تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 696 از 2734 اولاول ... 19659664668669269369469569669769869970070674679611961696 ... آخرآخر
نمايش نتايج 6,951 به 6,960 از 27334

نام تاپيک: مشاعره

  1. #6951
    آخر فروم باز hamidreza_buddy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    شریف
    پست ها
    1,167

    پيش فرض

    محبوب خوب من
    من عازم نبردم
    گفتی وداع ؟
    هرگز
    دشمن وداع آخر خود را
    بایست کرده باشد
    من از نبرد پیش تو بر می گردم

    از شاعر انقلابی حمید مصدق

  2. #6952
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    28

    پيش فرض

    ما مثل دو دریچه پیش روی هم
    آگاه ز هر بگو مگوی هم
    هر روز سلام و پرسش و خنده
    هر روز قرار روز آینده
    عمر آینه بهشت اما آه
    بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
    نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
    نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد ....
    Last edited by من منم; 25-02-2007 at 01:48.

  3. #6953
    حـــــرفـه ای Actros's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    Kermanshah
    پست ها
    10,356

    پيش فرض

    دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم ؟

  4. #6954
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد.
    مرابه كودكي شور آبها برسانيد.
    وكفش هاي مرا تا تكامل تن انگور
    پر از تحرك زيبايي خضوع كنيد.
    دقيقه هاي مرا تا كبوتران مكرر
    درآسمان سپيد غريزه اوج دهيد.
    واتفاق وجود مرا كنار درخت
    بدل كنيد به يك ارتباط گمشده پاك.......

  5. #6955
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کنار آشیانه تو آشیانه می کنم
    فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
    کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای
    و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

  6. #6956
    آخر فروم باز Monica's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,817

    پيش فرض

    من از دست هاي توست كه سخن مي گويم

    دستان تو خواهران تقدير منند.

    از جنگل هاي سوخته! از خرمن هاي باران خورده! سخن مي گويم.

    من از دهكده ي تقدير خويش سخن مي گويم.

    بر هر سبزه خون ديدم در هر خنده درد ديدم.

    تو طلوع مي كني من مجاب مي شوم.

    من فرياد مي كنم.

    و راحت مي شوم.
    Last edited by Monica; 25-02-2007 at 13:33.

  7. #6957
    داره خودمونی میشه amir 110's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    203

    پيش فرض

    من برکه ها ودریا ها را گریستم
    ای پری وار درقالب آدمی
    که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
    حضور بهشتی است
    که گریز از جهنم را توجیه می کند،
    دریائی که مرا در خود غرق می کند
    تا از همه گناهان ودروغ
    شسته شوم
    وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود

  8. #6958
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    در پرتو نگاهت
    کدامين حصار
    بوستان کلمات را
    به اسارت مي برد
    خنده هايت
    چون نقشي بر ديوار
    سکوت را ترانه مي سازد
    و
    روح سنگين رخوت
    نشسته بر خطوط نقش
    اميد را فرياد نمي کند
    چنين سرايي
    بوي فردا نمي دهد
    بوي مرگ و تاراج آدميت
    تحفه سکوت توست
    در حصاري که
    خود براي خود ساخته اي

  9. #6959
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    سلام
    ..........
    پيکر تراش پيرم و با تيشه خيال

    يک شب تو را ز مر مر شعر آفريده ام

    اما تو چون بتي که به بت ساز ننگرد

    در پيش پاي خويش به خاکم فکنده اي

    مست از مي غروري و دور از غم مني

    گويا دل از کسي که تو را ساخت کنده اي

    يک شب که خشم عشق تو ديوانه ام کند

    بينند سايه ها که تو را هم شکسته ام...

    ...

  10. #6960
    داره خودمونی میشه sepidehjo0n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    171

    پيش فرض

    مرگ را دیده ام من.
    من مرگ را زیسته ام
    با آوازی غم ناک
    غم ناک
    و به عمری سخت دراز و سخت فرساینده.

    آه بگذاریدم ! بگذاریدم !
    اگر مرگ
    همه ی آن لحظه ی آشناست که ساعت ِ سرخ
    از تپش باز می ماند.
    وشمعی- که به ره گذار باد -
    میان نبودن و بودن
    درنگی نمی کند،
    خوشا آن دم که زن وار
    با شادترین نیاز تن ام به آغوش اش کشم
    تا قلب
    به کاهلی از کار
    باز مانَد
    و نگاه چشم به
    خالی های جاودانه
    بر دوخته

    و تن
    عاطل

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •