تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 15 اولاول ... 34567891011 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 142

نام تاپيک: ترجمه ي فايلهاي Resident Evil Code Veronica X

  1. #61
    اگه نباشه جاش خالی می مونه redblood's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران،شمرون،همین نزدیکا
    پست ها
    368

    پيش فرض

    Message to the new family master
    Sir Alfred,
    Congratulations on your succession as master as the Ashford family.
    I hereby present you with an earthenware vase, according to the Ashford
    family tradition.
    As you may know, this tradition first began when a butler presented a
    golden teacup as a commemorative to Veronica. As founder of the Asford
    family, her intelligence and beauty are legendary.
    The second and third, masters, Stanly and his son Thomas were also
    presented with similar teacups. It was their hope to achieve glory as
    Veronica did before them.
    The position as family master then shifted to Sir Thomas to his twin
    brother Sir Arthur. It then went to Sir Edward, your grandfather. That
    was when the Ashford family enjoyed it's golden age.
    It was also Sir Edwards acheivement that established the large chemical
    enterprise, Umbrella Inc.
    However, when Sir Edward passed away, and your father Sir Alexander
    succeeded the position, the glorious Ashford family gradually began to
    sink...
    I sincerely hope that the Ashford family regains it's glory with your
    guidence, just as this vase continues to shine eternally.

    Scott Harman
    Butler, Ashford Family

    __________________

    پیغام به ارباب جدید خانواده
    جناب آلفرد
    تبریک به موفقیت شما برای اربابی خانواده اشفرد.
    بدینوسیله من براساس رسم خانواده اشفرد،یک گلدان سرامیکی به شما اهدا میکنم.
    همانطور که ممکن است بدانید،این رسم از آنجا شروع شد که یک پیشخدمت یک فنجان چای طلایی را به عنوان یادبود به ورونیکا اهدا کرد.زیرا بنیانگذار خانواده اشفرد،هوش و زیباییش افسانه ایست.
    به دومین و سومین ارباب،استنلی و پسرش توماس هم فنجان چای مشابهی اهدا شد.این امید آنها بود که که دست به سرافرازی بیابند،همانطور که ورونیکا قبل از آنها این کار را انجام داد.
    مسئولیتی که ارباب خانواده دارد بعد از جناب توماس به برادر دومشان جناب آرتور منتقل شد.این مسئولیت بعد از آن به جناب ادوارد،پدر بزرگ شما منتقل شد.آن زمانی بود که خانواده اشفرد به عصر طلاییش رسیده بود.
    همچنین جناب ادوارد یک کار بزرگ شیمیایی را تاسیس کرد که یک دستیابی دیگر بود،شرکت آمبرلا.
    گرچه،هنگامیکه جناب ادوارد کناره گیری کرد و پدرتان جناب الکساندر مسئولیت را بدست گرفت،افتخار خانواده اشفرد به تدریج تباه شد....
    من صمیمانه امیدوارم که خانواده اشفرد افتخارش را با هدایت شما مجددا بدست آورد،همانطور که این گلدان زینتی به طور ابدی به درخشش ادامه میدهد.
    اسکات هارمن
    پیشخدمت خانواده اشفرد

  2. #62
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    دستتون درد نكنه آقاي redblood خيلي خوب بود 8 تا فايل ديگه مونده اين هفته به اميد خدا تموم ميشه

  3. #63
    اگه نباشه جاش خالی می مونه redblood's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران،شمرون،همین نزدیکا
    پست ها
    368

    پيش فرض

    دستتون درد نكنه آقاي redblood خيلي خوب بود 8 تا فايل ديگه مونده اين هفته به اميد خدا تموم ميشه

    خواهش میکنم.قابلی نداشت.ok من منتظرم برای بقیه.همچینم زیاد نبود این سری.فقط پرمحتوا تر بود.

  4. #64
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    خواهش میکنم.قابلی نداشت.ok من منتظرم برای بقیه.همچینم زیاد نبود این سری.فقط پرمحتوا تر بود.
    دقيقا پر محتوا بود اما اون اويل 3 خيلي زياد بود 30 تا فايل بود اندازه ي تومار

  5. #65
    اگه نباشه جاش خالی می مونه redblood's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران،شمرون،همین نزدیکا
    پست ها
    368

    پيش فرض

    دقيقا پر محتوا بود اما اون اويل 3 خيلي زياد بود 30 تا فايل بود اندازه ي تومار
    درسته.ولی متاسفانه من اونجا افتخار همکاری نداشتم.

  6. #66
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    درسته.ولی متاسفانه من اونجا افتخار همکاری نداشتم.
    حالا كه همچين خوب افتخار داديد!

  7. #67
    اگه نباشه جاش خالی می مونه redblood's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران،شمرون،همین نزدیکا
    پست ها
    368

    پيش فرض

    حالا كه همچين خوب افتخار داديد!
    لطف دارید.

  8. #68
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    تكه اي از روزنامه
    يك دختر 10 ساله ي بااستعداد ديپلم خودشو از يك كالج معتبر گرفت.
    شركت بين المللي دارويي آمبرلا اظهار ميدارد : بايد يك تحقيق بسيار مهم انجام شود.

    ---------------------
    ---------------------
    اينم از يه ميني ترجمه ي ديگه!!

  9. #69
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    7

    خاطرات زنداني

    13 مه
    اين سلول بوي گند مرگ ميده! من بايد هر طور شده اطلاعاتي بدست بيارم. من ميدونم كه خيلي از مناطق جنوبي استوا دور شدم.
    من شانس آوردم كه باب كه توي سلول بقليه با منه. اون يكي از افراديه كه من باهاش جور شدم.

    16 مه
    امروز باب در مورد اينكه چرا با من اينجا اسير شده چيزهاي مسخره اي گفت. باب به من گفت كه رئيس اينجا رو ميشناخته. اين رئيسه آلفرد اونو اينجا انداخته چون باب فقط يه اشتباه كوچيك مرتكب شده.

    20 مه
    بدون هيچ اخطاري امروز چند نفر از افراد ارتش داخل شدند و باب رو با خودشون به ساختمان پشت زندان منتقل كردند.
    نصفه شب من دزدكي به ديدنش رفتم.
    من از بقيه شنيده بودم كه هركس وارد ان ساختمون بشه ديگه بر نميگرده. عجيب ترين چيزي كه گفته بودن اين بود كه اونجا كيسه هاي پلاستيكي واقعا بزرگي وجود داره كه در حال حاظر اونجا قرار نداشت. بهتره براي باب دعا كنم.....

    21 مه
    من اشتباه كردم . نبايد اينجا رو ترك ميكردم. اينجا داره چه اتفاقي ميفته!؟ صداي خنده هاي ديوانه كننده و صداي جيغ زدن هاي باب رو ميشنوم. من نميدونم چه كار كنم. من نميتونم در موردش فكر نكنم. آيا اين اتفاق براي منم ميفته؟!
    من نميتونم اجازه بدم......
    نميتونم....

    27 مه
    اين آخرين يادداشتهاي منه چون زنداني شدن من داره با رفتن به اون ساختمون تكميل ميشه!! ميدونم كه نفر بعدي هستم. ديگه حالا ميدونم كه ما همه خوكچه هاي آلفرد هستيم.هيچ راه فراري نيست!
    من حالا بايد چه كار كنم؟!......

  10. #70
    اگه نباشه جاش خالی می مونه redblood's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران،شمرون،همین نزدیکا
    پست ها
    368

    پيش فرض

    یکی نیست به این آقا بگه خوب مرتیکه افتخارتو کسب کن،چرا عذاب میدی.
    لطفا فایل!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •