دیگری گفتش که ای صاحب نظر
هست همت را درین معنی خبر
گرچه هستم من به صورت بس ضعیف
در حقیقت همتی دارم شریف
دیگری گفتش که ای صاحب نظر
هست همت را درین معنی خبر
گرچه هستم من به صورت بس ضعیف
در حقیقت همتی دارم شریف
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسستهام انس روان من کجا
دوست آن باشد که گیرد دست دوست .... در پریشان حالی و درماندگی
يا رب به كه شايد گفت اين نكنه كه در عالم رخساره به كس ننمود ان شاهد هر جايي
حافظ
یاد وصلش کنم معاذالله
کی بود این محل و مقدارم
تا توانم حدیث هجرش کرد
میرود صد هزار بیکارم
گفته بودم کزو کنم درخواست
تا نماید ز دور دیدارم
این قدر التماس خود چه بود
سالها شد که تا در آن کارم
باورم میکنی به نعمت شاه
کین قدر نیز هم نمییارم
انوری
==========
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
=========
نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین
عقل و جان را بسته ی زنجیر آن گیسو ببین
نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا بچند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
شبان آهسته می نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهـــانم
مرغ بى وقتى سرت بايد بريد
عذر احمق را نمى شايد شنيد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)