تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 11 اولاول ... 34567891011 آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 103

نام تاپيک: جبران خلیل جبران

  1. #61
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض خدا

    چون لبهايم براي نخستين بار آماده ي سخن گفتن شدند و جنبيدند، از كوه مقدس بالا رفتم و خدا را چنين صدا زدم:

    پروردگارا! من تورا پرستش كرده ام. مشيّت پنهان تو شريعت من است. تا روزي كه زنده ام در برابر تو خضوع خواهم كرد. اما خداوند پاسخ مرا نداد بلكه مانند طوفاني سهمگين از من گذشت و از ديدگانم پنهان شد.

    يك هزار سال بعد، براي دومين بار از كوه مقدّس بالا رفتم و با خدا چنين سخن گفتم:

    تو مرا از خاك زمين آفريدي و از روح معنوي ات بر من دميدي و زنده ام كردي، پس همه ي وجودم به تو مديون است. اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون هزاران پرنده ي بالدار به پرواز در آمد و از من گذشت.

    يك هزار سال بعد، از كوه مقدّس بالا رفتم و براي سومين بار با خدا سخن گفتم:

    اي پدر مقدّس! من فرزند دوست داشتني تو هستم. با عشق و دلسوزي مرا به دنيا آوردي. با محبّت و عبادت ملكوت و مُلكِ تو را به ارث خواهم برد! اين بار نيز خداوند پاسخم نداد و همچون مه كه تپه ها را مي پوشاند از چشم من دور شد.

    يك هزار سال بعد. از كوه مقدس بالا رفتم و براي چهارمين بار با خدا سخن گفتم:

    اي اِلهِ من! اي حكيم و دانا! اي كمال و مقصود من! من گذشته ي تو و تو فرداي من هستي، من ريشه هايت در ظلمات زمين و تو روشنايي آسمانها هستي.

    در اين هنگام خداوند به سوي من خم شد و واژگاني شيرين و لطيف بر گوشم نواخت؛ چنانكه دريا، رودخانه ي سرازير شده را درخود فرو مي برد، خداوند مرا در اعماق خود فرو برد! و چون به سوي دشتها و درّه ها سرازير شدم، خدا نيز آنجا بود!




  2. #62
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    اولین اندیشه خدا. یک فرشته بود .
    و اولین کلام او نسان.

  3. #63
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    دشمنم به من گفت :دشمن خویش را دوست بدار
    من اطاعت کردم و بر خود عاشق شدم.

  4. #64
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    ملائکه و شیاطین اغلب به دیدارم می ایند.
    به زودی یاد گرفتم چگونه خود را از انها برهانم
    برای فرشتگان دعایی طولانی می خوانم .حوصله شان سر می رود.
    و برای شیاطین گناهی حقیر مرتکب می شوم آنها نیز می گریزند.

  5. #65
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض


    روزی از دریا با جویبار سخن گفتم و جویبار به چشم یک خیالاتی به من نگاه کرد.
    روزی دیگر از جویبار با دریا سخن گفتم و دریا گمان کرد:که من هتاکی بیش نیستم.

  6. #66
    آخر فروم باز talot's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    فراتر از اندیشه
    پست ها
    1,633

    پيش فرض

    دوستان میخوام هر کس میتونه بیادو در مورد جبران و دیدگاهاش ،سبکش و نوع نگرشش به دنیا و ماورا نظر بده تا در موردش بحث کنیم اینجوری چیزایی از زوایای کور زندگی جبران نیز اشکار میشه

  7. #67
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    زندگینامه جبران خلیل جبران



    جبران در خانواده ای متوسط در روستایی به نام "بشری" در شمال لبنان در سال 1883 به دنیا امد.پدرش مردی میگسار و خشن بود. می گویند وقتی پدرش را از میکده به خانه اش بردند ان چنان در حالت بیهوشی بود که فردای ان شب به هوش امد. اما مادرش بر خلاف پدر کاملة دختر "خوری اسطفان" زنی باهوش و فعال بود .کاملة که در قبل از این بیوة حنا عبدالسلام رحمة بود چون زنی رنجیده و با تجربه بود در پرورش و تربیت فرزندان به ویژه جبران تاثیر به زایی داشت.
    جبران خود بارهااز تاثیر تربیت و کادانی مادرش سخن گفته بود .می گفت :او در محیط زندگی اش محبوب بود.در کودکی به من اموخت که رابطه ما رابطه بین دو دوست و عشقی طرفینی است.تنها چیزی که ما را به هم پیوند می داد. دست شریف زندگی با عزت بود.
    پدر جبران که در اداره مالییات کار می کرد به خاطر اختلا به زندان افتاد و به همین خاطر اموالش مصادره شد .مادرش بعدها توانست انها را پس بگیرد.این حادثه در محیط روستا بعدها یکی از عوامل احساسات تراژدیک جبران شده بود و در اثار او به صورت سرکشی نسبت به انواع سلطه ظهور یافت.جبران خودش هم بسیار قهوه می خورد و سیگار می کشید لذا جای شگفتی نیست که شخصی عصبی مزاج بار اید و به شرابخواری روی اورد در نامه ای به دوستش میخائیل نعیمه از دردهایش سخن می گوید که بیانگر بیماری های جسمی اوست.مثلا خودش را به الت موسیقی تشبیه می کند که تارهایش از هم گسسته است و در دستان شخص قدرتمندی ات که بر ان نغمه های غریبانه و خالی از الفت و ازگاری می نوازد .به همین جهت 48 سال بیشترعمر نکرد.
    کودکی جبران در روستای بشری سپری شد روستای زیبا و ر سبز که از عوامل تاثیر گزار در پرورش ح طبیعت گرایی وی شده بود .اطاف بشری را کوههای بلند با چشمه های زیبا و خروشان و دره های عمیق که ابر های خاکستری بالای ان را می پوشاند در بر گرفته بود.
    در پنج سالگی به مدرسه رفت .او در همان زمان به نقاشی علاقمند شد .لذا بیشتر به خاطر توجه به نقاشی به حرف معلم در کلاس گوش نمیداد و ظاهرا شاگرد با انضباطی نبود اما بر عکس ظاهرش باهوش و بی توجه به قوانین مدرسه بود.
    بعدها به خاطر اختلاس پدرش مجبور به ترک لبنان می شوند مادرش چهار فرزندش را در سال 1884 بوسطن امریکا می برد و در محله فقیر نشین چینی ها به زندگی ادامه می دهند.
    جبران در 1897 به لبنان باز می گردد تا در مدرسه الحکمه به فراگیری زبان فرانسه و عربی بپردازد .
    در پایان سال تحصیلی به بشری امد تا تابستان را با پدرش بگذراند اما خبر مرگ خواهرش به او رسید و به وسطن باز گشت .بعد از اینکه غم و اندوهی پیاپی به سراغ او اممد مادرش نیز مثل برادرش پطرس به سل مبتلا شد و از دنیا رفت.


    او در این مدت در بوسطن نمایشگاه نقاشی بر پا کرد که مورد توجه همگان قرار گرفت از جمله خانمی که بعد ها در براوردن ارزوهای جبران نقشی مهم ایفا کرد ان زن ماری هاسکل بود .ماری که ده سال از جبران بزرگ تر بود دارای شخصیتی فرهنگی و با نفوذ بود.
    جبران به نقاشی بسنده نکرد و به نویسندگی نیز پرداخت. او با روزنمه نگاری اشنا شد که هفته نامه المهاجر را منتشر می کرد و از جبران خواست که در انجا مقالاتی بنویسد . در 1904 جبران اولین مقاله خود را به نام رویا نوشت و بعد ها سلسله مقالاتی به نام رسائل النار منتشر کرد.
    جبران توسط ماری هاسکل به پاریس رفت تا دوره نقاشی خود را کامل کند.در 1909 به مدرسه هنرهای زیبای پاریس رفت و به خاطر اختلاف نظر با استادانش درس را رها کرد.
    در 1911 به نیویورک می اید و تا پایان عمر در انجا ماندگار می شوددر انجا با گروهی که برای ازاد ازی لبنان تلاش می کردند اشنا شد به همین خاطر به حوزه فعالیت های سیاسی نیز پیوس.
    در اثار جبران بیشترین تاکید بر مسائل اجتماعی می رود.ظلم و تبعیض ،فاصله طبقاتی . حقوق زن.استبداد دینی توسط روحانیون مسیحی و .... عمده موضوع های نوشته های او هستند.

  8. #68
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    جبران از شخصیت هایی است که داوری درباره او دشوار است .
    برخی از ناقدان او را شخصیتی نامتعادل می دانستند و برخی او را شخصیتی استوار و با عقیده ای ثابت در زندگی. برخی او را طرفدار نیچه می دانتندو برخی او را ادیبی با مسلک عرفانی -تصوفی. به نظر مارون عبود عشق انسانی و مادی سروردی است که جبران زمزمه می کند. عشق به گوشت و استخوان همان محوری ات که اسیاب برگرد ان می چرخد .حناالفاخوری می گوید جبران با اشنایی با اثار نیچه سخت شیفته او شد و کیش قدرت نیچه با طبع او سازگار افتاد.
    فاخوری معتقد است جبران در این دوران در میان رو اندیشه سرگردان بود:
    1-شخصیتی که منتقد ساختار قدرت و شورشگر علیه عقاید دینی بود.
    2- شخصیتی که از پس ارزوها روان بود و تمتع از زندگی را دوست داشت.
    شاید اینگونه داوری در مورد او به نوع سخنان جبران باز می گردد که درباره خودش یا درباره امور دیگر نوشته است.فاخوری می گوید جبران در خطاب به خود چنین می گوید:تو ای جبران عشقت را بر مذبح شهوت فدا کردی.تو ای جبران به بیماری حرف مبتلا شده ای زیرا تو از این همه ضعف بشری که در تو حلول کرده شرمنده ای اکنون می خواهی ان راحله ای از سخن زیبا و شادمانی های رنگارنگ بپوشانی . سخن زیبا زشتی را تا حد زیبایی فرا نمی برد و به ناتوانی رنگ توانای نمی زند.اگر گفته ای که عشق همان خداست نباید شهوات جسمانی را به خدایی برگزید و لذات حیات را نامو حیوانات بشمار اورد.اما در عین حال فاخوری درباره او چنین نظری دارد:جبران نویسنده ای است اجتماعی .در جامعه عیبها و خرافا و برکات زمینی را بر خود اختصاص داده اند و بسیاری از ارباب ریاست ،قدرت و زعامت را وسیله ظلم و استبداد قرار داده اند رنج می برد.
    اما جبران خود در نامه ای که به ماری هاسکل نوشته چنین می گوید:
    * به تنهایی و در میان کوت کار می کنم ،کار می کنم،کار می کنم
    *رنگ مورد نظرم ازرق است
    *توفان محبوب تریت چیز برایم در طبیعت است
    *مادرم شگفت ترین موجودی ات که در زندگی ام شناخته ام
    *مردم را زیاد دو دارم ولی به انها نزدیک نمی شوم
    *نواوری تنها ویژگی من است

    در نامه ای به یوسف الویک چنین می گوید:
    *لعنت خدا بر ثروت که چگونه میان انسان و ارزوهایش کمین کرده است.
    *از ان چه تاکنون نوشته ام راضی نیستم
    *ای یوسف قبل از تو خواهم مرد ولی امیدوارم که بر سر قبرم شیری قرار دهی که غرش کند.

    جبران را نمی توان به سادگی شناخت! او ناقدی است اجتماعی و معتقد است که خرافات و پندارهای باطل مردم انها را در خود اسیر کرده ات لذا بایذ انها را از ساخت اندیشه زدود . در عین این مسیحی است بسیاری از اداب مسیحی را که مانع پرواز روح ادمی می گردد به باد انتقاد می گیرد.
    برای او بشر مهم است و نجا او را از قید و بند های اجتماعی مهم ترین وظیفه هر اندیشمند است.لذا نوع نوشته های او چنان سمبلیک است که نمی توان با تکیه بر انها درباره او داوری نمود.
    از طرفی دیدگاه دیگر متفکران دربارهاو به حدی است که او را بنی القرن الهشرین لقب دادند.
    بعد از مرگش بر مدخل دیر مارسرکیس نوشته اند:"هنا یر قد نبینا جبران" اینجا ارامگاه پیامبر ما جبران است .جبران به دین و ایین های دینی سخت علاقه داشت و اگر از سخنان او چنین بر می اید که به ادیان اعتقادی نداشت دینهای خرافی و امیخته با پندارهای باطل بود. وگرنه دین واقعی را سخت پایبندبود. او دینداری را از مادرش فرا گرفته بود .می گویند در همان دوران کودکی به مراسم دینی علاقه داشت
    در عین حال افرادی چون مارون در باره او می گویند:فیلسوفی است در ادبیات و ادبیات جبران فلسفه است این دو عنصر در کلامش چنان به هم متحدند که می توان ان را به اتحاد رنگ و بو در گل تشبیه کرد.

    هنری جیمز می گوید:ای هم وطنان جبران .وای ای هم زبانان جبران بسیاری از امریکایی ها که به مادیات چسبیده اند و برای دلار تلاش می کنند بالاخره در برابر نابغه لبنان سر فرود اورده و در برابر عظمت روح و اعتقادات او تسلیم شده اند



  9. #69
    آخر فروم باز pedram_ashena's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    محل سكونت
    من هم همانجام ;)
    پست ها
    3,303

    پيش فرض

    هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد. شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من شکوفا می شود .عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود.
    جبران خلیل جبران

  10. #70
    پروفشنال rsz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    در اينده
    پست ها
    551

    پيش فرض

    راز های دل را کسی درک نمی کند مگر انکه دلش پر از اسرار باشد
    آنکه تنها با اوقات خوشش و نه با غمهایتان با شما شریک شود یکی از هفت کلید درهای بهشت را از دست داده است

    بر گرفته ازکتاب ماسه و کف

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •