تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 67 از 97 اولاول ... 175763646566676869707177 ... آخرآخر
نمايش نتايج 661 به 670 از 965

نام تاپيک: صدای شکم، نفخ و مشکلات مشابه

  1. #661
    داره خودمونی میشه orp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    140

    پيش فرض

    دارم به اين قضيه فكر مي كنم كه مثلا اگه دوستاي دورو برت سر امتحان مشكلتو بدونن باعث ميشه بهش فكر نكني و برات كمتر مهم باشه يا اينكه توجه خودت و اونا بيشتر ميشهچون فكرر هم تاثير داره مثلا من توي كلاسايي كه همه دختريم كمتر بهش فكر مي كنم كمتر هم مشكل دارم همچين چيزا هم انگار موثره
    سر امتحان ترم که معلوم نیست کی کنارت مشینه ولی اگه فکر میکنی بهت کمک میکنه بگو ... ببین اینکارایی که گفتم بکن , سر امتحان مشکلی برات پیش نمیاد - اگه هم پیش بیاد خیلی کم میشه - واقعا نمیدونم چطور میشه کمک کرد - خودم چند بار وسط امتحان بلند شدم رفتم اتفاقا تو کل دوران دانشگاه همون درسا رو 20 شدم ... خیلی سخت سر امتحانا میرفتم ولی اگه اونموقع اینکارایی که الان گفتم رو میکردم خیلی راحت تر بودم - حتما روزی 15- 20 دقیقه ریلکسیشن رو انجام بده - اینا رو جدی بگیر - من قبلا جدی نمیگرفتم ولی الان میفهمم که خیلی تاثیر داره
    اصلا هم به اینکه شکمت سر امتحان صدا میده فکر نکن - اصلا بگو میدونم صدا میده ولی اصلا مهم نیست -اصلا بذار صدا بده - خاطره میشه واست . بعدشم زندانیت که نکردن اونجا - هر وقت بخوای میتونی بری از جلسه بیرون - نگران مدرک هم نباش - اخرش مدرک رو میگیری - بعدا تاره باید بری دنبال کار ... پس عجله ای نیست ... فقط سعی کن خوب بخونی درسا رو که وقت تلف نکنی سر جلسه .
    من یه امتحان داشتم 4 ساعت زمان امتحان بود - با خودم گفتم خوب میخونم , اگه تا 5 دقیقه قبل امتحان احساس کردم حالم خوب نیست نمیرم سر امتحان . اتفاقا قبل از امتحان هم احساس کردم زیاد حالم خوب نیست و برم سر جلسه صدا میده ولی دیگه رفتم چون خیلی داشتم عقب میافتادم ... 4 ساعت کامل نشستم سر جلسه اصلا هم به صدای شکم فکر نکردم چون دیگه هرجور بود باید پاسش میکردم - خلاصه 4 ساعت کامل شایدم یکم بیشتر نشستم سر جلسه بدون اینکه شکمم صدا بده - انقدرم درس سنگینی بود و نیاز به تمرکز داشت چون همش باید حساب کتاب میکردم و عدد در میاوردمدم اصلا دیگه حواسم به شکمم نبود کامل محو امتحان و حل کردن شده بودم - هیچی 4 ساعت که تموم شد باورم نمشید 4 ساعت گذشته - از خوشحالی میخواستم برم خودمو خفه کنم . تازه جالب اینجاست که بالاترین نمره تو اون درس رو من گرفتم
    فقط کاری که میکنی خوب بخون که وقتی سوالارو بتونی جواب بدی خودش یه روحیه بهت میده که همین کمکت میکنه - سریع هم جواب میدی

  2. 2 کاربر از orp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #662
    داره خودمونی میشه orp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    140

    پيش فرض

    نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را خراب می کند.

  4. 2 کاربر از orp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #663
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Nov 2013
    پست ها
    7

    پيش فرض

    orp عزیز،ممنون از راهنماییهاتون،سعی می کنم بهشون عمل کنم
    منم سر جلسه امتحانا کلی به خودم روحیه میدم تا الانم یه جوری گذشته و خدا رو شکر هیچ درسی رو نیفتادم ولی همیشه نفرات قبل و بعد من دختر بودن و من جلوی دخترا خیلی خجالت نمی کشم اما از این ترم کلا دور و برم همه پسرن و این موضوع باعث شده از الان کلی استرس داشته باشم،وقتی راجع به این موضوع با دیگران صحبت می کنیم به نظرشون خیلی بی اهمیت و طبیعی میاد و اصلا درک نمی کنن که چرا خجالت می کشیم

  6. 2 کاربر از raha * بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #664
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Nov 2012
    پست ها
    126

    پيش فرض

    ممنون orp جان مخصوصا مورد آخرو يادم نبود خودمم تجربه كردم وقتي درسو بهتر بلد بودم باز به نسبت، حالم هم بهتر بوده گاهي.سعي مي كنم اينايي كه گفتي انجام بدم ولي خب واقعا موندم با يه كلاس دوازده نفري چيكار كنم امتحان هم كه سكوت كامله داروي موقتي هم انگار جواب نميده:( حتي اگه نري امتحان يا پاشي بري بيرون بايد به همشون جواب بدي

  8. 2 کاربر از _pari_ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #665
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    پست ها
    8

    پيش فرض

    می دونم راه خوبی نیست ولی من با بعضی از استادا صحبت می کنم بعضی وقتا امتحانا رو جدا می دم گاهی

  10. 2 کاربر از lovelydays بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #666
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Dec 2013
    پست ها
    4

    پيش فرض

    سلام بر همگی باید بگم من هم مشکل شماها را دارم و هر روز از این نفخ و درد عذاب میکشم هر صبح با درد از خواب بیدار میشم شاید حال من از شماها بدتر باشه من هم تو دانشگاه مشکل پیدا کردم من رشته ی برق میخونم این ترم مرخصی گرفتم ولی اگه همین طور ادامه پیدا کنه از تحصیل انصراف میدم .من پیشنهادات شما را از صفحه ی 1تا اینجا را خوندم راستش من توی ی انجمن دیگه خوندم که ی نفر که آنتی بیوتیک ریفاکسیمین استفاده کرده بود گفت بعد از ده روز استفاده تا یک ماه بعد خبری از بیماری نبود و تقریبا اون روز ها بهترین روزهای زندگیش بوده از اونجایی که جذب بدن هم نمیشه پس نباید عوارض خاصی داشته باشه کارش اینه که باکتری های روده را که باعث تولید گاز میشن را کم میکنه.برای اون دوستی که واسه خاستگاری مشکل داشت و سایر دوستان.
    اما استنباط من از رفتن پیش پزشک وخوردن لاکتول و ماست فلان و ...این طوره که کامپیوتر شما ویروسی شده باشه شما فلشتون را بهش وصل کنید فلشتون ویروسی بشه حالا شما اگه هزار بار این فلش را فرمت یا اسکن کنید وقتی دوباره به کامپیوتر وصل میکنید فلشتون ویروسی میشه برای حل این مشکل اول باید ویروس را از کامپیوترتون حذف کنیداسترس و فشارهای روانی درواقع همون ویروس هست بدن شما سیستم کامپیوتر و مغز شما نقش سی پی یو را داره فلش درواقع همون روده ی شماست .برای رفع مشکل باید ابتدا ویروس یا استرس و فشارهای روانی از بدنتون یا مغزتون پاک بشه یعنی مراجعه به روان پزشک بعد که ویروس از بدنتون حذف شد حالا باید به مشکل روده و نفخ بپردازیم یعنی به پزشک متخصص و خوردن ماست و لاکتول و فلان .
    باید بگم که این تشبیه از جهات بسیاری دور از ذهن نیست چرا که فکر کردن به این بیماری باعث استرس و تشدید خودش میشه مث ویروسی که خودش را گسترش میده .کارهای روزمره ی ما مث مسافرت ها و صحبت کردن معاشرت و مدرسه و دانشگاه مث نرم افزار های مختلف میمونه که روی سیستم بدن ما نصب شده اند اگه جلوی این ویروس گرفته نشه بعد ازمدتی همه ی این نرم افزار ها را تحت تاثیر قرار میده به تدریج سرعت سیستم یا بدنمون کم میشه و گوشه گیر و افسرده میشیم .
    آخرین باری که پیش دکتر رفتم دکتر بهم گفت باید زیاد استرسی باشی ،من گفتم آره .گفت مشکلی داری .وقتی براش تعریف کردم بهم گفت ازدواج کردی من گفتم نه گفت ببین تو الان جوونی نیروی جوانی میتونه کوه را جابجا کنه .میخام ب شما دوستان بگم از صفحه ی اول همه ی شما از هم میخاستید که داروها و روش هایی را براتون بگن که به نتیجه رسیدن ولی از یه چیز خیلی مهم غافل بودین اونم خودتونه ،نیروی انسان میتونه بیماری های لاعلاج را شفا درمان کنه چیزی که تو پزشکی بهش شفا یافتن میگن ،باید بگم بدون این عنصر هیچوقت نمیتونین موفق بشین .شاید بگین تو اگر طبیب بودی...یاد بگم حرف بدون عمل مث سیم کارت بدون گوشیه فایده ای نداره

  12. 4 کاربر از ghoriis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #667
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Nov 2013
    پست ها
    7

    پيش فرض

    سلام دوست عزیز

    به نظر منم استرس تاثیر زیادی روی این قضیه داره اما ریشه و اساس این مشکل نیست،من خودم وقتایی که شکمم خوبه و احساس سنگینی و نفخ ندارم هرچقدرم استرس وارد بشه صدا نمی خوره،ولی وقتایی که نفخ دارم همین که شکمم صدا میخوره فورا استرس میگیرم و صداها شدیدتر میشه یعنی به نظرم استرس فقط شدت صداها رو بیشتر میکنه ولی مشکل اصلی همون شکمه،متاسفانه این مشکل خیلی داره رایج میشه و من بین اطرافیانم خیلی از این موارد می بینم

  14. 2 کاربر از raha * بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #668
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Dec 2013
    پست ها
    4

    پيش فرض

    بیماری خود شما شروعش کی بود؟آیا وقتی شروع شد شما مشکل روحی یا فشار عصبی نداشتین ؟مثلا استرس کنکور یا ....آره شاید استرس به تنهایی دلیلش نباشه ولی شرط لازمش هست ،بزار با منطق بهت بگم منظورم اینه هر کی بیماری را داره تحت فشار عصبی و استرس بوده ولی هر کی استرس داره الزاما این بیماری را نداره.شرط لازمه ولی کافی نیس.ولی چیزی که مطمئنم اینه که کسی که استرس و فشار زیاد نداره ب این بیماری مبتلا نمیشه.
    اگه بر خلاف من به نماز و عبادت اعتقاد ویژه دارید نماز خوندن میتونه مفید باشه.یا هر چیز دیگه ای که ب شما آرامش بده مث کتاب خوندن ورزش کردن ،یوگا یا صحبت کردن با یک دوست یا کسب یک موفقیت یا ....به هر حال من نمیخام ب خودم قیافه آدمی را بگیرم که ی چیزی بیشتر از بقیه میدونه البته نه تا وقتی که خودم ب نتیجه برسم فقط میتونی بهشون فک کنی یا ازشون رد بشی

  16. 3 کاربر از ghoriis بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #669
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Nov 2013
    پست ها
    7

    پيش فرض

    مشکل منم وقتی که کنکورهای آزمایشی میدادم شروع شد اما واقعا اون موقع آدم استرسی نبودم،یعنی اول استارت بیماری زده شد بعد استرس بوجود اومد،اونم چه استرسیهمه مسائل مهم زندگیم رو تحت الشعاع قرار داد طوری که به کل اعتماد به نفسم رو از بین برد اما امید و توکل به خدا همون آرامشی رو بهم داد که ازش صحبت کردین،از اینکه نظرات و تجاربتون رو در اختیار ما میذارید واقعا ممنون حداقل اینکه این همدردیها باعث میشه که احساس تنهایی نکنیم

  18. 4 کاربر از raha * بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #670
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Dec 2013
    پست ها
    4

    پيش فرض

    سلام اگه من بخوام در مورد صدای شکمم بنویسم یه کتاب میشه چه مشکلاتی که تحمل نکردم همش با خودم فکر می کنم که چه کار اشتباهی کردم کی رو اذیت کردم که این مشکل اومد سراغم .دلم نمی خواستم زیاد تو جمع باشم فقط جاهایی که احساس راحتی می کردم این مشکل سراغم نمی اومد تو صفحه های قبل یک نفر نوشته بود که بچه که بوده اسهال شدید گرفته بوده نمی دونم تا چه حدی مربوط میشه اما من هم همین طور بودم اسهال شدید گرفته بودم.از سال 88 من این طوری شدم این قضیه ادامه داشت تا زمانی که دخترم به دنیا اومد با به دنیا اومدن دخترم یه اتفاق قشنگ تو زندگی من رقم خورد حال من رو به بهبود رفت الان که روزا اصلا این طوری نمی شم گاهی اونم شبا یکم باد میپیچه و صدا میده می خوام بگم به نظر من این مشکل از افسردگی و استرس ناشی میشه شاید در ظاهر خیلیم شاد به نظر برسیم اما افکار منفی و سوداگرانه در سر داریم

  20. 4 کاربر از آرمیت بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •