تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 67 از 469 اولاول ... 175763646566676869707177117167 ... آخرآخر
نمايش نتايج 661 به 670 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #661
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    سلام....بازم منم!!!!!!!

    آقا....يكي دو سال پيش كه مدرسه ميرفتيم(با بر و بكس جمع بستم!)....يه بار كه داشتيم از پله ها ميرفتيم بالا..
    ديدم يكي هي به اين يقه من از پشت ور ميره(آهااااااااي...فكر بد نكنين ها!!!).
    يكي دو بار دست يارو رو رد كردم....دفعا آخر بر گشتم به يارو گفتم :::مگه من با تو شوخي دارم مرتيكه مادر....!

    يهو هنگ كردم....پسر مديرمون بود(پسر بزرگش بعضي مواقع ميومد و به ناظم كمك ميكرد!).
    اگه بدونين...بچه ها ...من: بچه صاحب مكان(مدرسه!)

    خلاصه...به خير گذشت.

    يا حق

  2. #662
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    سلام....آقا...اين يه كم طولاني هست...ولي ارزش خوندن رو داره.!!
    (پيشاپيش از تمام خانومهايي كه اين سوتي رو ميخونن عذر ميخواهم و خواهش ميكنم بعدش نگين كه حالا بهم خورد و از اين حرفها...به عبارتي حال بقيه رو نگيريد!)
    سال اول دبيرستان بوديم.....يكي از دوستامون بود...سال اول رو 2 بار رد شده بود!!!!!(اسمش پيام هست)
    حالا اين بابا...واسه ودش تو شهران(محل ما ) اسم و رسمي داشت و داره...روزي 2-3 تا دعوا نكنه...روزش روز نميشه...ساقي و پنير فروش هم هست(البته الان حكم اعدامش اومده!).
    يكي ديگه هم بود...بهش ميگفتيم..مصطفي كراس...چون مثل موتور كراس كه از كوه ميره بالا..اينم....
    سابقه تكرار سال اول هم داشتن ايشون....1 بار.
    خلاصه....مدير ما هم ممنوع كرده بود كه سر كلاس ...معلم به شاگرد اجازه خروج بده.
    آقا...از غذا...بچه كوچك مديرمون...هم كلاسيمون بود...بچه بزرگشم كه شرحشو تو پست قبلي دادم.
    اين رفيق ما...يه چند بار از اين معلممون پرسيد كه برم بيرون يا نه؟اين معلم هم همش ميگفت نه!!!!
    هيچي....اين يهو برگشت به من گفت كسيه داري؟گفتم آره واسه چي؟گفت بده!...
    منم كسيه رو دام بهش....يهو ديدم....انگار شيلنگ آب رو گرفته باشي روي سنگ....داره يه همچين صدايي مياد.
    برگشتم ديدم.....بله...آقاي عزيز...مايتعلق به رو در كسيه فرو كرده...مشغول كار خير ميباشند(البته توي جا ميز) .
    به شخصه ايشون رو به خاطر گاز پيكنيكي كه در ميان پاهاي خود داشتند تحسين ميكردم(ببخشيد..اينجاش يه كم نافرم بودا!!!!!! ).
    اين مصطفي ديد..داره كم مياره....اونم از من كسيه خواست...منم بهش دادم....اونم شروع كرد...ولي.....
    كيسه سوراخ بود.....و همه اش ريخت توي جا ميز.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    يه حدود 10 دقيقه بعدش ...همه كلاس
    از اين بوي عطرآگين كه در فضلي روح نواز كلاس رياضي پيچيده بود.!!!!
    خلاصه معلم يه كم نق و نوق كرد كه اين چه بويي و اين حرفا....ما هم اتحاد و هماهنگي خدا....گفتيم از ييرون و ما نميدونمي و ....
    آقا...زنگ خورد....اين پيام..كيسه رو از پنجره پرت كرد بيرون.
    داشتيم منخنديديم و پيام رو تحسين ميكرديم......ديديميكي اومد تو كلاس...با يه كت و شلوار سفيد مايل به زرد..
    در حالي كه يه مايع زرد رنگ ازش ميچكيد.....
    درست حدس زدين...پسر بزرگ مديرمون بود....اونم فقط ديده بود كه اين كسيه از پنجره اين كلاس پرت شده بيرون.
    شخص پرتاب كننده رو كه ميدونست...دهنس رو باز كزد و حانه و خانواده هر كسي تو اون كلاس بود رو چسبوند تنگ هم ديگه.......(داداش خودشم بود!!!!)
    خلاصه..بعد از 1 ماه اين پيام و مصطفي رو از كلاس انداختن بيرون....ولي هنوز كه هنوز...
    هروقت با بچه ها..ياد پسر مديرمون ميافتيم...از خنده ميميريم.

    اميدوارم كه حال بكنين با اين حركت.!!!شرمنده اگه يه كمي طولاني بود...ولي حقيقت محض هست اين.!!!!

    آقايون..خانومها.....من به علت اينكه امتحانهام شروع شده....ممكن خيلي خيلي دير بيام...
    خواهش ميكنم...گريه نكنين .......و به جاش واسه موفقيتم دعا كنين.
    در ضمن..نزارين اين تاپيك خاك بخوره....نزارين زحمتهاي من و داداش علي و دامبد و سينا خان ضايع بشه.

    خوش باشين و حق بارتون.

    يا حق

  3. #663
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Man Hunter
    سلام....آقا...اين يه كم طولاني هست...ولي ارزش خوندن رو داره.!!
    (پيشاپيش از تمام خانومهايي كه اين سوتي رو ميخونن عذر ميخواهم و خواهش ميكنم بعدش نگين كه حالا بهم خورد و از اين حرفها...به عبارتي حال بقيه رو نگيريد!)
    سال اول دبيرستان بوديم.....يكي از دوستامون بود...سال اول رو 2 بار رد شده بود!!!!!(اسمش پيام هست)
    حالا اين بابا...واسه ودش تو شهران(محل ما ) اسم و رسمي داشت و داره...روزي 2-3 تا دعوا نكنه...روزش روز نميشه...ساقي و پنير فروش هم هست(البته الان حكم اعدامش اومده!).
    يكي ديگه هم بود...بهش ميگفتيم..مصطفي كراس...چون مثل موتور كراس كه از كوه ميره بالا..اينم....
    سابقه تكرار سال اول هم داشتن ايشون....1 بار.
    خلاصه....مدير ما هم ممنوع كرده بود كه سر كلاس ...معلم به شاگرد اجازه خروج بده.
    آقا...از غذا...بچه كوچك مديرمون...هم كلاسيمون بود...بچه بزرگشم كه شرحشو تو پست قبلي دادم.
    اين رفيق ما...يه چند بار از اين معلممون پرسيد كه برم بيرون يا نه؟اين معلم هم همش ميگفت نه!!!!
    هيچي....اين يهو برگشت به من گفت كسيه داري؟گفتم آره واسه چي؟گفت بده!...
    منم كسيه رو دام بهش....يهو ديدم....انگار شيلنگ آب رو گرفته باشي روي سنگ....داره يه همچين صدايي مياد.
    برگشتم ديدم.....بله...آقاي عزيز...مايتعلق به رو در كسيه فرو كرده...مشغول كار خير ميباشند(البته توي جا ميز) .
    به شخصه ايشون رو به خاطر گاز پيكنيكي كه در ميان پاهاي خود داشتند تحسين ميكردم(ببخشيد..اينجاش يه كم نافرم بودا!!!!!! ).
    اين مصطفي ديد..داره كم مياره....اونم از من كسيه خواست...منم بهش دادم....اونم شروع كرد...ولي.....
    كيسه سوراخ بود.....و همه اش ريخت توي جا ميز.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    يه حدود 10 دقيقه بعدش ...همه كلاس
    از اين بوي عطرآگين كه در فضلي روح نواز كلاس رياضي پيچيده بود.!!!!
    خلاصه معلم يه كم نق و نوق كرد كه اين چه بويي و اين حرفا....ما هم اتحاد و هماهنگي خدا....گفتيم از ييرون و ما نميدونمي و ....
    آقا...زنگ خورد....اين پيام..كيسه رو از پنجره پرت كرد بيرون.
    داشتيم منخنديديم و پيام رو تحسين ميكرديم......ديديميكي اومد تو كلاس...با يه كت و شلوار سفيد مايل به زرد..
    در حالي كه يه مايع زرد رنگ ازش ميچكيد.....
    درست حدس زدين...پسر بزرگ مديرمون بود....اونم فقط ديده بود كه اين كسيه از پنجره اين كلاس پرت شده بيرون.
    شخص پرتاب كننده رو كه ميدونست...دهنس رو باز كزد و حانه و خانواده هر كسي تو اون كلاس بود رو چسبوند تنگ هم ديگه.......(داداش خودشم بود!!!!)
    خلاصه..بعد از 1 ماه اين پيام و مصطفي رو از كلاس انداختن بيرون....ولي هنوز كه هنوز...
    هروقت با بچه ها..ياد پسر مديرمون ميافتيم...از خنده ميميريم.

    اميدوارم كه حال بكنين با اين حركت.!!!شرمنده اگه يه كمي طولاني بود...ولي حقيقت محض هست اين.!!!!

    آقايون..خانومها.....من به علت اينكه امتحانهام شروع شده....ممكن خيلي خيلي دير بيام...
    خواهش ميكنم...گريه نكنين .......و به جاش واسه موفقيتم دعا كنين.
    در ضمن..نزارين اين تاپيك خاك بخوره....نزارين زحمتهاي من و داداش علي و دامبد و سينا خان ضايع بشه.

    خوش باشين و حق بارتون.

    يا حق




    من سوتی از اين بامزه تر نشنيده بودم

  4. #664
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    نقل قول نوشته شده توسط mi8236
    من سوتی از اين بامزه تر نشنيده بودم
    بنده غلام شما هستم داداش مهدي...حال كردم كه حال كردي....
    بقيه دوستان هم كمك كنين بابا...
    يا حق

  5. #665
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    127.0.0.1
    پست ها
    2,664

    پيش فرض

    سوتی سوتی سوتی سوتی !

    پسر مديرمون بود(پسر بزرگش بعضي مواقع ميومد و به ناظم كمك ميكرد!).
    آقا...از غذا...بچه كوچك مديرمون...هم كلاسيمون بود...بچه بزرگشم كه شرحشو تو پست قبلي دادم.
    Man Hunter جون !

    وضعیت این دو تا پستتون رو ببین !
    تو اولی منظورتون اینه که طرف تو مدرستون نبوده و تو دومی همکلاسیتون بوده !

    بیخیال ، پیش میاد !

    میخوام یه حال اساسی بهتون بدم ، اگه شد امروز ، وگر نه فردا !

    البته حالش تکراریه !

  6. #666
    اگه نباشه جاش خالی می مونه blacksun's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    یه جائی همین نزدیکیها
    پست ها
    326

    پيش فرض

    دمت گرم داش Man Hunter ترکوندی با این سوتی

  7. #667
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    نقل قول نوشته شده توسط my friend
    سوتی سوتی سوتی سوتی !




    Man Hunter جون !

    وضعیت این دو تا پستتون رو ببین !
    تو اولی منظورتون اینه که طرف تو مدرستون نبوده و تو دومی همکلاسیتون بوده !

    بیخیال ، پیش میاد !

    میخوام یه حال اساسی بهتون بدم ، اگه شد امروز ، وگر نه فردا !

    البته حالش تکراریه !
    شايد منظور رو بد رسونده باشم.....
    پسر بزرگش...بعضي مواقع ميومد به ناظممون كمك ميكرد.(اين اسمش مجتبي بود)
    پسر كوچكش...هم كلاسيمون بود.(اين اسمش امين بود).
    اميدوارم الان واضح باشه ديگه.

    يا حق

  8. #668
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    نقل قول نوشته شده توسط blacksun
    دمت گرم داش Man Hunter ترکوندی با این سوتی
    نوكرتم....حال كردم كه حال كردي.

    يا خق

  9. #669
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط Man Hunter
    سلام....آقا...اين يه كم طولاني هست...ولي ارزش خوندن رو داره.!!
    (پيشاپيش از تمام خانومهايي كه اين سوتي رو ميخونن عذر ميخواهم و خواهش ميكنم بعدش نگين كه حالا بهم خورد و از اين حرفها...به عبارتي حال بقيه رو نگيريد!)
    سال اول دبيرستان بوديم.....يكي از دوستامون بود...سال اول رو 2 بار رد شده بود!!!!!(اسمش پيام هست)
    حالا اين بابا...واسه ودش تو شهران(محل ما ) اسم و رسمي داشت و داره...روزي 2-3 تا دعوا نكنه...روزش روز نميشه...ساقي و پنير فروش هم هست(البته الان حكم اعدامش اومده!).
    يكي ديگه هم بود...بهش ميگفتيم..مصطفي كراس...چون مثل موتور كراس كه از كوه ميره بالا..اينم....
    سابقه تكرار سال اول هم داشتن ايشون....1 بار.
    خلاصه....مدير ما هم ممنوع كرده بود كه سر كلاس ...معلم به شاگرد اجازه خروج بده.
    آقا...از غذا...بچه كوچك مديرمون...هم كلاسيمون بود...بچه بزرگشم كه شرحشو تو پست قبلي دادم.
    اين رفيق ما...يه چند بار از اين معلممون پرسيد كه برم بيرون يا نه؟اين معلم هم همش ميگفت نه!!!!
    هيچي....اين يهو برگشت به من گفت كسيه داري؟گفتم آره واسه چي؟گفت بده!...
    منم كسيه رو دام بهش....يهو ديدم....انگار شيلنگ آب رو گرفته باشي روي سنگ....داره يه همچين صدايي مياد.
    برگشتم ديدم.....بله...آقاي عزيز...مايتعلق به رو در كسيه فرو كرده...مشغول كار خير ميباشند(البته توي جا ميز) .
    به شخصه ايشون رو به خاطر گاز پيكنيكي كه در ميان پاهاي خود داشتند تحسين ميكردم(ببخشيد..اينجاش يه كم نافرم بودا!!!!!! ).
    اين مصطفي ديد..داره كم مياره....اونم از من كسيه خواست...منم بهش دادم....اونم شروع كرد...ولي.....
    كيسه سوراخ بود.....و همه اش ريخت توي جا ميز.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    يه حدود 10 دقيقه بعدش ...همه كلاس
    از اين بوي عطرآگين كه در فضلي روح نواز كلاس رياضي پيچيده بود.!!!!
    خلاصه معلم يه كم نق و نوق كرد كه اين چه بويي و اين حرفا....ما هم اتحاد و هماهنگي خدا....گفتيم از ييرون و ما نميدونمي و ....
    آقا...زنگ خورد....اين پيام..كيسه رو از پنجره پرت كرد بيرون.
    داشتيم منخنديديم و پيام رو تحسين ميكرديم......ديديميكي اومد تو كلاس...با يه كت و شلوار سفيد مايل به زرد..
    در حالي كه يه مايع زرد رنگ ازش ميچكيد.....
    درست حدس زدين...پسر بزرگ مديرمون بود....اونم فقط ديده بود كه اين كسيه از پنجره اين كلاس پرت شده بيرون.
    شخص پرتاب كننده رو كه ميدونست...دهنس رو باز كزد و حانه و خانواده هر كسي تو اون كلاس بود رو چسبوند تنگ هم ديگه.......(داداش خودشم بود!!!!)
    خلاصه..بعد از 1 ماه اين پيام و مصطفي رو از كلاس انداختن بيرون....ولي هنوز كه هنوز...
    هروقت با بچه ها..ياد پسر مديرمون ميافتيم...از خنده ميميريم.

    اميدوارم كه حال بكنين با اين حركت.!!!شرمنده اگه يه كمي طولاني بود...ولي حقيقت محض هست اين.!!!!

    آقايون..خانومها.....من به علت اينكه امتحانهام شروع شده....ممكن خيلي خيلي دير بيام...
    خواهش ميكنم...گريه نكنين .......و به جاش واسه موفقيتم دعا كنين.
    در ضمن..نزارين اين تاپيك خاك بخوره....نزارين زحمتهاي من و داداش علي و دامبد و سينا خان ضايع بشه.

    خوش باشين و حق بارتون.

    يا حق
    شهريار جان دقيقا وقتي داشتم اين سوتي رو ميخوندم در حال خوردن بودم كه ............
    مگه دستم بهت نرسه !!!!!!!!

  10. #670
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    نقل قول نوشته شده توسط WooKMaN
    شهريار جان دقيقا وقتي داشتم اين سوتي رو ميخوندم در حال خوردن بودم كه ............
    مگه دستم بهت نرسه !!!!!!!!
    اووووووووووه...حالا مگه چي شده؟خوب بنده خدا...خودش رو ارضا كرد ديگه.!!!!
    حالا با سوتي حال كردي يا نه؟!!!!

    يا حق

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •