الهی!! بگذار تا در کویر سوزان عشق تو آن تشنه لب باشم که جز ذکر هو چیزی در نفس ندارد.
بگذار نی لبکی باشم که با دم مسیحایی تو جان میگیرد و با نت های هفتگانه ات به رقص
در می آید.از فرش تا عرش تو اوج می گیرد وکلمه شهادت را بر زبان می آورد.
الهی چه کسی جز تو اشکم از چهره پاک می کند و گوهر عشقش را می بخشد؟
جز تو چه کسی دل شکسته مرا می خرد و دل صادق اش را هدیه می کند؟
جز تو چه کسی در قبال وفای من می تواند فنا را به من ببخشاید تا همچون سر به داران .....