در زهد من نهفته بود رغبت شراب .....چون نغمههای تر که بود در رباب خشک
در زهد من نهفته بود رغبت شراب .....چون نغمههای تر که بود در رباب خشک
مرا بود آرزو از دهر شادی و طرب اما............ نکرده در تو حق ایجاد , ای دنیا دلم خون شد
در پای اجل چو من سرافکنده شوم
وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم
زینهار گلم بجز صراحی نـکنید
باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
قفس بشکسته ای اشفته حالم
پریشانی محبت آشیانم
چراغ الفت دیر اشنایی
شرار گرم اشکی بی کرانم
می پرسیدی که چیست این نقش مجاز
گر بر گویم حقيقتش هست دراز
نقشی است پديد آمده از دريايی
و آنگاه شده به قعر آن دریا باز
جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را ..........خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خویشم
می خور که هزار باره بيش ات گفتم -------------- باز آمدنت نيست چو رفتی ، رفتی
دلم زار و حزینه چون ننالم............ وجودم آتشینه چون ننالم
بمو میگن که طاهر چند نالی ....چو مرگم در کمینه چون ننالم
ما لعبتگانيم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یک چند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
زنگیان دشمن آیینهی بیزنگارند .........................طمع روی دل از تیرهدلان نیست مرا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)