تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 16 اولاول ... 34567891011 ... آخرآخر
نمايش نتايج 61 به 70 از 153

نام تاپيک: موسیقی بانوان

  1. #61
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض كنسرت بانوان آذري در تالار وحدت

    گروه بانوان آذري «دريا» به سرپرستي و خوانندگي«قرينه محمدآوا»13 و 14 ارديبهشت در تالار وحدت براي بانوان به اجراي برنامه مي‌پردازد.


    «قرينه محمدآوا» گفت: در اين برنامه به همراه گروه 5 نفره‌ام 20 قطعه را اجرا خواهيم كرد كه 5 قطعه از آن فارسي و مابقي آذري است.
    وي افزود: در اين كنسرت نوازندگان سازهايي چون نقاره،گارمون،پيانو و كمانچه من را به عنوان خواننده همراهي مي‌كند.
    وي اظهار داشت: تا به حال در كشورهايي چون روسيه و ايران كنسرت‌هايي را داشته‌ايم و اين بار براي سومين بار در ايران به روي صحنه مي‌رويم.




    «محمدآوا»در خاتمه خاطرنشان كرد: موسيقي آذري با موسيقي ايراني نزديكي بسيار دارد به همين دليل در اجرايمان قطعات فارسي را نيز اجرا مي‌كنيم.



    لينك خبر:



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  2. #62
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ليلی افشار



    ليلی افشار :توصيف شده توسط واشنگتن پست به عنوان ؛عالي-بي عيب و نقص .از سالهای کودکی شروع به فراگيری گيتار نمود و پس از پايان هنرستان موسيقی در سال 1356 به آمريکا عزيمت نمود او ليسانس خود را در رشته موسيقي از كنسرواتوار موسيقي بوستون و فوق ليسانس را در نوازندگي گيتار لز كنسرواتوار موسيقي نيوانگلند اخذ نموده است. ايشان اولين خانم نوازنده گيتار مي‌باشند كه موفق به دريافت دكترا در رشته موسيقي و گيتار شده‌اند.




    لی لی افشار جوايز بين المللی بسياری را در طول زندگی هنری خود کسب کرده است كه مي توان به جايزه عالي مسابقات بنياد گيتار كلاسيك آمريكا، جايزه ممتاز جشنواره مسابقات گيتار موسيقي اسپن، جوايز اول مسابقات گيتار انجمن ملي استادان موسيقي و انجمن استادان سازهاي زهي آمريكا جايزه كميته انجمن هنرمندان تكنواز موسيقي و جايزه كميته انجمن هنرمندان تكنواز موسيقي و برنده جايزه بهترين گيتاريست کلاسيک زن در سال 2000 توسطOrville h. Gibson اشاره كرد .




    او بعنوان نوازنده مستر كلاسهاي آندرس سگوويا (بنيانگذار گيتار کلاسيک نوين) که دردانشگاه کاليفرنيای جنوبی برگزيده شد و در همان زمان بود که سگوويا در يک مصاحبه تلويزيونی در NBC در مورد او گفت :

    او بی شک يکی از مشاهير گيتار کلاسيک در جهان خواهد شد



    دکتر ليلی افشار کرسی پرفسوری خود را در دانشگاه ممفيس در سال ۲۰۰۰ بدست آورد و بيش از ۱۴ كه سال است برنامه ليسانس و فوق ليسانس نوازندگي گيتار را در دانشگاه ممفيس اداره مي كند .

    وي اجراهاي متعددي در سالن‌هاي مشهور اروپا، آسيا، شمال و جنوب آمريكا، آفريقا و استراليا داشته است كه چندی پيش شاهد (۱۳ - ۱۴ مرداد ) اجرای اين نوازنده برجسته در فرهنگسرای نياوران بوديم و چند سالی هست كه وي علاوه بر اجرای كنسرت -مستر كلاسهايی را برای علاقمندان به گيتار كلاسيك در ايران برگذار مينمايند كه بايد بجرات گفت پيشرفت و ارتقای گيتار كلاسيك در كشورمان در اين چند سال اخير مرهون زحمات و فعاليتهای آموزشی ايشان بوده است

  3. #63
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض کنسرت گروه نیریز برگزار می شود

    کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت برگزار می شود.




    ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز با اعلام این خب گفت : همه قطعاتی که قرار است در این دو شب اجرا شود ازتازه ترین قطعات گروه نیریز در دستگاه سه گاه است که در دو بخش برگزار می شود، در بخش نخست قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا" را اجرا می کنیم.



    این مدرس هنرستان موسیقی در ادامه به اجرای قطعات فولکلور اشاره کرد و گفت : بخش دوم برنامه های نیریز به اجرای قطعات محلی خراسانی،شیرازی،بختیاری و کردی اختصاص دارد.



    لازم به ذکر است هوروش خلیلی خواننده ،لیلا بازغی نوازنده تار، حسنا پارسا نوازنده کمانچه، پروین کاظمی،عود و پریسا ارشادی نوازنده تنبک و 14 نفر به عنوان گروه کر و دف نواز اعضای گروه موسیقی نیریز را تشکیل می دهند.

  4. #64
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ارفع اطرایی :استفاده نابجا از موسیقی سنتی ایجاد دلزدگی کرده است

    فقدان خلاقیت و استفاده نابجا از موسیقی سنتی ایران برای اقشار و سنین مختلف جامعه، موجب شده است تا این موسیقی در دهه اخیر جایگاه خود را در میان مخاطبان از دست بدهد.




    ارفع اطرایی ، نوازنده سنتور،ضمن بیان این مطلب گفت : در سالهای اخیر استفاده تکراری و یکنواخت از موسیقی سنتی برای اقشار مختلف جامعه که توسط افراد کم تخصص و فاقد صلاحیت صورت می گیرد از شمار مخاطبان هنرموسیقی بویژه موسیقی سنتی کاسته است.



    وی خاطر نشان کرد : موسیقی ردیف و دستگاهی ایران، صرفا به منزله کادر و الگویی است که معلم به شاگرد می آموزد تا نوازنده و یا خواننده بتواند در آن کادر حرکت کند و به خلاقیت و نوآوری بپردازد. این الگوها ، به خودی خود، جذابیتی ندارند بلکه پردازش آنها توسط هنرمندان با ایده ها و تجربیات مختلف، می تواند برای شنونده ایجاد جذابیت لازم را بنماید.



    این مدرس موسیقی در ادامه افزود: در واقع موسیقیدان، در قالب این چهارچوب - ردیف ها و دستگاه های موسیقی ایرانی - می بایست بتواند خود را بیان کرده و نیز به نیاز مخاطبین، در سنین مختلف توجه کند و در این میانه، نوع پرورش نوازنده و یا خواننده از ملودی ها حائز اهمیت است.



    وی با اشاره به اهمیت خلاقیت در ارائه آثار هنری گفت : به اعتقاد من خلاقیت در موسیقی اصیل ایران بسیار تضعیف شده است و یکی از دلایل آن، جریان داشتن افکار تجاری در میان نوازندگان و خوانندگان جوان است. از آنجائی که امروزه، موسیقیدانان سنتی، سعی در جلب بازار دارند، نه می توانند خود را مطرح کنند، و نه به نیازهای مخاطب توجه دارند.



    ارفع اطرایی در پایان گفت: در گذشته مراکزی چون رادیو و تلوزیون، توجه بیشتری به این مقوله داشتند و هیئت هایی در سازمانهای دولتی رسیدگی می کردند. امروزه، هرچند که اقداماتی از سوی مسئولین ذی ربط در این زمینه انجام می شود اما این اقدامات به هیچ وجه کافی نیست.

  5. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #65
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض تجربه‌ای نادر در حضور پری زنگنه

    امروز از یک تجربه‌ی نادر خودم برایتان می‌گویم. به همین دلیل، برنامه امروز هم نادر خواهد بود. قصد دارم از آوازخوان شناخته‌ی ایرانی، پری زنگنه، برایتان بگویم.



    پری زنگنه را دیشب، برای اولین بار، در «دِن هاخ» يا همان «لاهه» دیدم. پری زنگنه دیشب در این شهر، که پایتخت اداری هلند است، کنسرت داشت.



    ترانه‌هایی را از این آوازخوان قبلا از زبان دوستان ایرانی‌ام شنیده بودم که در شب‌نشینی‌های دوستانه‌ای که با آنها داشتم، تکی یا گروهی برایم خوانده بودند. مثل این یکی:
    می خوام برم کو، شکار آهو

    تفنگ من کو؟ لیلی جان تفنگ من کو؟



    اما دیشب، وقتی این ترانه را از زبان خود پری زنگنه می‌شنیدم، دیدم که چه‌قدر ترانه‌هایش با ترانه‌هایی که مادرم و خاله‌ام می‌خوانند نزدیک است. به‌خصوص آن دوبيتی‌هایی که از خراسان می‌خواند.



    اما قبل از همه، بگویم که در نگاه اول پری زنگنه مرا به یاد چه کسی انداخت. شما احتمالا از شاعره‌ی معروف روس، آنا آخماتوا، عکسی دیده‌اید. بلی، اولین کس او بود. همان چهره و حالت اشرافی و همان حرکات ممتاز کلاسیک و در عین حال بسیار فروتنانه.
    پری زنگنه که سی سال است نابينا شده، انگار حضور آن همه مردم را می‌دید و من، و حتما دیگر حاضران نیز، احساس می‌کردیم که او بسیار تشنه‌ی این گونه کنسرت‌های زنده است و دلش می خواهد بیشتر در صحنه بماند.

    من بی‌اختیار این حالت را با آن کنسرت‌هایی مقایسه کردم که در کشورهای آسیای میانه و روسیه برگزار می‌گردد؛ با ارکستری بزرگ و رقصندگانی زیبا و موزون. البته در کنسرت پری زنگنه رقصنده‌ای نبود. ولی می‌توانست باشد.

    چندین بار چشمانم را بستم و تلاش کردم صحنه را با آن رقصندگان تاجیک و ارکستر سبک روسی تصور کنم. چه قدر زیبا بود! بسیار دلنشین و کامل!



    بعدا که با پری زنگنه صحبت کوتاهی داشتم، با شنیدن اسم سمرقند گفت: «خیلی دوست داشتم آن جاها کنسرتی داشته باشم». در واقع این یگانه جمله‌ای بود که پری زنگنه به من گفت. و من در جواب لال بودم.



    به ما گفته بودند هیچ عکس و فیلمی از خانم زنگنه نگیریم و حتا خود خانم زنگنه هم قبل از این که ترانه‌ای برای ایران بخواند، این حرف را تکرار کرد و گفت: «خواهش می‌کنم که این شب برای یک شب باشد».



    اما من که همه‌اش در شرایط تنگ و بسته کار خود را پیش برده‌ام، در آخرين دقايق کنسرت که بعضی شروع به عکس گرفتن کردند، دوربین را درآوردم و بین آن همه دست‌کوبی‌ها فیلم گرفتم و زوم کردم به چهره‌ی پری زنگنه: تبسم وی نشانگر آن بود که محبت همه‌ی حاضرین را می‌دید و دلش می‌خواست بیشتر بماند.



    بعد از کنسرت که برای مصاحبه به مهمان‌خانه‌ی آنها رفتیم، گفتم که من از شما فیلم و عکس گرفته‌ام. گفت اشکال نداره. می‌دانست که از راديو هستيم.



    یادم آمد که خوانندگان روس یا تاجیک وقتی از کنسرت بیرون می‌آمدند دورشان را عکاسان و فیلم‌برداران می‌گرفتند و صدای شرق-شرق عکس گرفتن‌ها و سوالات خبرنگاران خواننده را به فرار مجبور می‌کرد. اما این فرهنگ را در کنسرت‌های ایرانی کمتر می‌بینم.



    ولی هم‌خوانی‌های مردم ترانه‌های پری زنگنه را در برابر خودش می‌خواندند شبیه ما تاجیکان بود. خاطره بسیار قوی در حفظ ترانه‌های مردم خود دارند.
    شاید به همین دلیل باشد که پری زنگنه با آن‌که صدای اپرایی دارد، بیشتر با لحن و ریتم‌های مردم آواز می‌خواند. شاید هم دلیل‌های دیگری داشت.



    پری زنگنه در پایان ترانه‌ای گفت: «حالا یک ترانه‌ای می‌خوانم که شما بلد نباشید». و ترانه‌ی ترکی «یالغیزیم» را خواند. باز هم چندین نفر آن را از بر بودند و هم‌خوانی کردند.



    کنسرت بسیار صمیمی بود و من خود را در بنای کنسرت زیبای اپرای شهر تاشکند تصور کردم که برای دیدن اپرای «روسلان و لیودمیلا» رفته بودیم. من همه‌ی تلاشم را می‌کردم که کلمات آوازخوان را بفهمم اما برایم سخت بود. حدود ۱۳ یا ۱۴ سالم بود. مادرم گفت «نگران نباش! همه‌ی بزرگ‌سالان نیز نمی‌توانند کلمات دقیق آن را بشنوند. باید تلاش کنی که موسیقی و آهنگ آن را بفهمی».



    اما دیشب، وقتی به آوازخوانی پری زنگنه گوش می‌دادم، دقت کردم که همه‌ی کلماتش را می‌فهمم و چه‌قدر روشن و گویا می‌خواند. کلمات را، به خاطر اوج صدا یا رعايت ريتم، نصفه ـ نیمه تلفظ نمی‌کرد.
    من در کارهای پری زنگنه پیوند نرم و دلنشین ترانه‌های مردمی و آهنگ‌های کلاسیک را می‌دیدم که برایم بسیار دلنشین بود.



    اما یک مشکلی هم داشتم؛ طبق عادتم، فضا و محیطی را که از ترانه‌ها تصور می‌کردم و می‌دیدم آمیخته بود با آن چه که در صحنه‌های روسی یا تاجیکی دیده‌ام. یا حتا صحنه‌های اروپایی وقتی ترانه‌های کلاسیک اروپایی را می‌خواند.
    اما وقتی ترانه های محلی ايرانی را می‌خواند، تصورات من خالی بود از محیط ترانه‌های مردم ایران. وقتی چشمانم را می‌بستم نمی‌دانستم که عاشق را با چه لباسی یا با چه رنگی ببینم؛ یا همین طور معشوق را.



    برای شما ایرانیان شاید این کار شدنی‌ست چون تاریخچه‌ی مردم و لباس‌های ملی و مردمی خود را خوب می‌شناسید، اما برای من این گوشه‌ی تاریکی بود.
    نمی‌دانستم قهرمان خود را در چه سبک لباسی ببینم. وقتی پری زنگنه می‌گوید: «می‌خوام برم کو، شکار آهو، تفنگ من کو لیلی‌جان» من فقط با کلمات روبه‌رو هستم و قهرمان‌های ترانه که باید ایرانی باشد برایم روشن نیست. و من ناچار آنها را با سبک تاجیکی یا گاهی روسی لباس به برشان می‌کنم تا جهان ترانه را برای خود بسازم.



    این جنبه‌ی دیداری یا ظاهری موسیقی ایرانی برای من عریان یعنی لخت است. نمی‌توانم قهرمان ترانه را باحجاب تصور کنم. احساساتم می‌گوید که این کار درست نیست. احساساتم می‌گوید که ترانه و آوازخوان و هنر باید آزاد باشد. ازاد به مثل تخیلات انسان. اگر خطا می‌کنم بگویید.



    یکی از ترانه‌های قدیمی روسی را بشنوید و بعد ببينيد به‌عنوان یک ایرانی تصور روشن و دقیق و موجودی از دنیای موسیقی روس دارید؟



    من به عنوان دوستدار ترانه‌های مردمی ایران از این محرومم. دلم می‌خواهد که همکاری و مبادله‌ی فرهنگی بین ایرانیان و تاجیکان، در جنبه‌ی ظاهری یا «ویژوال»ِ هنر بیشتر باشد. در واقع این آرزوی خیلی‌هاست. اما هنوز کاری برای شروع آن انجام نشده.



    پری زنگنه را به عنوان سمبل تماشاگر ایرانی دیدم که در هنر، دنیا و تصورات خود را دارد که زیباست اما پوشیده.
    این نکته را می‌خواهم دقیق‌تر بگویم. شاید با این مثال بهتر بتوانم: در کنسرت دیشب دختری را دیدم که لباس پررنگ محلی سمرقندی به بر داشت و من او را بین ۳۰۰ نفر دیدم و به سوی او جلب شدم. رفتم با او گفت‌وگو کردم و متوجه شدم او هم از آسيای ميانه است؛ از ارمنيان تاشکند بود که شوهر ايرانی کرده بود. اما آن بقیه‌ی ۳۰۰ ایرانی هیچ نشانی از ایرانی بون نداشتند و من با استفاده از دیگر حس‌های خود باید آنها را می‌شناختم. مثلا با شنیدن این که به چه زبانی حرف می‌زنند.



    موسیقی ایرانی نیز همین حالت را دارد. اگر بتوانم به انگلیسی بگویم: lack of visual style. دلتان بخواهد می‌توانيد بگوييد رقص. وقتی در صحنه يک پيانو هست و يک خواننده، شما هنوز فرقی بين آن و يک صحنه‌ی اروپايی نمی‌گذارید. اما اگر رقص به آن اضافه شود يا خواننده و نوازنده لباسی ایرانی پوشيده باشند، بلافاصله متمايز می‌شوند.



    امیدوارم برخورنده نباشد این حرف‌های من. اما می‌دانم که دلیلِ این‌گونه شدن هنر ایرانی در چیست. به امید روزگار آزاد آزادگان هنر.



    لينك مطلب:



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  7. #66
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض گروه خنيا براي بانوان كنسرت مي‌دهد

    گروه موسيقي سنتي خنيا ويژه بانوان، كنسرتي با عنوان «قصه‌هاي از ياد رفته» را به سرپرستي و خوانندگي پري ملكي در تالار وحدت اجرا خواهد كرد.



    نقل از روابط عمومي گروه موسيقي خنيا، اين كنسرت بازخواني مجموعه اي از موسيقي دوره قاجار است كه زنان موسيقدان آن دوره، آنها را ساخته و يا خوانده‌اند.
    بنا بر اين گزارش، در كنسرت «قصه‌هاي از ياد رفته» پديده احراز نژاد (تار)، رابعه افتخاري(سه تار)، آوا ايوبي(تارباس) و مريم ملا(تنبك) و پري ملكي را همراهي مي‌كنند.
    اين كنسرت در روزهاي پنجشنبه، جمعه و شنبه 3،4،5 خرداد ماه 86 در ساعت 6 عصر برپا خواهد شد.




    علاقه‌مندان براي تهيه بليت مي‌توانند به گيشه تالار وحدت، مركز موسيقي بتهوون ، فروشگاه دارينوش، فروشگاه ققنوس ، نشر كارنامه، كتابفروشي بهنام و فروشگاه سياه سفيد مراجعه كنند.



    لينك خبر:



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  8. #67
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض «پیروان حقیقت»




    گفت و گویی با پرتو هوشمندراد (موسیقی شناس) درباره موسیقی اهل حق در کردستان ایران

    پرتو هوشمندراد برندۀ یک جایزۀ معتبر از «انجمن ملی جغرافیا» (National Geographic Society) در آمریکا، برای پیگیری کار پژوهشی و پاسداری از میراث فرهنگی کُرد های اهل حق در منطقه گوران شده است. هوشمندراد دکترای خود را از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی دریافت کرده و پژوهش های گسترده ای درباره میراث فرهنگی اهل حق (یارسان) انجام داده است. عنوان پایان نامۀ دکترای او «اجرای ایمان: موسیقی مقدس کُردهای اهل حق منطقۀ گوران » است که سفارش آن از طریق انتشارات جهانی میکروفیلم دانشگاهی (یو.ام.آی) امکان پذیر است.

    به عنوان یک پژوهشگر و نوازنده، تخصص او در موسیقی اهل حق منطقۀ گوران و موسیقی کلاسیک ایرانی است. او برندۀ جوایز گوناگونی برای پژوهش در این زمینه ها شده است که از آن میان باید به جوایز آلفرد هرتس، آندرو ملون، کنگره ملی کُرد، جایزۀ پژوهشی علوم انسانی، جایزۀ الفلاح از مرکز پژوهش های خاورمیانۀ دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، و جایزه دانشکدۀ موسیقی در دانشگاه برکلی اشاره کرد. [پرتو هوشمند راد در حال حاضر به عنوان سرپرستِ آکادمیکی پژوهش و امور اجرائی "مؤسسۀ فرهنگ های جهان" و استادِ مدرّس، در دانشگاه کالیفرنیا، در مِرسِد، مشغول فعالیت است.]

    - از اهل حق برایمان بگویید؟
    اهل حق (یارسان) یک دین مخصوص به خود با این تعلیم پایه ای است که قدرتِ خدا، پس از مقام اولیۀ نیستی یا یگانگی مطلق، در یک روند دوره ای (سیکلیک)، خود را در هفت لایه نمایان (متجلی) می کند. این قدرتِ هفت لایه ای خدا «هفت تن/هفتن» نامیده می شود. نخستین دورۀ کامل آشکار شدن دین اهل حق در دنیای مادی به حدود هشتصد سال پیش باز می گردد. زمانی که سلطان سحاک برزنجی، این دین را در منطقۀ هورامان کردستان نمایان کرد.

    «اهل حق» برای همۀ ادیان دیگر احترام قائل است و با وجود اینکه با بعضی از ایده های کلی که در دیگر آموزش های روحانی و دین های دیگر یافت می شود، نقاط مشترکی دارد، دینی مختص به خود است. اهل حق به وسیله یک سِری عبارات و ایده های ویژه و گاهی به امانت گرفته شده، جهان بینی خود را بیان می کند. این عبارات و ایده ها شامل عنوان ها، اشیاء مخصوص، مفاهیم منحصر به فرد، اعداد، حروف الفبا، رنگ ها، گلها، میوه ها، رایحه ها و گیاهان، و شخصیت های اسطوره ای و تاریخی ایران، عناصری از دیگر ادیان، و عوامل دیگر است.

    ایده هایی که از مأخذ دیگر گرفته شده اند گاه به صورت تغییر یافته (به درجات مختلف) مطرح می شوند تا بتوانند به بهترین وجه رهنمودهای اهل حق را بیان کنند. در نتیجه، هدفِ بهره جُستن از این ایده ها و جوهره ها، بیان واضح و درستِ باورهای خود از راه های گوناگون، از طریق آن مفاهیم و جوهره هاست [خودِ مفاهیم به امانت گرفته شده در این حالت، اهمّیتِ اصلی خود را ازدست می دهند] .

    اگرچه برخی ایده ها و عبارات صوفیه و اسلام (به ویژه اسلام شیعی) در متون دینی آنها و در فرهنگ زندگی روزمره شان حضور دارد، مردم اهل حق، بنا به تعریفِ علمی از اسلام و تصوف، مسلمان یا صوفی نیستند. این حرف بر پایۀ باورهای خاندان های خاموشی و یادگاری اهل حق منطقۀ گوران، مشاهداتِ شخصی من از زندگی روزانه و سنن آنها، در چهار- پنج سال گذشته، و مهمتر از همه، حضور نشانه های فراوان در«دفتر» (متون مقدس اهل حق) بنا شده است.

    اکثریت مردم اهل حق، کُرد هستند و در استان کرمانشاه، در منطقه کُردنشین غرب ایران، زندگی می کنند. تعداد دیگری از آنان نیز از ملّیت های دیگر هستند که در دیگر نقاط ایران و جهان پراکنده اند.

    پژوهش من بر اساس دیدگاه مردم اهل حق منطقۀ گوران در استان کرمانشاه و با تمرکز بر خاندان های خاموشی و یادگاری انجام شده است. این دو خاندان با چهرۀ مقدّسی به نام «آسید براکه حیدری» مربوط هستند، که در حدود دویست سال پیش، به دین اهل حق حیاتی دوباره داده است. گوران به عنوان حافظِ کهن ترین سنت های اهل حق، پرآوازه است. متأسفانه، من تا کنون فرصتِ کار پژوهشی با دیگر خاندان های محترم اهل حق را نداشته ام، با اینکه از محبّت و مهمان نوازی آنها همیشه برخوردار بوده ام. مردم اهل حق از صلح طلب ترین، سخاوتمندترین، و فروتن ترین مردمانی بوده اند که من در طول عمرم دیده ام.

    - زندگی روزانه ، محله ها، حال و هوای منطقه، طبیعت، و مردمی که در طول اقامت در آنجا ملاقات کردید چگونه روی شما تأثیر گذاشتند؟ از تجربه هایتان برای ما بگویید.
    علیرغم شرایط سختِ اقتصادی، زندگی بسیار آرامی در کرمانشاه و روستاهای پیرامون آن جریان دارد. مردم برای دیدن یکدیگر وقت می گذارند. حتی اگر تمام روز را کار کرده باشند و دو ساعت را هم از کار تا خانه رفت و آمد کرده باشند، شبی را در حیاط و زیر ستاره ها با هم می گذرانند و لذت می برند. نان سنگک به سخاوتمندانه ترین شکل و با خوش رویی تمام از سوی نانوایان عجیب سخت کوش به شما داده می شود. رفتگران صبح ها لبخند می زنند و هنگامی که از کنارشان می گذری برایتان آروزی سلامتی می کنند. آنها اغلبِ صبح ها وقتی در خیابان های کرمانشاه برای دویدن می رفتم با محبّت به من سلام می کردند.

    یکی از سرگرمی های مورد علاقه من در اوقاتی که می توانستم استراحتی در بین کار داشته باشم، خریدن سبزی خوردن تازه از خیابان خیّام و رفتن به منزل خانوادۀ محترم عاطفی بود. من هفت ماه از مدّتِ اقامتم در کرمانشاه را مهمان آنها بودم. همراه با خانم مرضیه آزمون – خانم خانه و آموزگار محترم ادبیات - گپ می زدیم و سبزی ها را با هم پاک می کردیم. بچه ها نیز حضور داشتند: خاطره، عاطفه، فرهنگ و بهرنگ. با هم ناهار می خوردیم و گاهی وزن های شعر کلاسیک فارسی را با آقای عاطفی – آموزگار ادبیات، شاعر، و چهرۀ محترم ادبی – می خواندیم. جداً خوش می گذشت! پس از آن حدود یک ساعت چرت می زدیم، بلند می شدیم، چای و میوۀ بعدازظهر را می خوردیم و منتظر میهمانان می شدیم. در کرمانشاه چرتِ بعدازظهر هیچوقت ترک نمی شود! اگر بخواهید برای نیمۀ دوم روز نیروی کافی برای کار داشته باشید، چرتِ بعد از ظهر یک عادتِ بسیار سرحال کننده است.

    در کرمانشاه، زنان، انجمن کوه نوردی خودشان را دارند و نشست های ادبی بسیاری در سطح شهر برپاست. حقیقتاً کرمانشاه، شهری است با فرهنگی بسیار غنی. کرمانشاه و مناطق پیرامون آن در آغاز بهار به زیباترین شکل خود درمی آید؛ با رختی از گل های رنگارنگ و زیبا که بر تن منطقه کشیده می شود.

    مردم اهل حق از جمله صلح طلب ترین مردمانی هستند که من درطول زندگی ام ملاقات کرده ام. وقتی را که با استادانم و دیگر خانواده های اهل حق گذراندم مایۀ افتخاری بزرگ برای من بوده است. آنها مهربان، ثابت قدم در دوستی، و دست و دلی بسیار گشاده دارند. خیلی کم صحبت می کنند. «پیر» (رهبر مذهبی شان)، آسید نصرالدین، تقریباً هیچگاه سخن نمی گوید. هنگامی که با صدای آرامَش صحبت می کند، همه گوش های خود را نزدیک می آورند تا بشنوند او چه می گوید. سخنان او معمولاً از یک جمله فراتر نمی رود. سخنانش همیشه سرشار از محبّت و خردمندی است.

    - ضمن پژوهش، آیا تجربۀ خاصی داشتید که شما را به گونه ای خاص تحت تأثیر قرار داده باشد؟
    اجازه بدهید بخشی از پایان نامه ام را برایتان بخوانم: «آواز آن پرنده، عجیب ترین صدایی بود که در تمام عمرم شنیده بودم. وقتی او می خواند، گویی یک روح عظیم تمام روستا را پر از مویه می کرد. این نخستین تجربۀ من از "صدا"، در اولین هفتۀ کار میدانی، در دهکدۀ مقدّس توتشامی، در حدود ساعت 4-3 صبح بود.

    این آواز آنقدر بی امان بود که تمام دهکده را در بر می گرفت و از پارسِ متوالی و سرمست کنندۀ صدها سگِ روستا فراتر می رفت، تا پایان شب. روز بعد، از همه می پرسیدم آن را شنیده اند یا نه. در سفرهای متعدّدم به توتشامی با بی صبری منتظر شنیدن دوبارۀ آن صدا و در صورت امکان، ضبط آن بودم. "پیر" مرا از حضور پرنده در اطراف با خبر می کرد و من صدای به هم خوردن سنگین و آرام بال او را می شنیدم. امّا آن آواز عجیب را دیگر هیچگاه نشنیدم.» این عجیب ترین تجربۀ من در طول پژوهشم بود.

    - چه ارتباطی بین زندگی روزمرۀ اهل حق، و موسیقی و دین آنها وجود دارد؟
    زندگی اهل حق پیوسته با ایدۀ قداست، از راه تنبور («تمووره» در کُردی) در منازل، شارِب دست نخوردۀ مردها، عکس چهره های مذهبی که در خانه ها آویزان است، اجرای سُلو یا گروهی نظم ها (مقام ها)، اجرای مراسم دعا دادن مواد خوراکی (جم) و حضور غذای متبّرک در خانه، وجود کتاب های اشعار مقدس (دفتر) در خانه ها، غروب آفتاب، و... پیوند دارد.

    - دربارۀ پژوهشی که انجام دادید برایمان بگویید.
    پژوهش و مطالعات اجرایی من در طول بیش از دو سال اقامت ممتد در کرمانشاه (1381-1379)، و در ادامۀ آن، از طریق گفتگوی مرتب تلفنی و سفرهای کوتاه مدّت به کرمانشاه تا زمان حاضر، به انجام پیوسته است. کار، شامل کلاس های هفتگی و مصاحبه های مقطعی و بحث های گروهی دربارۀ برداشتِ آوازی و سازی (تنبور) نظم ها، روخوانی و تفسیر متون مقدّس، آیین ها، لهجه های گوناگون زبان کُردی رایج در منطقه (شامل زبان مذهبی دین اهل حق، هورامی)، و مشاهدۀ زندگی روزانۀ مردم اهل حق می شد.

    برای این فعالیت ها، از پشتیبانی سخاوتمندانه و دعای خیر پیر محترم منطقۀ گوران، آسید نصرالدین حیدری، و موهبتِ کار با دفتردانان و کلام خوانان محترم، آگاه، و فعّال منطقۀ گوران برخوردار بودم. این استادان محترم شامل استاد اسدالله فرمانی، اسکندرخان دانیالی، سید بَرزو دانشور، استاد طاهر یارویسی، استاد معارف امیری، کاکه کاکا برار استاد، سید عباس دامن افشان، سید تیمور محرابی، سید عابد محرابی، سید عزیز محرابی، سید ناصر یادگاری، سید خیال یادگاری، درویش جهانگیر رجبی، کاکی عزیز پناهی، کاکه لطیف منهویی، گروه های کلام گهواره، تپه گله و سیمانی، و استادان محترم دیگر بودند. [افتخار آشنایی و استفاده از معلوماتِ سید عبدالله حیدری، سید شاه مراد حیدری، سید عادل حیدری، درویش جهانگیر درویشی، و کاکی میرزا میرزایی را هم در سال گذشته پیدا کردم.] زبان کُردی (لهجۀ رایج منطقه) را هم با خانم ملوک تاج پورآویل و خانم سید ماه زنان افتخاری فرا گرفتم. برای فهرست کامل این آموزگاران محترم و خانواده های مهربان و عزیز آنها، لطفاً به سپاس نامه پایان نامه ام نگاه کنید.

    در مدتی که در کرمانشاه بودم افتخار دیگری نیز نصیبم شد. به درخواست آ سید نصرالدین حیدری، ویرایش کتاب «راه رهروان یارستان» نوشتۀ سید بَرزو دانشور (سال 1380/81)، چاپِ انتشارات چشمۀ هنر و دانش، در کرمانشاه، را به عهده داشتم. این کتابِ کوچک، به همّتِ خانم شایی خانقاه، اکنون در بسیاری از دانشگاه های معتبر در آمریکا مانند دانشگاه کالیفرنیا در برکلی فهرست شده است.

    جامعه کُرد در کل، و به ویژه در کالیفرنیای شمالی، نیز بی اندازه مرا در شناخت فرهنگ و زبان های کُردی یاری داد. در این میان وظیفه دارم از شخصیت های محترم زیر سپاسگزاری کنم: خانم شایی خانقاه، (سرپرست بخش خاورمیانۀ کتابخانۀ دانشگاه کالیفرنیا در برکلی)، او نخستین آموزگارم در زمینۀ زبان کُردی و آشنایی با فرهنگ کُرد است. من همچنین توانایی خود را در زمینۀ خواندن کُردی نوشتاری، که برای بهره گیری آسان از فرهنگ کُردی-فارسی هَژار بسیار مهم است، مدیون او هستم. همچنین باید از آموزگاران مهربان و سخاوتمندم خانم فرح شهابی و کاک حسین مفتی، و خانم نسرین جلالی و کاک حسن جلالی ، در زمینۀ یادگیری کُردی هورامی پاوه و نودشه، سپاسگزاری کنم.

    - هدف یا تمرکز اصلی در کار شما چیست؟
    موضوع اصلی کار من نشان دادن پیوستگی عناصر و آیین ها در دین اهل حق، و عملکرد آنها برای رسیدن به درجه ای از تطهیر روحانی است که حضور پادشاهِ عالم غیب، سلطان، را امکان پذیر می کنند. در میان عوامل دیگر، اینها شامل ساز مقدّس تنبور، رپرتوار حقیقی و مجازی آوازی و سازی (تنبور)، متون مقدّس، و آیین ها (که در قلب آنها «جم»، آیین دعا دادن مواد خوراکی است) هستند. معنی روحانی جم، حضور پادشاه عالم غیب، سلطان است. مفهوم جم به تفصیل در پایان نامه بررسی شده است.

    برای ایجادِ چشم انداز و زمینۀ مباحث پایان نامه، و بررسی جایگاه عناصر موسیقایی و پیوند آنها با دیگر جنبه های دین، در گفتار 1، نمایی کلی از مفهوم آیین در دین اهل حق، با تمرکزی ویژه روی آیین جم، ارائه شده است. تنبور و متون، به ترتیب در بخش های 2 و 3 مورد بحث قرار گرفته اند.

    در بخش های 4، 5، 6 و 7 موسیقی مقدّس اهل حق گوران، با تمرکز خاص بر روی بحثی تحلیلی از ارتباط متن با موسیقی، در رپرتوار نظم ها (واحدهای موسیقایی سازمان یافته)، ارائه شده است. من نظم ها را بر اساس برداشتِ خودِ موسیقی دانان اهل حق معرفی کرده ام: یعنی، بعنوان مجموعه ای از «نغمه» ها و شیوۀ از پیش تعیین شده ای که در آن متن با موسیقی هماهنگ می شود، و نه به عنوان «مُد» (Mode) (اصطلاحی در علم موسیقی شناسی) یا تعریف کلی که از «مقام» در مباحث موسیقی شناسی وجود دارد. به این نظم ها به عنوان «مُد» (Mode) هایی [یا مواد مورد استفاده] برای آهنگسازی و بداهه پردازی نگاه کرده نمی شود؛ از لحاظ سنتِ اجرایی، پدیدۀ واریاسیون در این موسیقی، فقط به مقدار بسیار اندکی مجاز است. با بررسی شیوۀ فورمولی که در آن متن ها با موسیقی هماهنگ می شوند، به نظر می رسد که این مجموعۀ مشخص، ارائه کنندۀ یک زبان ویژه، یکدست، و به هم پیوسته است، به این صورت که گویی یک آهنگساز [از عالم روح]، با هدفی واضحاً نیایشی و با توجهِ به متن ها، آن را آفریده است.

    برای نشان دادن جزئیات متنی و موسیقایی که برای درک این رپرتوار، به عنوان یک هستی یکپارچه لازم است، در پایان نامه به آن از دید یک اجراکننده نگاه شده است. به این معنی که، دیدگاه های کلام خوان و «کلام وَ سینیل» (گروه خوانندگان که اصطلاحاً کلام را «تحویل می گیرند»)، به اضافۀ دیدگاه خودم به عنوان یک موزیسین، در مدتی که به فراگیری و تمرین این رپرتوار موسیقی مشغول بودم، ارائه شده اند.

    با انگیزۀ این آنالیز موسیقایی و با اندیشۀ حفظ این میراث، نت نویسی کلیۀ نظم های منطقۀ گوران که در حال حاضر رایج است، نیز ارائه شده است. به منظور ارا ئۀ مُدل هایی که حتی الامکان نزدیکتر به برداشت های صحیح باشند ، نت نگاری ها بر اساس انتخابِ با احتیاط و دقت بسیار، و بر پایه گوش دادن مکرّر به اجراهای متعدّدِ نظم ها در طی چهار سال گذشتۀ پژوهشم انجام شده است.

    هدف اصلی نت نگاری ها، ایجاد وسیله ای تصویری برای تحلیل و بحثِ واضح تر رپرتوار بوده است. بنابراین، با توجه به اینکه سنتِ عملی این موسیقی اساساً شفاهی است، در کار اجرایی، شاگردان و استادان باید از نت نگاری ها به عنوان یک وسیله برای رجوع، استفاده کنند. به منظور وفادار ماندن به جوهرۀ نظم ها، هنرآموز این موسیقی، باید تعبیر تنبوری و تعبیر آوازی نظم ها را از طریق استادان صاحب صلاحیت و فعّال، و گوش دادن و تمرین فراوان، در طول سالیان طولانی بیاموزد.

    - آیا انواع دیگر موسیقی نیز با تنبور اجرا می شود؟
    اگرچه مردم گوران بر این باورند که تنها نظم های تنبور، و به عبارت دیگر مجموعۀ مشخص رپرتوار نظم های سُلو (تکخوانی) و دسته جمعی (همخوانی) حقیقی، و نظم های تکخوانی مجازی تنبور، می توانند با تنبور نواخته و خوانده شود، پیر اهل حق گوران، با نوازندگانی که خارج از این محدوده حرکت کنند محترمانه برخورد می کند. با این حال، او تغییردادن یا اضافه کردن چیزی به رپرتوار سنتی تنبور را تأیید نمی کند.

    این نظم ها به عنوان «موادی خام برای آهنگسازی یا بداهه پردازی» انگاشته نمی شوند. این موسیقی به همراه متن هایی که با آن استفاده می شود (به ویژه در بخش مقدّس رپرتوار)، به عنوان وحی آشکار شده از عالم غیب تلقی می شوند. به اضافه، حتی با این که بخش غیر مقدّس رپرتوار هیچگاه در یک نشست کلام (همراه با، یا بدون جم - یعنی آیین دعا دادن مواد خوراکی-) اجرا نمی شود، ولی این قسمت از نظم ها نیز بسیار برای اهل حق محترم است. در حقیقت، برخی از دفتر دانان و کلام خوانان قدیمی تر، بر این باورند که نظم های مجازی تنبورهم، در هر لحظه می توانند حالت مقدّس پیدا کنند، به ویژه اگر اشعار دینی اهل حق با آن ها خوانده شود.

    - در مقایسه با دیگر سنت های موسیقایی در دنیا، چه چیزی موسیقی اهل حق را از بقیه مجزّا می کند؟
    تنبور به عنوان تنها ساز مقدّس، رپرتوار موسیقی ویژه (شامل برداشت سازی و آوازی)، داشتن پیوند روشن و محکم با دین اهل حق، بستگی آن با آیین دعا دادن مواد خوراکی - یعنی جم- و جلسات گروهی همخوانی (کلام)، و اعتقاد به اینکه بخش مقدّس رپرتوار از عالم غیب آمده است.

    - شما چگونه به فرهنگ اهل حق علاقه مند شدید؟
    باید بگویم که سرنوشت بود. صدای تنبور بود. نخستین باری که صدای این ساز مقدّس را شنیدم مبهوت شدم. فکر کردم که این صدا از یک دنیای دیگر می آید و بلافاصله در قلب خود دانستم که باید این ساز و این سنت موسیقایی را فرابگیرم. آن زمان به هیچ وجه مطلع نبودم که این ساز، ساز مقدس اهل حق و تجلی یکی از هفت تن/هفتن (هفت روح مقدس دین اهل حق) آنها است.

    - برای انجام این پژوهش، به عنوان یک زن تنها در این منطقه با چه موانع و مشکلاتی روبرو بودید؟
    فکر می کنم بیشتر مردم تشخیص دادند که من با حسن نیّت این پژوهش را انجام می دهم، بنابراین، به عنوان یک زن دچار مشکلاتِ چندانی نشدم. همچنین از نظر خیر آسید نصرالدین، و سخاوتمندی استادانم، من فقط از مردم احترام و مهربانی دیدم. مهمترین مسئله، تطبیق با عادت ها و توقعاتِ فرهنگی جدید بود. با کمک مردم، این پروسۀ یادگیری برای من چندان طول نکشید. نکتۀ جالب این است که من با مردم چند محله دوست بودم. همۀ مغازه داران محترم و مسئولین رستوران ها و کتابفروشی ها را می شناختم و اغلب در هنگام پیاده روی، در خیابان های کرمانشاه، دقایقی برای سلام و احوالپرسی می ایستادم. علاوه بر مردم کرمانشاه و روستای توتشامی؛ مردم گهواره، تپّه گله و سیمانی، زرده، گوره جو، چقابور، و سرپل ذهاب و قصر شیرین، به ویژه با من بسیار مهربان بودند.

    همچنین باید اضافه کنم که در جهان بینی ادواری دین اهل حق، جسم ها صرفاً قالب هایی هستند برای روح ها. حتی در «دفتر» (کتاب های اشعار مقدّس اهل حق) اشاره شده که: «روح های مقدس آنگاه قالب زن و مرد را پذیرفتند» (ترجمه از اصل هورامی). یکی از هفت تن، «رمزبار» مرتباً به هیئت یک زن تجلی می کند (و به صورتِ اشیاء یا پدیده های دیگری که اسرار خدایی را در دل دارند). اعضای دیگر هفت تن هم گاهی به صورت یک زن ظاهر می شوند. در نتیجه از نظر آموزشهای این دین، برای یک انسان، ظاهر مرد یا زن داشتن نباید باعث فرقی بشود.

    - برنامۀ آیندۀ شما چیست؟
    پی گیری پژوهش هایم درباره میراث فرهنگی اهل حق، و سنت ها ی دیگر موسیقی آیینی در جهان. همچنین در نظر دارم در مورد فرهنگ و زبان های کُردی بیشتر بیاموزم. به طور کلی، امیدوارم بتوانم توازنی میان پژوهش، اجرا، و تدریس در فعالیت های کاریم به وجود بیاورم.

    احتمال دارد در نوامبر امسال برای افراد علاقه مند، یک سخنرانی درباره موسیقی اهل حق گوران در نشست سالیانه انجمن اتنوموزیکولوژی درآتلانتا برگزار کنم. [این سخنرانی که به دلیل کار پژوهشی در سال گذشته انجام نشد، امسال در نشست سالیانۀ همین انجمن در هاوایی برگزار می شود.]

    - چه چیزهایی را بیشتر از همه چیز در زندگی دوست دارید؟
    پنجره های آفتابی و درخت های زیاد! چایی با هل تازه-خورد-شده. فنجان و زیر فنجانی چینی سفید دور طلایی و ظریف. سلامتی. صلح و احساس خوشبختی در قلبم. خوشبختی دیگران. عقل سلیم. کنار فامیل و دوستان خوب بودن. دعا. هوشیاری. یادگیری. خدمت. تنبور. دفتر. و خوشبختی بچه ها. تقریباً این چیز ها.

    - آخرین باری که شما را روی صحنه دیدیم (به عنوان نوازنده سه تار)، در یک کنسرت خیریه برای ارکستر سمفونیک سان فرانسیسکو بود که در کنار موزیسین های ارزشمندی چون مهوش گرامی و گلنوش خالقی برنامه داشتید. آیا همچنان فعالیت های اجرایی را دنبال می کنید؟
    در چند سال اخیر به ویژه مشغول پژوهش و نوشتن درباره اهل حق بوده ام. این سال ها تقریباً سال های ساکتی برایم بوده اند؛ تنبور در طول این مدّت، همیشه با صدا و گاهی هم بی صدا، همراهم بوده است.

    - مایل هستید چیزی به گفت و گویمان بیفزایید؟
    فقط اینکه برای دریافت این هدیه خدا را شکر می کنم و امیدوارم خدمت کوچکی در راه حفظ میراث فرهنگی کُردهای اهل حق انجام داده باشم. میراثِ آنها دربرگیرندۀ خردِ ژرفِ آن جهانی است که تا کنون بیشتر پنهان و غیرقابل دسترس بوده است. آنها به تدریج خود را به دنیای بیرون باز کرده اند. به هر تقدیر، حالا که دارند آهسته آهسته این فرهنگ را با سخاوتمندی به دنیای بیرون عرضه می کنند، امیدوارند و خواهان این هستند که با این هدیه با دقت و احترام برخورد شود.

    همچنین مایلم اضافه کنم که انجام این پژوهش بدون بلند نظری و سخاوتمندی آسید نصرالدین حیدری، استادانم در زمینۀ فرهنگِ اهل حق، مردم اهل حق، حامی آکادمیکِ من پروفسور بانی وید (دردانشکده موسیقی دانشگاه کالیفرنیا در برکلی)، پروفسور بنجامین برینر (همان دانشگاه)، پروفسور مری مک گن، آر. اس. سی.جی (مرکزعالی الهیات در برکلی)، پروفسورهای دیگر، پشتیبانی خانوادۀ عزیزم، دوستانم، معلمانم، جامعه کُرد در ایالات متحده و ایران، و جوایزی که پیشتر از آنها صحبت کردم، ممکن نمی بود. غیر از افرادی که پیش تر از آنها قدردانی شد، وظیفه دارم از محبّت و یاری فراوان خانواده ها، افراد، و مؤسسه های محترم زیر نیز سپاسگزاری کنم (به ترتیب الفبا):

    خانواده ها:
    آزمون، استاد، اصغرپور، افتخاری، القاصی، امیری، امینی، باقری، بهزاد، پریشانی، پناهی، پورناظری، پیروی، توکل، جلالی، جمشید پور، جمیل پناه، حیدری، خاموشی، خانجانی، خانقاه، دامن افشان، درویشی، دانشور، دانیالی، رجبی، رسایی، رضایی، روشنگه، رهبری، سبحانی، سجّادی، سراج الدینی، سنجابی، سهیلی، شاه ابراهیمی، شریف، شهابی، صالحی، عاطفی، غلامی، فرمانی، قاسمی، قنبری، کاکایی، کرمی، کرمیان، محرابی، مفتی، ملکوتی، منهوئی، میرزایی، نوروزی، وکیلی، هاشمی، یادگاری، یار ویسی.

    افراد و بنیادها:
    آ سید بابا یادگاری، آسید آقا شاه ابراهیمی، جهانگیر اشرفی، فرمان بهبود، دیوید بیثل، داگلاس جانسن، ناصر رستگار نژاد، داریوش زرگری، کاک سامان شالی، حسین علیزاده، مهدی کمالیان، مهوش گرامی، محمد موسوی، درویش نظری و اهل حق ساوه، کارمندان محترم تکیۀ آسید براکه و منزل آقا و گنبد بابا یادگار و زیارتگاه سلطان، حاجی ابوالقاسم کرمی رییس محترم آژانس سعدی درکرمانشاه و کارمندان فرهیختۀ آن، مؤسسۀ فرهنگی ماهور، مؤسسۀ هومت،...و همۀ دوستان و استادان دیگر. در سپاس نامه، اسامی کامل افراد محترم دیگری که مرا در اینکار کمک کرده اند لیست شده است.

    از شما برای گفتگوی با ما و آگاهی که به ما دادید سپاسگزاری می کنم.
    من هم سپاسگزارم بخاطر فرصتی که به من دادید تا درباره اهل حق گوران و کار پژوهشی ام صحبت کنم.

  9. #68
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض گفت‌وگو با پري زنگنه به بهانه آخرين فعاليت‌هايش: استقبال زنان از كلا‌س‌هاي آواز بالا‌ست

    اگر بخواهيم در ميان خوانندگان زن امروز ايران از خواننده‌اي ياد كنيم كه بيشترين سهم را در احياي آوازهاي فولكلوريك و فراموش‌شده اين سرزمين داشته، مي‌بايست از پري زنگنه نام ببريم.




    زنگنه با خواندن ترانه‌هاي ماندگاري چون <شكار آهو>، <رشيدخان>، <دي بلا‌ل>، <آي ليلي>، <مستم مستم>، <دو به دو>، <بارون بارونه>، ‌<اسمر اسمر>، <قد بلند> و ... جايگاه خود را به عنوان خواننده‌اي تاثيرگذار در موسيقي امروز ايران تثبيت كرده است. وي در عين حال به دنبال تصادفي كه سي‌و‌چند سال قبل برايش رخ داد، به نگارش درباره زندگي نابينايان و دغدغه‌ها و خواسته‌هاي آنها علا‌قه‌مند شد كه حاصل آن به زودي در كتابي با عنوان <وقتي خورشيد به دل‌ها مي‌تابد> منتشر مي‌شود. پري زنگنه ماه بعد هم در شيراز كنسرت مي‌دهد و درباره نابينايان سخنراني مي‌كند. با او درباره آخرين فعاليت‌هايش به گفت‌وگو نشسته‌ايم. ‌




    در آخرين كتابتان هم به نابينايان پرداخته‌ايد. اين كتاب در چه مرحله‌اي قرار دارد و اصولا‌ انگيزه‌تان از پرداختن به اين قشر چيست؟ ‌




    اين كتاب كه حروفچيني آن به‌تازگي به پايان رسيده و <وقتي خورشيد به د‌ل‌ها مي‌تابد> نام دارد، درحقيقت درباره زندگي نابينايان و همچنين وضعيت خودم است. كتاب راجع به نابينايي و نابينايان ايران و جهان است و در آن به سرنوشت تمام نابينايان خصوصا نابينايان موفق، تاريخچه نابينايان، مدارس نابينايان در دنيا و خاطرات زندگي خودم از نابينايي پرداخته‌ام. اين كتاب بالغ بر 400 صفحه خواهد بود و احتمالا‌ <كتابسرا> آن را منتشر خواهد كرد. به هر حال من در عرصه خوانندگي به عنوان يك نابينا فعاليت دارم و خود را نماينده طيف گسترده نابينايان در عرصه موسيقي و آواز مي‌دانم. ‌




    اين كتاب چه زماني منتشر مي‌شود؟ ‌




    فكر مي‌كنم تا 3 ماه ديگر به لطف وزارت ارشاد منتشر شود، چون درصدد ارسال آن به ارشاد براي دريافت مجوز هستيم. ‌




    گويا پيش از اين هم مشغول نگارش كتابي درباره هنر آواز بوديد. آن كتاب به كجا رسيد؟ ‌




    اين كتاب در حقيقت كتاب دوم من است كه هم‌اكنون نيمي از نگارش آن به پايان رسيده است. عنوان موقتي آن <من و آواز> يا <شما هم با من آواز بخوانيد> است. كتاب در مورد سرگذشت هنرستان عالي موسيقي، پايه‌هاي موسيقي كلا‌سيك در ايران، اولين خوانندگان كلا‌سيك غربي و تجربيات خودم روي صحنه است.




    فعاليت‌هايتان در كاشان در چه مرحله‌اي قرار دارد؟




    من مدام به كاشان سر مي‌زنم، چون منزل پدري‌ام در كاشان است. ماهي يك بار به اين شهر مي‌روم و از مادرم ديدن مي‌كنم. در اين شهر انجمني هست به نام <انجمن جوانان سهراب سپهري.> خانه‌اي قديمي در كاشان بود متعلق به حاج‌آقا احسان از مردان خوشنام اين شهر كه اين خانه در اختيار اين انجمن قرار گرفته. اعضاي اين انجمن بدون هرگونه چشمداشت مالي فعاليت مي‌كنند. در اين انجمن كلا‌س‌هاي تئاتر، سفالگري، خطاطي و... برپا مي‌شود و قسمتي هم به موزه شاعر بزرگ منوچهر شيباني اختصاص دارد. همچنين بخشي از اين فضا اقامتگاهي تفريحي براي گردشگران است. در بازديدهايم از كاشان به جامعه نابينايان اين شهر سر مي‌زنم.




    آيا در آينده كنسرتي برپا خواهيد كرد؟




    ماه آينده يك برنامه آواز در تالا‌ر حافظ شيراز دارم. در حقيقت اين برنامه شامل موسيقي و آموزش به نابينايان است كه در قالب سخنراني برپا مي‌شود. ما قصد داريم از طريق موسيقي هنر صحيح را اشاعه دهيم. بعد از آن هم ممكن است به بوشهر برويم و برنامه‌اي براي نابينايان آن خطه برگزار كنيم.




    فعاليت زنان ايراني را در عرصه موسيقي چگونه مي‌بينيد؟




    با وجود محدوديت‌هاي بسيار بر سر راه موسيقي زنان، استقبال زنان از كلا‌س‌هاي آواز بالا‌ست. به هر حال كشور ما به جهت اقليم‌هاي مختلف، موسيقي غني‌اي دارد و يكي از مهم‌ترين مراكز موسيقي در جهان است. فعاليت زنان در موسيقي ايران هم تا امروز پربار بوده است و ادامه دارد.

  10. #69
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ملیحه سعیدی :مشکلات کنسرت فراتر از اخذ مجوز است

    ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز که اواخر هفته گذشته در تالار وحدت کنسرتی ویژه بانوان برگزار کرد ضمن بیان این مطلب گفت : مجوز برگزاری کنسرت معمولا خیلی دیر و به فاصله دو روزمانده به اجرای کنسرت به گروه های موسیقی داده می شود که به نظرمن این کاراز سوی ارشاد فرصت تبلیغات را می گیرد و در نهایت به ورشکستگی گروه ها می انجامد.



    وی در ادامه خاطر نشان کرد و گفت : از روزی که مجوز کنسرت داده می شود تمام مسئولیت ها از تبلیغات گرفته تا هماهنگی گروه و آماده سازی برای اجرای برنامه همه و همه به دوش سرپرست گروه می افتد به عنوان مثال سال گذشته دو روز مانده بود به اجرای کنسرت مجوز دادند و من واقعا در فرصت اندکی که داشتم نتوانستم به کاری برسم ودر نهایت از اجرای برنامه راضی نبودم.



    این نوازنده قانون در پایان درباره درصدی که به عنوان مالیات از فروش بلیت در گیشه کسر می شود اشاره کرد و گفت : با وجود همه این مشکلات که در برگزاری کنسرت وجود دارد وقتی به درآمد حاصل از فروش بلیت نگاه می کنیم متوجه می شویم که واقعا مبلغی قابل توجهی عاید گروه ها نمی شود چراکه 30 درصد از فروش بلیت را تالار وحدت و 12 درصد را شهرداری به عنوان مالیات و عوارض شهری از گروه ها کسر می کند.



    لازم به ذکر است کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت در دو بخش برگزار شد در بخش اول که از تازه ترین ساخته های این گروه بود قطعاتی در دستگاه سه گاه اجرا شد قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و همچنین در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا"ارائه شد.

  11. #70
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ملوك ضرابی : يك خواننده خير و نيكوكار

    كمتر كاسبي در بازارچة مروي واقع در خيابان بوذرجمهري بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرفهائي ميزدند.اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگي ميكرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن ميكرد، ملوك هم به وجد مي آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب ميداد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادي برگزيد و از اين نظر بود كه بازاريها حرفهائي ميزدند، و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابي كرد و خواندن را براي مردم شروع نمود.



    ولي پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتي شنيد دخترش صفحه اي بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.



    من با ملوك ضرابي در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادي سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهي، موسيقيدان و خود او بالاي يك ميز كه مستطيل بلند بود مي نشست، بعضي ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامي بكنيم.



    او هميشه ضرب خودش را پشت صندلي گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلي را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعة ضربي ميخواند، به كسي مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقي و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدني همه را ميگفت و كاري ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتني هاي زيادي داشت.ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معني ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمي خورد و به جائي نميرسد.



    روزي در سر ناهار تعريفي ميكرد كه شنيدني است. او در جواني دختري بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جواني خيلي مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... مي بينم و به او مي گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستي چون من تو را نديده ام و نمي شناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان به ايست و تكان نخور. شكي نيود كه من نمي رفتم و آن بيچاره در وسط آفتفب سوزان مي سوخت. فرداي آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهي و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگي ما را ميداني و فردا باز همان ساعت يعني ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان به ايست تا من تو را با ديگري اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟



    او زني بود نسبت به زندگي بسيار خوش بين و بعقيدة او در اين دو روزة هستي بغير مستي و عشق بهر چه رو كني آخرش پشيماني است ولي او عاشق نكوكاري و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست براي كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت ميگماشت.



    ملوك ضرابي علاقه اي به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدائي بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشاني هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلي ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعاي دوازده امام را با صداي بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمي خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.



    ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلي هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهاي ضربي را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.



    ملوك ضرابي اطلاعاتي در مورد رديفهاي موسيقي ايراني نداشت و خيلي علاقمند بود كه شاگرداني داشته باشد ولي داوطلبي پيدا نشد.اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت هاي هنري اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد.مرحوم احمد دهقان براي شهرت ملوك ضرابي خيلي فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگي او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجي برنامه هاي جالبي اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهي با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گوئي جلسات را بسيار گرم ميكرد از اين نظر در ميهمانيهاي رسمي كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردند.



    او طبع و نظر بالائي داشت بطوريكه علاقمند بود كه اسمش فقط در رديف صبا - قمر - وزيري و ساير استادان بزرگ موسيقي ذكر شود.عكسي كه ملاحظه ميفرمائيد هدية ايشان به مجلة ما ( موزيك ايران) كه در سال 1332 يعني درست پنجاه وسه قبل گرفته شده.او اثراتي از خود بجا گذاشت چون ( عاشقم من) _ ( تو رفتي و عهد خود شكستي) _ ( چه خوش صيد دلم كردي ) كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزي در منزل يكي از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيري بود و شروع به خواندن كرد بعد از منهم خواستند كه بخوانم منهم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلي گرفت ولي دل تو دلم نبود.



    ملوك ضرابي اعتقاداتي داشت كه به آن ها احترام ميگذاشت مثلا دربهاي زير زمين خانه اش را خيلي كوتاه ساخته بود بطوريكه براي رفتن به اطاق بايد بكلي خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها براي كنسرت هم نميرفت و نرفت و سفرهاي كوتاهي هم خارج از جمله پاريس كرد. زني بود بيش از حد خير جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكي از اولين هنرپيشه هاي زني بود كه روي صحنه تاتر ظاهر شد و صحنه هائي چون خسرو شيرين - عدالت - و ليلي و مجنون را اجرا كرد.



    مرحبا به اين جسارت و استعداد



    ملوک ضرابی در سال 1378 در آپارتمان شخصی اش در سن 108 سالگی زندگی را وداع گفت.



    روحش شاد

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •