آهای عشق صدایم را می شنوی؟
می شنوی که بی صدا فریاد می زنم
بی هوا قلب قلب عاشق می شوم
اگر به جای قلبم باز هم مغز داشتم
تو دوباره
هردو مغزم را
اغفال می کردی..........
آهای عشق صدایم را می شنوی؟
می شنوی که بی صدا فریاد می زنم
بی هوا قلب قلب عاشق می شوم
اگر به جای قلبم باز هم مغز داشتم
تو دوباره
هردو مغزم را
اغفال می کردی..........
اين حرف آخر نيست
به ارتفاع ابديت
دوستــــــــ ـــــــــت دارم
حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه
از لذت گفتنش امتناع كنم ...
داشتنیـهایــــم همین استــــــ ــــ ــ !
تکــــرار تپش هایی
که با موسیقـــی تپشهای تــــو
تکــــ ــــ ـرار می شود ..
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم
چون بر آنجا گذرت می افتاد
به سراپای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
می گذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان تو را می دیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد الود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ولوله بر پا می کرد
.
.
.
روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
نمیدونی که شبا چی میگذره
چشمای دنیایی رو خواب میبره
غم تو شب تو دلم جون میگیره
خوابو از چشمای پر اب میبره
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
چشمه ی چشمای تو دریای اب
چشمای خسته من دنبال خواب
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
روز روشن میره باز شب میرسه
غم میاد به هر دری سر میزنه
مگه میشه چشامو هم بزارم
وقتی غم قلبمو خنجر میزنه
با خیال تو شبا چشم من خواب نمیره
برق اون چشمای مست دیگه از یاد نمیره
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
بذار امشب بخوابم
در قلبم
مرزهای ناگشودنی احساس
دستی
فراروی دستم
چشمی
در برابر چشمم
ذهن قفس ام را
آزاد کن!
تو! ........
خوشحالـــــ ـــ ـم دلتنگی ندارد رنگـــی
وگـــــرنه ..
دنیایـــم یک رنگــــــ ــــ ــ میشــد ..
از روی کوه نجابتت
سقوط می کنم
یک وجب
بوسه
فاصله بود
تا اوج
حق با شماست
غفلت از من بود...
قلبم لغزید
ریسمان
نگاهت که پاره شد
افتادم !!![]()
ناتوان گذشته ام زکوچه ها
نیمه جان رسیده ام به نیمه راه
چون کلاغ خسته ای در این غروب
می برم به آشیان خود پناه
در گریز این زمان بی گذشت
در فغان از این ملال بی زوال
رانده از بهشت عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خیال
سر نهاده چون اسیر خسته جان
در کند روزگار بد سرشت
رو نهفته چون ستارگان کور
در غبار کهکشان سرنوشت
می روم زدیده ها نهان شوم
می روم که گریه در نهان کنم
یا مرا جدایی تو می کشد
یا تو را دوباره مهربان کنم
این زمان نشسته بی تو با خدا
انکه با تو بود و با خدا نبود
می کند هوای گریه های تلخ
آنکه خنده از لبش جدا نبود
بی تو من کجا روم ؟کجا روم ؟
هستی من از تو مانده یادگار
من به پای خود به دامت آمدم
من مگر زدست خود کنم فرار
تا لبم دگر نفس نمی رسد
ناله ام به گوش کس نمی رسد
می رسی به کام دل که بشنوی
ناله ای از ین قفس نمی رسد...!فریدون مشیری
Last edited by Puneh.A; 03-05-2011 at 12:12. دليل: فریدون مشیری :d
قلبم را زیر سایه ات پنهان کردم
تا همیشه جاودانه بتپد
اما تو یکروز
بی خبر از اینجا رفتی
و قلب من
به نشان تو
در این پهناور زمین
گمشده است ...![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)