تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 66 از 137 اولاول ... 165662636465666768697076116 ... آخرآخر
نمايش نتايج 651 به 660 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #651
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    کدام ستاره گواه آغاز تو بود که جراحت بال پرستو در اعتماد دست هایت التیام می یافت و درخت ترس تبر را از یاد می برد .
    چه خوب بودی ای نازنین وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی ...چونان کبوتری بر شاخه های خالی پاییز و تمام
    نیاز مرا به عشق با صلابتی شاعرانه و عاشقانه آواز می دادی ....
    آه ...چه خوب بودی از نازنین .

  2. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #652
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض



    می اندیشم زندگی رویایی است و بال و پری دارد به اندازه ی عشق ...
    بیاندیش اندازه ی عشق در زندگیت چه قدر است؟ دلم به حال عشق می سوزد ...
    چرا سالهاست کسی را عاشق ندیدم؟ مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است ...هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی
    و حالا می بینی که فردایی وجود ندارد . سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی و شاید نمی فهمیدی .
    امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...
    افسوس که زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده است .

  4. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #653
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دوست دارم نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد
    دوست دارم نه به اندازه ی برف چون یه روز آب میشه
    دوست دارم نه به اندازه ی گل چون یه روز پژمرده میشه
    دوست دارم به اندازه ی دنیا چون هیچ وقت تموم نمیشه


  6. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #654
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض



    وقتی گریه کرد گفتند بچه ای ...
    وقتی خندیدم گفتند دیوانه ای ...
    وقتی جدی بودم گفتند مغروری ...
    وقتی شوخی کردم گفتند سنگین باش ...
    وقتی حرف زدم گفتند پر حرفی....
    وقتی ساکت شدم گفتند عاشقی ...
    حالا هم که عاشقم می گن.....

  8. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #655
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به مهمانی گل های باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باغ ها می داد
    و دست های سپیدش را به آب می بخشید .
    دلم برای کسی تنگ است که چشمان قشنگش به عمش آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرندگان می خواند .
    دلم برای کسی تنگ است که هچون کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و او ستاره ی بی فروغ من بود که خود را از درخشش محروم کردم .


  10. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #656
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض


    کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک کویر می کرد .
    کاش دل ها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب می شدند .
    کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود .
    کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد .
    کاش در قاموس غصه ها شکوه لبخند در معنی داغ اشک گم نمی شد .
    کاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید .
    کاش ...کاش ..کاش ...

  12. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #657
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    صبح زود، وقتی می آد... توی کوچه ها، صداش می آد!
    می رم و فوری، در را باز می کنم... داد می زنم،
    آی نسیم سحری... یک دلِ پاره دارم... چند می خری...؟

  14. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #658
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    می دانستم این قوم آن گونه عادل نیستند... آن گونه مهربان نیستند و پرندگان و رؤیاهای مان را می کشند؛ اما نمی دانستم... تو نیز از آن طایفه ای!

  16. #659
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بر فراز غم های گذشته ایستاده ام و پهنه امید را می نگرم. غم و امید، چون شب و روز بر دل و جان ما حکم فرمایی می کند. گاه از بلندی غمی، پهنه امید را می نگریم و گاه از بلندی امید، پهنه غم را می پاییم...!

  17. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #660
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    مي بيني از نداشتنت، از حسرت بودنت، چه بر سر نگاهم آمده؟! آنقدر در جاده ها به دنبال تو بودم، ديگر پاهايم توان رفتن ندارد... آنقدر سالها مسافر بوده ام، سفر شده است نگاهم...
    اي کاش بودي و حسرت تو را به دوش نمي کشيدم... اي کاش مي گذاشتي بگويم که چه کرده است با من آن نگاه سر خوش تو که نمي دانم چرا در نگاهم نمي خواند آنچه را که بايد بخواند.
    بيا که ديگر اين پاها توان رفتن ندارند... بيا که سالهاست در پي تو عزم سفر کرده ام. بيا که ديگر اين کفشها همراه پاهايم نمي آيند... لحظه اي تامل کن تا شايد من به تو برسم... لحظه اي تامل کن...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •