خدايا: تو خود مي داني كه چه سخت است اگركه ماهي كوچك اسيرآب درياي بيكران باشد.
خدايا: تو خود مي داني برای من كه هميشه دلم می خواسته با تو زندگي کنم اينسير تكراري روزگار كه نا خواسته مرا به كام خود مي برد چه قدر ملال آور
وخسته كننده است
خدايا: آخر چگونه مي توان شكوه تو رادر زيبايي گل بجوييم درحالي كه اين تكرار هميشگي اشتياق خوب ديدن را از من گرفتهاست. چگونه ميتوانم حمد و ثناي تو را از زبان چكاوكها بشنوم در حالي اين تكراراشتياق خوب شنيدن را از من سلب كرده است
خدايا: مي ترسم كه اگر به همين منوالپيش رود ديگر شعله هاي عشق تو در وجود من هر روز بي فروغ و بي فروغتر شود. تاجاييكه ديگر نه اشتياقي براي پرواز داشته باشم و نه اميدي به رهايي
پس اي خداي مهربان مرا از اين تكراراز اين يكنواختي كه همه ي روزهاي مرا فرا گرفته است رهايي ده
خدايا: به من اشتياقي ده تا دوباره چشمانم قادر به ديدن شگوه تو درزيبايي گل ها باشد.
خدايا: به من اشتياقي ده كه دوباره بتوانم صداي مناجات تو را اززبان چكاوك ها بشنوم.
خدايا: به من عشقي ده كه روز به روز به تو نزديكتر شوم
خدايا : چگونه مي توانم رويبه سوي تو بياورم و زبان به حمد و ثنايت بگشايم در حالي كه خود از كرده خويش آگاهم . چگونه مي توانم دوستار تو باشم در حالي كه بر عهد و پيماني كه با تو بسته اموفادار نبوده ام . چگونه مي توانم طلب عفو و بخشش كنم در حالي هنوز شعله هاي عصياندر درونم فروزان است.
بارالها:چگونه مي توانمروي به توبه آورم درحالي كه اسير هواهاي نفساني خويشم.
بارالها: تو از علاقه ي مننسبت به خودت آگاهي و ميداني كه چقدر مشتاق رسيدن توام ولي هر وقت كه تصميم گرفتمكه به سوي تو بيايم گناه به سراغم آمد و مرا از تو دور ساخت . هميشه آرزويم اينبوده است كه حتي براي يك روز هم كه شده آنچه باشم كه تو مي خواهي وآنچه كنم كه تومي پسندي ولي افسوس اين نفس سركش تا كنون مجال برآورده شدن اين آرزو را به من ندادهاست
بارالها : مي ترسم، از خويشو از اين سرنوشتي كه در انتظار من است ميترسم . از اين بيابان و شوره زاري كه درپيش روي من است ميترسم. مي ترسم كه مرگ به سراغم بيا يد و آرزوي رسيدن به تو رااين بار از من بستاند. پس اي پروردگار بي همتا به لطف و كرم خويش مرا از مردابرهايي ده و تواني ده تا خويشتن را از هر چه بدي است پاك كن