تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 66 از 638 اولاول ... 165662636465666768697076116166566 ... آخرآخر
نمايش نتايج 651 به 660 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #651
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    دلم براي كسي تنگ است
    كه چشمهاي قشنگش را به عمق ابي دريا مي دوخت
    وشعرهاي قشنگي چون پرواز پرنده ها مي خواند
    دلم براي كسي تنگ است
    كسي كه خالي وجودم را از خود پر مي كرد
    وپري دلم را با وجود خود خالي
    دلم براي كسي تنگ است
    كسي كه بي من ماند كسي كه با من نيست

  2. #652
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    ساعتها!!!

    را بگذارید

    بخوابند

    .........!!!

    بيهوده زيستن رابه شمردن

    نيازي!!

    نیست!!!!!!!!!

  3. #653
    حـــــرفـه ای Ar@m's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3,300

    پيش فرض

    امروز
    من و عروسک ها
    بازی تازه ای داشته ایم:
    در میان دستان من جان گرفتند
    با لبهای بسته حرف زدند
    خندیدند
    گریه کردند
    خواستند یا نخواستند نمی دانم ولی
    داستان های خیالی مرا
    روی صحنه اجرا کردند
    چشمهای تیله ای بی حالتشان
    در گذر تند شب و روز خیالی
    باز می شد
    بسته می شد
    و این حلقه وهم انگیز
    تکرار می شد!
    تا من خسته شدم
    و گذاشتم
    تا دور از نیروی اراده دستانم
    دوباره بمیرند!
    مادرم می گوید
    بچه شده ای؟
    من؟
    نه!
    امروز من
    خدا شده ام!

  4. #654
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خورشید پاره پاره می شود

    در رویای خیس گل شمعدانی

    و تکه ابری بی پروا

    بال می زند

    در بوسه های سرد فنجان .



    مردی چمدان اش را

    ته چشمان پنجره

    باز می کند

    می بندد

    باز می کند

    می بندد

    چمدان اش را آهسته خواب می کند.

    بعد در غروبی سنگین

    آرزوهای خط خطی اش را

    به آسمان سرخ

    سنجاق می کند

  5. #655
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    هرگز به دستش ساعت نمی بست


    روزی از او پرسیدم


    پس چگونه است سر ساعت به وعده می آیی؟


    گفت:


    ساعت را از خورشید می پرسم


    پرسیدم:


    روزهای بارانی چه طور؟


    گفت:


    روزهای بارانی


    همه ساعت ها ساعت عشق است!


    -راست می گفت


    یادم آمد که روزهای بارانی


    او همیشه خیس بود-

  6. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #656
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    من تنهایم زیرا که عاشقم
    میدانی ؟
    نه سر به بالین دارم و نه ....
    تنها یاد توست که روح مرا زنده نگه داشته...
    میخواهم فریاد بلندی بکشم که آیا جایی برای آسودن من نیست ؟
    صدای گام های کیست که در کوچه میاید
    کسی مرا صدا میزند
    وسوسه ای در جانم میخلد
    نه من منتظر گام ها ی تو هستم
    قطرات باران پنجره ی اتاقم را میکوبند
    گویی رازی ابدی را از دامن هستی میچینند
    محبوب من !
    پس کی باز آیی به ساحت این خانه ی خموش
    منتظرم تا باز آیی و غربت و غم پر کشد از در و دیوار اتاقم
    و سیاهی برود از قلب من
    شاید این باران بوسه ها ی توست
    که تردید های مرا به یقین میرساند !
    من
    در عطر نسیم روح انگیز ، در لرزش دستان بید
    به دنبال تو هستم
    در هراس و التهابم
    حتی دمی بی یاد تو سر نمیکنم
    با عطر تو گل از شرم سر خم میکرد
    آب می خشکید و ماه پنهان میگشت
    اما اکنون ...
    بی تو سیرم از دنیا
    خسته ام ...
    تنها این سرود بر لبانم نقش بسته است
    " بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمیشود

  8. #657
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    دستهای گرم تو مرا با عشق آشنا کرد
    دشت سینه ات
    امن ترین جایی است که میتوانم
    در آن بیاسایم
    نقش ها زده ام رنگ به رنگ
    میخواهم آن را بی دریغ به روح لطیف تو تقدیم کنم
    به تو که مهربانترینی

  9. #658
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    هر گاه
    به روزهاي خستگي
    و نا آرامي هاي زندگي ام فكر ميكنم
    و از زندگي تهي ميشوم
    ناگهان نام تو را به ذهن مي آورم
    و غرق در شكوه
    غرق در خوشبختي و آرامش ميشوم
    حتي اگر نباشي
    با وجود نامت خوشبخت ترين انسان روي زمينم ....

  10. #659
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    تو برايم ترنه ميخواني و جاي در دل رسواي من دارد
    گويي خوابم و ترانه ي تو؛ از جهان دلم خبر دارد
    گاه ميپرسي اندوه اين نگاهت چيست؟
    گو چه شد آن نگاه مست و افسونكار
    من ز چشمت خوانم آن عشق و جنون
    درد گنگي در وجود تو نهان
    من پريشان و با دلي افسرده
    چشم ميدوزم به آسمان دلت
    بي صدا نالم كه عشق تو
    درد تاريكيست بي سر انجام و سراب

  11. #660
    آخر فروم باز diana_1989's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    1,078

    پيش فرض

    در سفري غريب بود كه تو را شناختم
    در بيكران اندوه با تو رهسپار شدم
    زيرا كه تو خداي آرزوهايم بودي
    با تو به فراسوي زندگي نگريستم
    و تو بي هيچ ملالي
    در اين عشق جنون آيا
    با من ماندي
    آن دستان مهربان تو
    هرگز تهي نبود از عشق و محبت
    عشق را از گرماي نگاهت خواندم
    و در سايه ها
    لبان تشنه ي من از جام عشقت سيراب شد
    من و تو نشستيم و به آن دورها ...
    جايي كه آب در بستر رودها جاري است
    جايي كه اقاقي ها گل ميدهند
    نگريستيم
    بي خبر از اينكه ديدگاني نيز به ما خيره اند
    آه اين سفر چه غريب بود و ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •