تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 27 اولاول ... 3456789101117 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 268

نام تاپيک: تاپيك حرف هاي دلنشين . . .!

  1. #61
    Banned VektOr's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2005
    محل سكونت
    C:\WINDOWS
    پست ها
    237

    پيش فرض

    اگه يه خبر بوست كنه خيلي يهتره تا يه بوس خرت كنه !

  2. #62
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    الهی تو دوست می داری که من تو را دوست بدارم
    با آن که بی نیازی از من
    پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری
    با این همه احتیاج که به تو دارم
    الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم
    اکنون کار با فضل تو افتاد.

  3. #63
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی
    دریاب که می توانی
    الهی عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم
    گفتی و فرمان نکردم درماندم و درمان نکردم
    الهی عاجز و سرگردانم نه آن چه دارم دانم نه آن چه دانم دارم
    الهی اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی
    الهی به بهشت و حور چه نازم مرا دیده ای ده که از هر نظر
    بهشتی سازم
    الهی در دل های ما جز تخم محبت مکار وبرجان های ما
    جز الطاف و رحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار
    به لطف ما را دست گیر و به کرم ما را پای دار
    الهی حجاب ها را از راه بردار و ما را به ما مگذار.

  4. #64
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    ((rose bud))
    The red rose
    whispers her desire
    The white rose
    sings to the dove
    I send
    best regards
    by rose bud
    رز قرمز آرزوهایش را نجوا می کند
    رز سفید برای کبوتر آواز می خواند
    من بهترین سلام خود را با یک غنچه گل می فرستم.

  5. #65
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    ساده بگویم نگاه زاده ی علاقه است
    اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند دیگر تو
    از آن خود نیستی
    زمان میگذرد زمانه نیز هم
    کودک می شوی
    جوان هستی و جوانی نمی کنی
    می گذری
    پیر می شوی
    می مانی
    باز هم مثل همیشه در پی آن گمشده ای هستی که با تو هست و نیست
    باز در پی آن علاقه ی پنهان
    آن نگاه همیشه تازه هستی
    باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان
    جستجو می کنی
    غافل از آن که او دیگر تکه ای از تو شده
    سایه ای خوش بر دل تو
    گوشه گوشه ی این دل خراب سرشار از عطر نگاه توست
    عزیز دل.

  6. #66
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    گاهی که از تو دور می افتم به تمام ابرهایی که بالای سرت راه می روند
    حسودیم می شودآن وقت آرزو می کنم کاش ابر کبودی بیودم که تو به خاطر باران دوستش داشتی
    گاهی که دیدنت محال می شود به ستاره ها چشم می دوزم که مرا به یاد برق نگاهت می اندازد
    و از ماه و خورشید می پرسم در چه روزی متولد شدند.
    وقتی نیستی روحم رود سر گردانی می شود که احوال تو را از همه ی دریا ها می پرسد.
    موجهایی که حتی یک بار تو را دیده اند هرگز به سکوت و ساحل نمی اندیشند.
    پیراهنم از من خوشبخت تر است چون اولین کسی است که نام تو را از صدای تاپ تاپ قلبم می شنود.
    چه کاروان چه قطار چه پرنده های آهنین هر چه مرا به سوی تو بیاورد و فاصله ها را کم کند دوست داشتنی است.
    مهم نیست حتی اگر همه ی راه را در خواب باشم.
    هر که تو را یک بار ببیند شاعر می شود
    من از روز ازل شعر می گفتم و آن ها را برای فرشتگان می خواندم
    راستی پروانه هایی که لای دفتر چه های خاطرات خشک شده اند هم شاعرند.
    روذهای دیدار همیشه بارانی است
    مثل همیشه فراموش می کنیم چتری به همراه بیاوریم و حرف هایمان زیر باران
    تازه می شوند.
    در این اتاق در این تاریکی چه صبح دلپذیری جریان دارد!
    چراغ را روشن می کنم رویاهایم بیدار می شوند
    من حتم دارم دستی که اولین گل سرخ را لبخند زنان در زمین کاشت
    خوب می دانست
    که یک روز انبوهی از آن تقدیم تو خواهد شد.

  7. #67
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    پسر کوچولو گفت:گاهی وقت ها قاشق از دستم می افتد
    پیر مرد بیچاره گفت:از دست من هم می افتد
    پسرکوچولوگفت:من گاهی شلوارم را خیس می کنم
    پیر مرد بیچاره گفت:من هم همین طور
    پسر کوچولو گفت:من اغلب گریه می کنم
    پیرمرد سر تکان داد و گفت:من هم همین طور
    پسر کوچولو گفت:از همه بدتر بزرگترها به من توجهی ندارند
    و گرمای دستی چروکیده را احساس کرد:می فهمم چه می گویی کوچولو میفهمم!

  8. #68
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    عشق بخشیدن است
    عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است
    عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است
    عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است
    عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.

  9. #69
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    آرزو کردن شرط نیست شرط تحقق آرزوهاست.(داوینچی)
    صاحبان اخلاق روح جامعه ی خود هستند.(امرسون)
    تنها نعمتی که به رنج زیستن می ارزد آزادی است(محمد حجازی)
    آینده را ما می سازیم مگر از دیروز تا امروز نساخته ایم(حسین بهزاد)
    تحصیل ادب به از تحصیل زر است.(حضزت علی (ع) )
    سخن را زیوری جز راستی نیست.(جامی)
    زیبایی مرد در فصاحت زبان است.(حضرت محمد(ص) )

  10. #70
    کـاربـر بـاسـابـقـه k@vir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    پشت هیچستان
    پست ها
    413

    پيش فرض

    تو می توانی دوست بداری فرق تو با سنگ وشیشه همین است
    تو می توانی کنار جاده منتظر بمانی تا او از راه برسد وشادمانه دستمال صورتی خود را برایت تکان دهد
    تو می توانی عبور قطار ها بارش ابرها و پر کشیدن چلچله ها را ببینی
    تو می توانی بر سینه ی همه ی درخت ها و پنجره ها بنویسی
    ((دوستت دارم))
    فزق تو با سنگ و شیشه همین است
    چرا نشسته ای؟
    چرا این همه عابری را که مشتاقانه به سوی عشق می روند نمی بینی؟
    چرا به کاج ها و علف ها سلام نمی کنی؟
    چرا دست هایت را به زیارت یک ضریح غریب و روشن نمی بری؟
    چرا سکوت کرده ای؟
    چرا آسمانی را که هر روز بالای سرت نفس می کشد نمی بینی؟
    چرا مزرعه های مهربانی دشت های صفا کوهستان های وقار و
    دریاهای ایثار را از یاد برده ای؟
    تو می توانی عاشق باشی و هر صبح خروسخوان
    دنیا را با ترانه ای سبز بیدار کنی!
    تو می توانی آغوشت را بر روی هر که و هر چه که دوست داری بگشایی
    و هر سال بهار به خاطر سرو ها و ستاره ها شکوفه کنی
    فرق تو با سنگ و شیشه همین است
    چرا غمگینی؟
    تو می توانی نیل را در دستانت بگیری و
    ماه را به ضیافتی در زمین مهمان کنی
    و از باغ حوا عطر های تازه بیاوری
    تو می توانی بی هیچ دغدغه ای از جنگل های وحشی بگذری
    و صدای قناری ها را به شاخه های بی برگ بدهی
    تو می توانی هر وقت که بخواهی از نردبان نور بالا بروی
    و به خداوند که همچنان به تو نزدیک است بگویی
    ((دلت برایش تنگ شده است))
    فرق تو با سنگ و شیشه همین است!
    __________________________________________________ _-
    تقدیم به استاد گرامی[/b]

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •