دلم را چشم و ابرویی نبرده ست
حواسم را پری رویی نبرده ست
مرا افسونگری از من ربوده ست
که هیچ از دوستی بویی نبرده ست.
دلم را چشم و ابرویی نبرده ست
حواسم را پری رویی نبرده ست
مرا افسونگری از من ربوده ست
که هیچ از دوستی بویی نبرده ست.
تو غمت را به که خواهی گفت؟
به رفیقی که غمش از تو گرانبارتر است؟
به شب تیره؟
به دیوار؟
به دشت؟
یا به تنهایی
کز جان تو بیمار تر است؟
کوه، فریاد تن را
به تو پس خواهد داد
هرگز این درد گران را نتوان گفت به کوه
نتوان شست به آب
نتوان داد به باد
در پشت میله های قفس، از سرِ ملال
با خطِ خوش نوشتم
بیتی به حسب حال:
" اول بنا نبود بسوزند عاشقان
آتش به جانِ شمع فتد کاین بنا نهاد "
چشمم میان خط
بر روی لفظ " آتش " لرزید، ایستاد
دیدم: هزار شاخۀ گل را که بیگناه
در خط اتش اند.
بیداد مشعله افروز جنگ را
با خطّ خون خویش
بر خاک می کشند!
یک قطره اشک سوزان
بر آتش اوفتاد
دور باطل زده ام قصه من
غم سرگشتگی و حیرانیست
بعد سر گشتگی وحیرانیم
باز هم حیرت وسرگردانیست
تنها تر از همیشه
جامی می ام تهی ست
جامِ غمم پر است.
وز جامِ دل مپرس،
کاین جام را به سنگ صبوری شکسته ام
ما را ز تو، ای دوست! تمنّای وفا نیست
تا خلق بدانند که یاریم، جفا کن
هر شام به همراه دلارام به هر بام
در بستر مهتاب بیارام و صفا کن
چون باد صبا با تن هر غنچه بیامیز
چون غنچه بَرِ باد صبا جامه قبا کن
آمیختنت با من اگر هست خطایی
برخیز و مپرهیز و شبی نیز خطا کن
نه همین غمکده، ای مرغک تنها قفس است
گر تو آزاد نباشی همه دنیا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است.
تردید سایهها دوباره سرِ کوچه دیدنی است!
ـ این بار شب نگاه تو دزدید یا سحر؟
با واژه های ممتد شب تا طلوع نور
هاشور میزند تمام نگاهِ مرا سحر
پا روی وسعتِ شب مینهم وباز
تکرار میشود حکایت یک پشت پا سحر
تکرار میکنم تو را و مرورم نمیکنی
انکار میشوم که دوباره... ؛ ـ چرا سحر!؟
روی تو را و یاس و سحر را
-کنار هم -
هر روز دیده ام.
با این سه تابناک، دلو جانِ خویش را
سویِ بهشت نور و طراوت، کشیده ام
ای خوش تر از سپیده دم،
ای خوب تر ز یاس
تا با منی، چه کار به یاس و سپیده ام!
مرا عجز و تو را بيداد دادند
به هر كس هر چه بايد داد دادند
برهمن را وفا تعليم دادند
صنم را بي وفايي ياد دادند
گران كردند گوش گل پس آنگه
به بلبل فرصت فرياد دادند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)