تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 69 از 131 اولاول ... 195965666768697071727379119 ... آخرآخر
نمايش نتايج 681 به 690 از 1301

نام تاپيک: معرفي كتاب هايي كه خوانده ايم

  1. #681
    اگه نباشه جاش خالی می مونه seppeehr's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    471

    پيش فرض

    كافه پيانو - فرهاد جعفري

    خب اين هم كتابيه كه اين روزا خيلي سر زبونه و به چاپ نهم هم رسيده.
    داستان راجع به مردي به نام فرهاد هست كه در حال متاركه از همسرش هست و با دختر كوچيكش زندگي ميكنه و با اداره كردن يك كافه به نام كافه پيانو، مهريه همسرش رو تهيه ميكنه و ضمناً گذران روزگار.
    ورود يك دختر به زندگي فرهاد، آدمهاي مختلفي كه توي كافه ميان و ميرن و ... از فراز هاي مهم رمان هست.
    هر چند نثر كتاب يك شباهتهايي با ترجمه عقايد يك دلقك هانريش بل داره، اما بسيار جذاب و روانه. اما به نظر من يك عبارت هاي بي‌ادبانه‌اي هم توش وجود داره كه اگه نويسنده به كار نميبرد هم چيزي نميشد!
    ضمن اينكه از ايرادهاش به نظرم اشارات زياد به مشاهير و فيلم ها و كتاب هاي ديگه در متن داستان هست كه خواننده رو ممكنه خسته كنه.

    يه قسمت هايي از داستان هم هست كه اگه برش داريم، هيچ آسيبي به خط روايي داستان نميزنه، يعني انگار نويسنده‌ همينجوري براي دلخوشي گذاشته اون وسط.
    اما به هر حال كتابيه كه از خوندنش خسته نميشيد، و لذت ميبريد.


    از متن كتاب:
    خيلي وقت بود احساس بي فايدگي و بي مصرف بودن مي كردم و علاوه بر اين؛ يك بار كه دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسيد:«بابايي تو چه كاره اي؟!» هيچ پاسخ قانع كننده اي نداشتم كه بهش بدهم. يعني راستش را بخواهيد به خودم گفتم:«تا وقتي زنده ام، چند بار ديگر ممكن است پيش بيايد كه اين را ازم بپرسد و من چند بار ديگر مي توانم ابرويم را بيندازم بالا و بهش بگويم:«خودمم نمي دونم بابايي.» اما اگر مي نشستم و داستان بلندي مي نوشتم و بعد منتشرش مي كردم؛ مي توانستم بهش بگويم:«اگر كسي يك وقت برگشت و ازت پرسيد بابات چه كاره است، حالا توي مدرسه يا هرجاي ديگري؛ يك نسخه از كافه پيانو را هميشه توي كيفت داشته باش تا نشان شان بدهي و به شان بگويي بابام نويسنده اس. حالا شايد خوب ننويسه، اما نويسنده اس.»

  2. #682
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خوبی خدا

    ریموند کارور ، هاروکی موراکامی ، .....
    ترجمه : امیر مهدی حقیقت



    خیلی کتاب قشنگی بود . واقعا خوشم اومد . داستان های ساده در مورد آدم های تنها

    1- تو گرو بگذار ، من پس می گیرم- شرمن الکسی : قشنگ بود و ساده به خصوص از اسم داستان خیلی خوشم اومد . این داستان توی مجوعه داستان های برگزیده جایزه او.هنری در سال 2005 چاپ شده
    2- شیرینی عسلی – هاروکی موراکامی : این رو خیلی دوست داشتم واقعا قشنگ بود به خصوص که اخرش خوب تموم می شد . اما ادم واقعا می مونه . داستان کوتاه نویس ها یک جوری در حد نابغه اند واقعا توی چند صفحه چه موضوعات نابی را بیان می کنند چه ساده و چه چیزهای جالبی را به هم ربط می دهند
    3- تعمیرکار- پرسیوال اورت : این داستان در مجموعه بهترین داستان های کوتاه امریکایی سال 2000 چاپ شده بوده . این فوق العاده بود واقعا قشنگ بود
    4- فلامینگو – الیزابت کمپر فرنچ : اینم داستان خوبی بود . خیلی قشنگ تمومش کرده بود . بیشترین چیزی که توی داستان دوست داشتم جمله اخرش بود ." زنی بود که فقط نیاز به سکوت و آرامش داشت و کسی که در کنارش باشد , هر کس که می خواست باشد . "
    خود دختر بچه هم خیلی دوست داشتنی بود دختر کوچولوی تنهای گوشه گیری که توی تنهاییش با خودش حرف می زد
    5- کارم داشتی زنگ بزن – ریموند کارور : این خیلی غمگین و بد بود . خیلی گریه کردم . یک بار دیگه هم خونده بودم این داستان را و امکان نداره هیچ وقت دیگه بتونم باز هم بخونمش . خیلی غمگینه .
    6- زنبورها. بخش اول – الکساندر همن : این داستان در کتاب بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 99 چاپ شده. خوب بود
    7- خوبی خدا – مارجوری کمپر : داستان در مجموعه برندگان جایزه او.هنری سال 2003 چاپ شده. این داستان محشر بود . فوق العاده بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا قابل درک و واقعی بود . این یکی از بهترین داستان های کتاب بود . لینگ شخصیت خیلی ملموسی بود
    8- جناب اقای رئیس جمهور- گیب هادسون : این داستان به دلیل مضمون سیاسی اش خیلی سر و صدا به پا کرده – خوب بود
    9- جهنم-بهشت - جومپا لاهیری : این قشنگ ترین داستانش بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا محشر بود و فوق العاده تموم شده بود . خیلی قشنگ


    طرح جلدش هم خیلی زیباست . من تازگی ها عادت کردم به طرح روی جلدها با دقت نگاه کنم و این دومین کتابی بود که واقعا از طرح جلدش لذت بردم . اون کتاب دیگه هم در قند هندوانه بود که جلد قشنگی داشت



  3. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #683
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    خوبی خدا

    ریموند کارور ، هاروکی موراکامی ، .....
    ترجمه : امیر مهدی حقیقت



    خیلی کتاب قشنگی بود . واقعا خوشم اومد . داستان های ساده در مورد آدم های تنها

    1- تو گرو بگذار ، من پس می گیرم- شرمن الکسی : قشنگ بود و ساده به خصوص از اسم داستان خیلی خوشم اومد . این داستان توی مجوعه داستان های برگزیده جایزه او.هنری در سال 2005 چاپ شده
    2- شیرینی عسلی – هاروکی موراکامی : این رو خیلی دوست داشتم واقعا قشنگ بود به خصوص که اخرش خوب تموم می شد . اما ادم واقعا می مونه . داستان کوتاه نویس ها یک جوری در حد نابغه اند واقعا توی چند صفحه چه موضوعات نابی را بیان می کنند چه ساده و چه چیزهای جالبی را به هم ربط می دهند
    3- تعمیرکار- پرسیوال اورت : این داستان در مجموعه بهترین داستان های کوتاه امریکایی سال 2000 چاپ شده بوده . این فوق العاده بود واقعا قشنگ بود
    4- فلامینگو – الیزابت کمپر فرنچ : اینم داستان خوبی بود . خیلی قشنگ تمومش کرده بود . بیشترین چیزی که توی داستان دوست داشتم جمله اخرش بود ." زنی بود که فقط نیاز به سکوت و آرامش داشت و کسی که در کنارش باشد , هر کس که می خواست باشد . "
    خود دختر بچه هم خیلی دوست داشتنی بود دختر کوچولوی تنهای گوشه گیری که توی تنهاییش با خودش حرف می زد
    5- کارم داشتی زنگ بزن – ریموند کارور : این خیلی غمگین و بد بود . خیلی گریه کردم . یک بار دیگه هم خونده بودم این داستان را و امکان نداره هیچ وقت دیگه بتونم باز هم بخونمش . خیلی غمگینه .
    6- زنبورها. بخش اول – الکساندر همن : این داستان در کتاب بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 99 چاپ شده. خوب بود
    7- خوبی خدا – مارجوری کمپر : داستان در مجموعه برندگان جایزه او.هنری سال 2003 چاپ شده. این داستان محشر بود . فوق العاده بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا قابل درک و واقعی بود . این یکی از بهترین داستان های کتاب بود . لینگ شخصیت خیلی ملموسی بود
    8- جناب اقای رئیس جمهور- گیب هادسون : این داستان به دلیل مضمون سیاسی اش خیلی سر و صدا به پا کرده – خوب بود
    9- جهنم-بهشت - جومپا لاهیری : این قشنگ ترین داستانش بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا محشر بود و فوق العاده تموم شده بود . خیلی قشنگ


    طرح جلدش هم خیلی زیباست . من تازگی ها عادت کردم به طرح روی جلدها با دقت نگاه کنم و این دومین کتابی بود که واقعا از طرح جلدش لذت بردم . اون کتاب دیگه هم در قند هندوانه بود که جلد قشنگی داشت


    من هم این کتاب رو خوندم و واقعا همه ی داستان هاش قشنگ و ناب بود....به خصوص من داستان تعمیرکارش رو خیلی دوست داشتم ...آخه ی شرمن خیلی گناه داشت....اگه کارم داشتی زنگ بزن هم خیلی جالب بود....جهنم-بهشت هم فوق العاده بود......

    جلدش قشنگ بود ولی به نظرمن اگه اسم کتاب رو یه چیز دیگه انتخاب می کردن خیلی بهتر بود .....مثلا من هم موافقم که تو گرو بگذار ، من پس می گیرم اسم قشنگی براش می شد.....

  5. این کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #684
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    عقرب روي پله هاي راه اهن انديمشك
    يا
    از اين قطار خون مي چكه قربان!


    حسين مرتضائيان آبكنار



    كتاب در حقيقت يك داستان نسبتا كوتاه در مورد جنگ ايران و عراق است . سربازي كه مدت خدمتش تمام شده و در حالي كه منتظر قطار است به دوران جنگ فكر مي كند .
    ديدگاهش نسبت به جنگ خيلي متفاوت بود به عبارتي به جنگ ايران و عراق به ديد جنگ نگاه كرده بود نه دفاع مقدس . سربازهايي كه معتاد بودند ه م ج ن س باز بودند و كلا حالت كليشه اي نداشت . از لحاظ موضوع خيلي نوآوري داشت به نظر من .

  7. #685
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sweet_mahsa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    پست ها
    208

    پيش فرض

    بادبادک باز
    همین نیم ساعت پیش تمومش کردم خیلی باهاش حال کردم
    واقعا بیان زیبایی داشت آقای خالد حسینی
    هنگام توصیف درگیری بین آصف و امیر که سهراب هم شاهد آن بود من به وضوح حس می کردم خودم دارم کتک می خورم؟!
    بادبادک‌باز نثری بسیار ساده دارد ، نه فلش‌بک‌های پیچیده دارد ونه با تعدد شخصیت‌هایش شما را چنان گیج می‌کند که تا چند فصل بکوشید ، نامشخصیت‌ها و رابطه‌شان را با هم به خاطر بسپارید.
    رمان با یک فلش‌بک ساده می‌شود ، فلش‌بکی که منجر به این می‌شود که یک مرد افغانی ساکن آمریکا ، شما را به دوران کودکی خود در افغانستان ببرد.
    و از همینجا است که جادوی حسینی با کلمات شروع می‌شود و اجزای داستان را یک به یک روی هم می‌گذارد.
    در افغانستان دهه ۶۰ ، امیر ، نوجوانی از طبقه مرفه جامعه با «حسن» پسر خدتکار خانه که یک هزاره‌ای است ، همبازی است.

    امیر رابطه ضعیفی با پدرش دارد و دوست دارد به نحوی این رابطه را استحکام بخشد.
    نویسنده در همان هنگام که از دوستی حسن و امیر و بادبادک‌بازی‌شان می‌گوید از چهره عمومی و جامعه افغانستان حرف می‌زند و در فصول بعدی از جنگ و آوارگی و غربت‌نشینی صحبت می‌کند.
    درست زمانی که شخصیت اول داستان موقعیت خود را در آمریکا استحکام بخشیده با تماس یک دوست قدیمی به افغانستان برمی‌گردد تا در آنجا به دنبال یک پسربچه افغانی بگردد …

    نویسنده در قالب این رمان از زشتی نژادپرستی ، ویرانی جنگ ، روابط آدم‌ها و مهر و شفقت سخن گفته است.
    اینم عکس نویسنده که توی فیلم این رمان نقش امیر رو داره
    Last edited by sweet_mahsa; 18-10-2008 at 12:00.

  8. 4 کاربر از sweet_mahsa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #686
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    درخت زیبای من


    خوزه ماردو واسکونسلوس
    مهدی شهشهانی




    ززه پسر بچه 5 ساله کوچکی است که بسیار شیطان می باشد اما در عین حال خیلی هم باهوش و مهربان است . او در خانواده ای فقیر زندگی می کند ، زیاد کتک می خورد ، تشنه محبت است ، باهوش است ، شیطان است و ..... درختی دارد که با او دردل می کند . ایام کودکی چنین پسر بچه ای با لحن ساده خودش و از دیدگاه خودش
    فوق العاده بود . حتما پیش نهاد می کنم بخونیدش . حرف نداشت کتاب . یک پسر بچه تنها و خیال پرداز که تشنه محبتی بود که بهش عرضه نمی شد . ادم دلش ضعف می رفت براش . تازه این کوچولو سعی می کرد خودش برای داداش کوچولوش یک ادم بزرگ خوب باشه . اما بعضی وقت ها بغض عجیبی گلوی ادم را فشار می داد
    اين كتاب طي 12 روز نوشته شده است اما نويسنده آن گفته است: «اين اثر 20 سال درون من بوده».
    از این کتاب فیلمی هم تهیه شده و نویسنده هم در این فیلم ایفای نقش کرده است .

  10. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #687
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    درخت زیبای من


    خوزه ماردو واسکونسلوس
    مهدی شهشهانی




    ززه پسر بچه 5 ساله کوچکی است که بسیار شیطان می باشد اما در عین حال خیلی هم باهوش و مهربان است . او در خانواده ای فقیر زندگی می کند ، زیاد کتک می خورد ، تشنه محبت است ، باهوش است ، شیطان است و ..... درختی دارد که با او دردل می کند . ایام کودکی چنین پسر بچه ای با لحن ساده خودش و از دیدگاه خودش
    فوق العاده بود . حتما پیش نهاد می کنم بخونیدش . حرف نداشت کتاب . یک پسر بچه تنها و خیال پرداز که تشنه محبتی بود که بهش عرضه نمی شد . ادم دلش ضعف می رفت براش . تازه این کوچولو سعی می کرد خودش برای داداش کوچولوش یک ادم بزرگ خوب باشه . اما بعضی وقت ها بغض عجیبی گلوی ادم را فشار می داد
    اين كتاب طي 12 روز نوشته شده است اما نويسنده آن گفته است: «اين اثر 20 سال درون من بوده».
    از این کتاب فیلمی هم تهیه شده و نویسنده هم در این فیلم ایفای نقش کرده است .

    این را هم اضافه کنم که ظاهرا داستان بی بی چلچله پوراحمد اقتباسی از این کتاب بوده

  12. #688
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آوای کوهستان ، سرزمین برف و هزار درنا



    یاسوناری کاواباتا
    داریوش قهرمان پرور




    کتاب شامل 3 داستان آوای کوهستان و سرزمین برف و هزار درنا می باشد . کتاب خوبی بود . سبک نوشتنش و دقتش به جزئیات طبیعت به صورت جذابی بود . موضوعاتش و تحلیل های روانیش هم جالب بود .
    کاواباتا اولین نویسنده ژاپنی بود که در سال ۱۹۶۸ جایزه نوبل گرفت . در سال ۱۹۷۲ خودکشی کرد و هیچ وقت انگیزه خودکشی اون معلوم نشد .

    آوای کوهستان به بررسی پدری می پردازد که نگران مشکلات بعد از ازدواج فرزندانش است . یک جوری شخصیت عروس مرد خیلی قوی و پخته نوشته شده و عکس العمل های جالب و پر احساسی داره توی داستان نشون داده می شه عاشق بچه است و بعد سقط جنین می کنه چون نمی خواد توی این شرایط از شوهرش فرزندی داشته باشه و خرج سقط جنین را معشوقه شوهرش می ده و همزمان معشوقه شوهرش نیز باردار است و بچه را نگه می دارد . استعاره ها و همزمانی اتفاقات هم جالبه یا حتی معشوقه پسرش خیلی طبیعیه . زنی که در جنگ شوهرش را از دست داده و الان اصلا این را زشت نمی دونه که شوهر کس دیگه رو صاحب بشه می گه مگه شوهر منو کسی بهم پس داد ...... اما من از نحوه تموم شدن داستان خوشم نیومد

    سرزمین برفی به بررسی زندگی یک گیشا می پردازه .... یک گیشای سرزمین برفی هنرمند واقعی محسوب نمی شه اون سرگرم کننده مهمان های اخر هفته است مردانی که دو روز به او عشق می ورزند و می روند و فکر نمی کنند با کلمات عاشقانه چه زخمی در روح دختر ایجاد می کنند . مرد داستان یک ثروتمند هنر دوست است با مطالعات فراوان در مورد رقص باله مردی که در عمرش یک رقص باله هم ندیده است ... نمادی از مردی که در حرف بسیار عالیست اما هیچ گاه به سوی عمل نمی رود او فکر می کند اما در عمل شناختی از عشق ندارد و عشق و او گیشا از همان اول محکوم به شکست است ... گیشایی که مفهوم عشق را درک می کند ... اوج داستان جایی است که مرد به زن می گوید : تو دختر خوبی هستی ولی چند لحظه بعد ناخوداگاه می گوید تو زن خوبی هستی و زن متوجه می شود از او بهره برداری شده است و مرد به زودی خواهد رفت خشمگین و رنج دیده است و در نهایت تسلیم سرنوشتش را می پذیرد ..... این داستانش خیلی قشنگ بود

    هزار درنا تاکید زیادی روی مراسم چایی داره مرد جوانی که بین جنگ معشوقه های پدرش خود دچار جنگی درونی می شود . یک جور عجیبیه ، قشنگه ، نمی دونم چطور توضیحش بدهم . مرد زن داری با زنی رابطه برقرار می کند اما به زودی او را فراموش می کند و معشوقه جدید می گیرد که تا اخر عمر با اوست . معشوقه اول کینه او را به دل گرفته و سعی می کند به خانواده مرد خدمت کند و بعد ها دختری را برای همسری فرزند مرد پیدا می کند اما معشوقه دوم باز یپدا می شود و پسر را اسیر می کند و ......

  13. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #689
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض



    شاه گوش می کند



    ایتالو کالوینو
    فرزاد همتی/ محمدرضا فرزاد



    کتاب مجموعه داستان های کوتاه کالوینو است . البته خود کالوینو هیچ گاه کتابی با چنین اسمی منتشر نکرده بلکه همسرش تعدادی از داستان های اون را گلچین کرده و در این کتاب عرضه نموده . کتاب قشنگیه و داستان های خیلی خوبی داره . سبک داستانش اکثرا به این شیوه نیست که یک حس فردی خاص و مسائل روحی یا روان شناسی را وارد داستاناش کرده باشه بلکه بیشتر به مسائل خاص جامعه مثل قدرت ، فرهنگ کتاب خوانی ، ارتش و .... پرداخته . یعنی موضوعاتش فردی نیست بلکه جمعی و مربوط به اجتماع هست . به نظر من موضوعات خیلی جالبی را انتخاب کرده و به خصوص اگه دلتون بخواد کتاب خوب بخونید اما درگیری عاطفی باهاش پیدا نکنید می تونه انتخاب مناسبی باشه. ادم می مونه واقعا این موضوعات بامزه و جالب از کجا به ذهن بعضی ها می رسه
    داستان ماجرای مرد عاشق از کتاب عشق های صعب ، داستان شاه گوش می کند از کتاب زیر آفتاب جگوار و داستان های همبستگی ، سرهنگ در کتابخانه ، آدم به دردنخور ، وجدان ، گوسفند سیاه ، هنگ گمشده ، گرفتار سکون در آنتی لس ، بازی ، چشم های دشمن ، پیش از آنکه بگویی سلام ، اعداد در تاریکی ، خاطرات کازانووا ، آینه-هدف ، بارقه ، عشق دور از خانه ، مردی که داد زد ترزا ، یخ بندان و پمپ بنزین از کتاب اعداد در تاریکی انتخاب شده اند .

  15. #690
    داره خودمونی میشه l176771's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    nihility
    پست ها
    105

    پيش فرض

    كافه پيانو - فرهاد جعفري

    خب اين هم كتابيه كه اين روزا خيلي سر زبونه و به چاپ نهم هم رسيده.
    داستان راجع به مردي به نام فرهاد هست كه در حال متاركه از همسرش هست و با دختر كوچيكش زندگي ميكنه و با اداره كردن يك كافه به نام كافه پيانو، مهريه همسرش رو تهيه ميكنه و ضمناً گذران روزگار.
    ورود يك دختر به زندگي فرهاد، آدمهاي مختلفي كه توي كافه ميان و ميرن و ... از فراز هاي مهم رمان هست.
    هر چند نثر كتاب يك شباهتهايي با ترجمه عقايد يك دلقك هانريش بل داره، اما بسيار جذاب و روانه. اما به نظر من يك عبارت هاي بي‌ادبانه‌اي هم توش وجود داره كه اگه نويسنده به كار نميبرد هم چيزي نميشد!
    ضمن اينكه از ايرادهاش به نظرم اشارات زياد به مشاهير و فيلم ها و كتاب هاي ديگه در متن داستان هست كه خواننده رو ممكنه خسته كنه.

    يه قسمت هايي از داستان هم هست كه اگه برش داريم، هيچ آسيبي به خط روايي داستان نميزنه، يعني انگار نويسنده‌ همينجوري براي دلخوشي گذاشته اون وسط.
    اما به هر حال كتابيه كه از خوندنش خسته نميشيد، و لذت ميبريد.


    از متن كتاب:
    خيلي وقت بود احساس بي فايدگي و بي مصرف بودن مي كردم و علاوه بر اين؛ يك بار كه دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسيد:«بابايي تو چه كاره اي؟!» هيچ پاسخ قانع كننده اي نداشتم كه بهش بدهم.
    يعني راستش را بخواهيد به خودم گفتم:«تا وقتي زنده ام، چند بار ديگر ممكن است پيش بيايد كه اين را ازم بپرسد و من چند بار ديگر مي توانم ابرويم را بيندازم بالا و بهش بگويم:«خودمم نمي دونم بابايي.»
    اما اگر مي نشستم و داستان بلندي مي نوشتم و بعد منتشرش مي كردم؛ مي توانستم بهش بگويم:«اگر كسي يك وقت برگشت و ازت پرسيد بابات چه كاره است، حالا توي مدرسه يا هرجاي ديگري؛ يك نسخه از كافه پيانو را هميشه توي كيفت داشته باش تا نشان شان بدهي و به شان بگويي بابام نويسنده اس. حالا شايد خوب ننويسه، اما نويسنده اس.»
    من فك مي كردم يه چيزي تو مايه هاي كافه نادريه.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •