تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 69 از 137 اولاول ... 195965666768697071727379119 ... آخرآخر
نمايش نتايج 681 به 690 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #681
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟

    از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
    مجبور به زیستن هستم.

    از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
    از چه بنویسم؟

    از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

    ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

    از چه بنویسم؟
    از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

    شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
    دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

    شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
    به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

    نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
    یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

    که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
    امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
    از من بریدی و از این آشیان پریدی...


    ((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
    ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
    ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
    بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
    و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))

    امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
    چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

    امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
    چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
    و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...

    باور کن...

    که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
    و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد

  2. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #682
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    بوی یک دریا پر از مه می آید
    گویا به تنهایی لایق ترم . حق من همان تنهایی کهنه ایست که تو گرفتی و گویا حال پس می دهی .
    شاید بهتر باشد پس بگیرم . نمی دانم... همان تنهایی کهنه که هیچ کس نفهمید توهم هرگز نفهمیدی .
    ناگاه آمدی به ستاره ی من و من به ستاره ام هیچ کس را راه نمی دادم . در آسمان من همه خوبند ، حتی بدها . در آسمان من جای تمام آدمهای هستی به یک اندازه هست. اما بر ستاره ام نه . و تو بی حریم پا گذاشتی به ستاره ی من و من انگار مسخ شدم ، مست شدم . و گاهی می شد حتی که از ستاره ام بیرون شوم تا جای تو تنگ نباشد .
    ومن همان من تنها همان من خودخواه.... با توبی حریم شدم . بی دیوار ، بی سایه ، و تمام ستاره ی کوچکم را با تو قسمت کردم و دیگر ...
    تمام آدمکهای آسمانم را ندیدم . اما گویا دارم از ستاره ام می افتم . انگار باید دوباره من باشم و یک ستاره تنهایی.... من باشم و
    تنها

  4. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #683
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دستهایم را به تلاطم دریا می بخشم ،
    چشمهایم را به درخشش ستاره ها و دلم را به ماهیان کوچک دریا می سپارم و قلبم را به دشتها واگذار می کنم و شعرهایم را به تو که دوستت دارم .
    من جلوه هستی را در نیمه چشمانت دیدم تو را در خلوت شبهایم فریاد کردم ، صبورانه سوختم و ساختم .
    با من بمان ،
    با من بمان تا سرود عشق را با عشق بسازیم


  6. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #684
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    ای سر چشمه ی محبت
    ای عشق واقعی
    چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
    چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
    بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
    چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
    من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
    تو هوای دلم را با طراوت کردی
    زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
    پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم




  8. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #685
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    راز عشق در این است که
    بیشتر با نگاه صحبت کنی زیرا چشم ها پنجره های روح هستند .
    اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی مثل آن است که پنجره ها را با پرده ی زیبایی بیارایی و به خانه گرما و جذابی ببخشی .
    راز عشق در این است که
    که وقتی پیشنهادی به ذهنت می رسد برای نیاز خودت به بیان آن فکر نکنی بلکه به علاقه ی دیگری به شنیدن آن فکر کنی
    اگر لازم بود حتی ماه ها صبر کنی تا آمادگی شنیدن آنچه را می خواهی بگویی پیدا کند .
    راز عشق در این است که هیچکدام خود را معلم دیگری ندانید و به عبارت دیگر از اینکه می توانید از یکدیگر یاد بگیرید
    سپاسگذار باشید .
    راز عشق در این است که
    در سکوت دست یکدیگر را بگیرید
    کم کم یاد می گیرید که بدون کلام ارتباط برقرار کنید .
    راز عشق در این است که
    شریک زندگیت را با طناب نیاز نبندی ....زیرا گیاه نیز هنگامی رشد خواهد کرد که آزادانه از هوا و نور استفاده کند .
    راز عشق در این است که
    به عشق بیشتر احترام بگذارید زیرا عشق هدیه ی ازلی خداوند است .
    راز عشق در این است که
    هنگام سوء تفاهم فقط به این فکر نکنی که طرف مقابلت چگونه ناراحتت کرده است .
    راز عشق در این است که
    از یکدیگر انتظارات بی جا نداشته باشید .ذهنیت را بر ارزش هایی متمرکز کن که شما را به یکدیگر نزدیک می کند نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد .
    راز عشق در این است که
    حس تملک را از خود دور کنی ...در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کس دیگری شود .
    در عوض به راه حلی فکر کنی که در آینده از بروز چنین سوء تفاهم هایی جلوگیری کنی .
    راز عشق در این است که
    باور ها اهداف و آرمان هایتان را با هم در میان بگذارید .




  10. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #686
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    به نام تنها کسی که چشم امیدم خیره به اوست .
    زندگی گل زردی است به نام غم رنگ سرخی است به نام عشق و فریاد بلندی است به نام آه .
    مروارید غلطانیست به نام اشک آیینه ای است به نام دل اشکیست که خشک می شود لبخندی است که محو می شود
    و یادی است که در عالم فراموشی می ماند ....یارب نظر تو بر نگردد برگشتن روزگار سهل است .


  12. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #687
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    تا دروغ نباشه قدر راستی رو نمی دونیم ....تا بی وفایی نباشه قدر دوستی رو نمی دونیم ....تا دورنگی نباشه قدر رنگ خودمون رو نمی دونیم تا با همیم قدر هم رو نمی دونیم ...تا تنهاییم قدر تنهایی رو نمی دونیم ...تا حرف می زنیم معجزه ی سکوت را فراموش می کنیم ....وقتی ساکتیم فکر می کننند حرفی نداریم ....وقتی تو فکرت تنهایی انگار هیچکی نیست ....وقتی به هزار رنگی یکرنگی رو قبول نمی کنی و وقتی یک رنگی به هزار رنگ می بیننت ...وقتی خودتی تازه قشنگ می شی قشنگتر از زشت ...خود خود خودت باش چون همه همون جور نیستن که می بینی شاید اون ها هم خود خود خودشون باشند .

  14. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #688
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    گفتی به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل تابیدم .
    گفتی که ببوس روی نیلوفر و از عشق تو گونه های او را بوسیدم .
    گفتی ستاره شو و دلی روشن کن و من هم بر کل ستاره ها تابیدم .
    گفتی که برای باغ دل پیچک شو و من بر یاسمن نگاه تو پیچیدم .
    گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و تو را به ساحل دید م.
    گفتی بیا و برای لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم .
    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و با ترنمت روییدم .
    گفتی بیا و از وفایت بگذر از لهجه ی بی وفایت رنجیدم .
    گفتم که بهانه ات برایم کافی است معنای لطیف عشق را فهمیدم .

  16. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #689
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,464

    پيش فرض

    تویی که تمام ذهنم را با یادت آغشته کرده ای.
    نگاه تو آسودگی ست و آرامشی که مرا در یاد تو تسخیر می کند .
    میدانی ! کاش میشد زیر بارانی که در دلم می بارید قدم می زدی
    و من فرصتی می یافتم تا حضورت را مرور کنم .
    افسوس . . .
    تو نمی دانی اینجا پر از تکرار نام توست . . .
    انگار اشیاء نام تو را زمزمه میکنند.
    کاش میتوانستم صراحتم را در صداقت عجین کنم و بگویم دلم برایت تنگ است .
    عزیز غزلهای ننوشته ام خودت بگو . . .
    تویی که سوژه و هدف زندگی ام شدی . . . چه بنویسم در این غروب بد رنگ . . . بی تو ؟؟؟؟
    تو اولین و تنها کسی بودی که انگشتان احساسم را لمس کردی و بوسیدی و گفتی:
    تمام لبخند هایمان را به می بوسه غسل می دهی؛
    و من دعا میکنم هرگز دريایمان از ساحل نگاه همدیگر محو نشود .
    عزیزکم: مرا به تنهایی مسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد.

  18. این کاربر از tohidkh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #690
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    بايد بگذاري و بگذري
    تو را عابري خواهم پنداشت
    که با عبورش از سرزمين جنگ زده ام
    براي مدتي هر چند کوتاه
    آبادي را به من بازگرداند
    و يک شب آرام و بي صدا
    مثل پرواز يک روياي شيرين
    از کنار من گذشت و رفت
    !آري عزيزم
    !باور کن گلايه اي از تو نيست
    تو خوبتر ازآني که گلايه اي داشته باشم
    گلايه از خودم و ويرانه هاي قلب خودم است
    که ذره ذره فرو مي ريزند
    و اينک احساس مي کنم جر ويرانه اي از من باقي نيست
    که اگر اندکي اميد در من زنده شد
    به يمن قدم تو بود
    باور کن
    به جان تو سوگند
    از تو گلايه اي نسيت اگر بگذاري و بگذري
    آمدنت درست به موقع بود
    آمدنت مثل نزول يک پيامبر بر قومي از دست رفته
    درست به موقع بود

  20. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •