با سلام
میگن عالم مستی
همین عالم عشق ِ
چه خوشبخت دل ِ من
که دردش غم ِ عشق ِ
![]()
![]()
![]()
با سلام
میگن عالم مستی
همین عالم عشق ِ
چه خوشبخت دل ِ من
که دردش غم ِ عشق ِ
![]()
![]()
![]()
به دلیل تکرار ویرایش شد.
Last edited by FX64 Dual Core; 18-02-2007 at 15:21. دليل: تکرار شد
قلمم بر پا شد
صفحه ی سفيد از جنس دل بی مايه !
روبرويم بنشين ..
نه ! نه ! دروغ نه!
اين صداها که برون می آيد .......
از دل سنگی ديوار....
رشته فکر مرا سخت به پژواک فنا می راند .
......آن طرف قهقهه خنده تو می آيد ؟
دست در دست هم دهیم به مهر × تا بمانیم خرم و شاداب
یار و غمخوار یکدگر باشیم × تا بمانیم خرم و شاداب
باد، پیچید در ترانۀ برگ
برگ، لرزید از بهانۀ باد
هر کجا برگِ خشک بود، افتاد
باغ نالید و گفت:
- " باد، مباد! "
در شگفتم، گناهِ باد چه بود؟
برگ، خشکیده بود، باد ربود.
باد، هرگز نبود دشمنِ برگ
مردنِ برگ، دست باد نبود.
زندگی ذره ذره می کاهد
خشک و پژمرده می کند چون برگ
مرگ، ناگاه می برد چون باد،
زندگی کرده دشمنی، یا مرگ؟
برگِ خشکم به شاخسار وجود
تا کی آن بادِ سرد، سر برد
تو هم ای دوست، ذزه ذزه مکُش!
تا نخواهم که زودتر برسد.!
سلام خدمت تمامی دوستان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين سراي بي كاسي ، كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمي زند
سلام خدمت تمامی دوستان
يكي ز شب گرفتگان، چراغ برنمي كند
كسي به كوچه سار شب، در سحر نمي زند
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند
گذرگهيست پر ستم، كه اندرو به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند
چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات
برو كه هيچ كس ندا به گوش كر نمي زند
نه سايه دارم و نه بر، بيفكنندم ام سزاست
وگرنه بر درخت تر، كسي تبر نمي زند
در سكوت خانه می پيچد نفس هاشان
ناله های شوقشان لرزان و وهم انگيز
چشم ها در ظلمت شب خيره بر راهست
جوی می نالد كه «آيا كيست دلدارش؟»
شاخه ها نجوا كنان در گوش يكديگر
«ای دريغا ... در كنارش نيست دلدارش»
شب نیست از اندوه چشمانت
پلکی به روی پلک بگذارم
ترسم فراموشت کنم ناگه
تا از خیالت چشم بردارم
من بودم وماه وشب وشعرم
شعری که سهم چشمهایت شد!
حرفِ دلت با ماه می گفتی
ماهی که هر شب داده آزارم
من نمی رم ، یادت باشه تو اونی هستی که می ره
منم یه جور مزاحمم ، که کلی پیشت می میره
مزاحمی که ردشو ، تمام آدما دارن
نیازی نیس شمارشو به ذهن دستگا بسپارن
مزاحم خیلی روزا ، چه تو طلوع ، چه تو غروب
مزاحم روزای تلخ ، مزاحم روزای خوب
نه اینکه بار آخره ، مزاحمت طولانی شد
اخماتو وا کن تا برم ، باز که هوات طوفانی شد
دلم روشن بود که یک روز،
از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!
حالا هام،
از دیدن ِ این دو سه موی سفید اینه تعجب نمی کنم!
قفط کمی نگران می شوم!
می ترسم روزی در اینه،
تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین می ترسم!?
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)