خوبي ميدانيم. ما به سختي از آب مصرف ميكرديم و اين نقش به من خيلي نزديك است و به نظرم خيلي جذاب است كه يك كاراكتر با همه خردهشيشهاي كه دارد، اسراف برايش مهم باشد.
اسراف هم در مذهب ما حرام است و هم از نظر اخلاقي خيلي غمانگيز است. وقتي ديدم رحمت به اين مساله حساس است خوشحال شدم و با همه خطراتي كه داشت، پذيرفتم.
حرف آخر؟
خيلي خوب است كه روزنامه شما، روزنامه فرهيختگان است. ولي چقدر خوب است بدانيم فرهيختگي تنها به دانش و دانستن نيست بلكه به انسانيت و كمال و ارتباط با هستي است. من در مدت زندگيام آدمهايي ديدهام كه بيسوادند اما فرهيخته هم هست ند.
منبع: کارگزاران